هزاران نفر از مردم يمن، اردن، مصر، الجزاير و موريتاني با الگوبرداري از نهضت مردم تونس طي هفته گذشته بارها به خيابانها آمدند و خواستار تغيير رويكردهاي سياسي در اين كشورها و حتي كنارهگيري نخستوزيران شدند.
در همين راستا نيز دولتهاي مذكور طرحهايي براي مقابله با نارضايتي روزافزون مردم خود تدوين و ارائه كردند. بهطوري كه اردن حقوق كارمندان دولت را افزايش داد يا «علي عبدالله صالح» رئيسجمهور يمن از رياستجمهوري مادامالعمر خود عقبنشيني كرد و قيمتهاي كالاهاي مختلف در ديگر كشورهاي عربي كاهش يافت. با اين وجود مردم همچنان ناراضي هستند و خواستار بركناري مقامات مسئول سياسي هستند و معتقدند كه تنها با تكرار انقلاب تونس ميتوانند از ظلم و استبداد كنوني سران عرب رهايي يابند.
در شرايط كنوني، كسي كه از همه بيشتر ميترسد؛ بنيامين نتانياهو است كه تنها در دفتر دولتياش در قدس نشسته است و تلاش ميكند تا وضعيت موجود را حفظ كند. از سوي ديگر باوجود آنكه تحليلگران غربي و صهيونيست قصد دارند به همه بقبولانند كه ريشه اين ناآراميها مشكلات اقتصادي است اما شعارهاي مردمي و ماهيت گروههايي كه رهبري اين اعتراضات را به عهده دارند حكايت از يك زلزله سياسي دارد كه در قالب يك نهضت همهگير در منطقه در حال تبديل شدن به يك انقلاب بزرگ است. انقلابي كه 31 سال است حركت مردمي ايران اسلامي الگو و نويدبخش آن بوده است. چنانكه به نظر ميرسد شتابان به سوي تحقق آرمانهاي امام راحل مبني بر تشكيل حزب مستضعفين جهان و تعبير كابوسهاي آمريكا يعني تحقق جهان بدون قطب پيش ميرويم!
بر اين اساس آنچه در ادامه ميخوانيد گفتگو با سعدالله زارعي كارشناس مسائل خاورميانه است تا براساس آن بتوانيم دورنمايي روشنتر از و قايع كنوني و وظايف خود در آينده داشته باشيم:
* آقاي زارعي! آنچه در تونس رخ داد قابل پيشبيني بود يا با يک غافلگيري همراه بود؟
- در مقدمه بايد گفت تونس به عنوان يک کشور آفريقايي و درعين حال به عنوان يک کشور اسلامي و عضو اتحاديه عرب داراي مختصاتي هست که براي ارزيابي خيزش اخير مردمي بايد به آن توجه نمود.
نکته اول اين است که ناآرامي اخير تونس ماهيت اقتصاي نداشت. ادله ما براي اين مدعا بر اين اساس است که دوره حاکميت بن علي در تونس با رشد اقتصادي خوبي همراه بوده است. گزارشهاي موجود از اقتصاد تونس همگي به رشد شاخصها در اين کشور اشاره دارند. چنانکه تونس در دوره بن علي داراي يک رشد 300 درصدي در اقتصاد نسبت به دوره زمامداري رئيسجمهور قبلي يعني حبيب برقيبه بوده است.
البته اين به آن معنا نيست که فقر در تونس وجود ندارد و مردم آن در رفاه کامل به سر ميبرند؛ بلکه اين از دلايلي است که ما به استناد آن ميخواهيم بگوييم ناآراميهاي اخير در اين کشور دلايل اقتصادي نداشته است.
دليل ديگر بر اثبات اين مدعا اين است که اگر خيزش مردمي تونس ماهيت اقتصادي داشت ما به طور قطع بايد شاهد رهبري فعال آن توسط اتحاديهها و سنديکاهاي کارگري ميبوديم. چنانکه چنين چيزي اصلا در تونس به وقوع نپيوست.
اما نکته دوم برخلاف آنچه که در غرب وانمود ميشود اين است که حرکت مردمي تونس خيزش براي اعاده دموکراسي نيز نبود. يعني مردم براي افزايش آزاديهاي مدني يا فعاليتهاي حزبي به ميدان نيامدند. ادعاي ما در اين مورد مستند بر اين است که اگر اين حرکت يک حرکت دموکراسيخواهانه ومدني به معناي مصطلح بود، قاعدتا بايد شاهد مشارکت جدي گروهها و احزابي ميبوديم که در حاکميت قبلي با محدوديتهاي جدي در فعاليت رو به رو بودند. اين در حالي است که شواهد نشان ميدهد احزاب و گروههاي سياسي مخالف به هيچ وجه نقشي در سازماندهي و هدايت تظاهرات يک ماه اخير نداشتهاند.
نکته سوم اينکه جنبش اخير را نميتوان يک حرکت رفرميستي يا اصلاحطلبانه ناميد. به اين دليل که با فرار زينالعابدين بن علي و روي کار آمدن چهرههاي جديد از درون حاکميت خاموش نشد و همچنان با پويايي به اعتراض خود ادامه داد.
اين عدم فروکش جنبش مردمي در تونس در حالي بود که شواهد حکايت از تغييرات ساختاري در ساختار ديوانسالاري تونس داشت ولي نتوانست از شدت ناراآميها بکاهد.
* پس علت اصلي اين جنبش وسيع و فراگير را بايد در چه نکتهاي پيدا کرد؟
- براي پاسخ به اين سوال بايد به شعارهاي مردمي و خواستههاي آنان توجه نمود.
لذا بايد گفت شعارهاي سرداده شده توسط مردم ماهيت مذهبي داشتند و کساني که جلودار اين حرکت بودند جواناني بودند که عليه لجام گسيختگيهاي اخير جامعه تونس و انحطاط اخلاقي در اين جامعه دست به قيام زدهاند.
بعد ديگر اعتراضات، معطوف به تسلط عميق غرب بر دستگاه ديوانسالاري تونس بود. بر اين اساس ميتوان گفت آنچه خواست مطلوب مردم تونس است روي کار آمدن يک نظام مذهبي است تا به واسطه آن بتوانند يک سيستم سياسي رها شده از سلطه غرب را بر عرصه حاکميت وارد کنند.
چنانکه ميتوان با قاطعيت گفت: اگر تونسيها به حکومت مورد نظر خود دست پيدا نکنند، اين اعتراضات ادامه پيدا خواهد کرد. هر چند با نوسان و يا حتي وقفه کوتاه مدت همراه باشد.
* چه دليلي وجود دارد که اگر اين جنبش خاموش شد دوباره سربلند کند؟
- با نگاهي به تاريخ سياسي تونس به اين مطلب ميرسيم که اين کشور اولين سرزميني بوده است که به نداي تاريخي حضرت امام خميني(ره) لبيک گفته است و تونسيها اولين تودههاي مردمي بودند که با تظاهرات گسترده در حمايت از انقلاب اسلامي ايران به پا خواستند و خواستار برپايي يک نظام سياسي مشابه آنچه در ايران اتفاق افتاد شدند.تا آنجا که سقوط دولت برقيبه نيز براساس همين خيزش ادامهدار مردمي صورت گرفت و بهاي آن کشته شدن هزاران تن از اعتراضکنندگان به نظام سياسي حاکم بر تونس بود. در دوره رياستجمهوري وي بسياري از رهبران مذهبي دستگير و زنداني و تبعيد شدند. از جمله اين افراد آقاي راشد القنوشي که اصليترين رهبر اين جريان محسوب ميشد به انگلستان تبعيد شد و تا به امروز اين تبعيد ادامه داشته است و به تازگي زمزمههاي بازگشت ايشان به گوش ميرسد.
تونسيها در خلل اين مدت به اسلامگراها در پارلمان اقبال شديدي نشان دادند به گونهاي که در انتخابات سال 1364 بيش از 80 درصد کرسيهاي مجلس تونس در اختيار هواداران جنبش النهضه به رهبري آقاي راشدالقنوشي قرار گرفت.
البته آقاي برقيبه دست به ابطال نتايج اين انتخابات زد و به سرکوب گستردهاي روي آورد.
بنابراين ميتوان گفت همانطوري که نهضت اسلامي در سال 64 با سرکوب رژيم حاکم خاموش نشد و امروز دوباره سر درآورد، در آينده نيز طبق همين الگو حرکت اسلامي مردم تونس تا حصول نتيجه مطلوب به راه خود ادامه خواهد داد.
* آقاي زارعي! عدهاي از تحليلگران خيزش مردمي تونس را انقلاب نام نهادهاند و آن را با انقلاب اسلامي ايران مقايسه کردهاند، اما مواردي وجود دارد که در اين تحليل شک ايجاد ميکند مثلا اينکه اين خيزش از فقدان يک رهبر ايدئولوژيست، بسيجگرا و مدير و مدبر براي هدايت رنج ميبرد و شايد دليل اين وقفههايي که شما به آن اشاره کرديد نيز همين باشد. در اين راستا نظر شما راجع به مقايسهاي که از اين خيزش مردمي با انقلاب اسلامي ايران ميکنند چيست؟
- همانطور که پيش از اين نيز عرض کردم، جنبش مردمي تونس متاثر از انقلاب اسلامي ايران است و همينطور داراي مشترکات زيادي نيز با انقلاب ماست که طيفي از اهداف و روشها را شامل ميشود. البته وجوه افتراقي هم وجود دارد که از نمونه آن ميتوان به رهبري اين دو جريان اشاره کرد. چنانچه مردم تونس به پا خاستند اما نتوانستند رهبر خود را پيدا کنند و از طرفي شاخصترين رهبر مخالفين يعني آقاي راشد القنوشي تحرک محدودي از خود نشان داد. ديگر شخصيتهاي مذهبي هم که انتظار ميرفت رهبري اين جريان را به عهده بگيرند، تقريبا منفعلانه عمل کردند.
براين اساس ممکن است از حيث انتقال اين جريان از نهضت به انقلاب و از انقلاب به جايگزيني يک نظام سياسي در تونس شاهد يک تاخير باشيم. در حالي که در انقلاب اسلامي ايران با توجه به اينکه يک رهبري جامعالشرايط هدايت جريان مردمي را به عهده داشت، فاصله انتقال نهضت به انقلاب و همينطور تحقق يک نظام سياسي کوتاه بود.
اما اين نکته که ذکر شد در نهايت ميتواند حرکت مردم تونس را با کندي مواجه کند ولي اين احتمال که مانعي براي تحقق پيروزي براي آن باشد منتفي است.
* يکي ديگر از مشترکات تاريخي بين انقلاب اسلامي ايران و نهضت تونسيها بلايي بود که غربيها بر سر دستنشانده خود آوردند چنانکه آمريکا شاه را به اميد برقراري ارتباط با حکومت جديد ايران طرد کرد و البته بن علي هم به همين اميد از سوي غربيها طرد شد. اما ايران به دليل هوشياري رهبري از نفوذ مجدد غرب مصون ماند. حالا به نظر شما تونسيها با اين تهديد چگونه مواجه خواهند شد؟
- قطعا قدرتهاي غربي بهواسطه زائدههاي منطقهاي خود مثل مصر و عربستان در جهت کنترل جنبش تونس و انحراف آن هستند و تمام ابزارهاي خود را نيز براي تحقق اين مهم به کار گرفتهاند. از نظر غربيها اگر جنبش تونسيها به نتيجه برسد، ميتواند سرآغاز پيروزي جنبشهاي اسلامي در ساير کشورهاي عربي و آفريقايي باشد. اما اينکه اين اقدامات تا چه حد با موفقيت همراه خواهد بود بستگي به عملکرد مردم تونس و رهبران مذهبي اين کشور خواهد داشت.
طبق شواهد اگر غربيها در برهه زماني فعلي بتوانند نهضت تونس را مهار کنند، در درازمدت از انجام چنين کاري ناتوان خواهند بود چنانکه همين امروز هم موج اين نهضت پايههاي حکومتهاي غير دموکراتيک و محافظهکار منطقه را به لرزه درآورده است. تا آنجا که در يمن ادامه حاکميت علي عبدالله صالح به چالش کشيده شده است، همين طور خاندان مبارک و آل سعود هم در خطر سقوط به سر ميبرند. لذا به همين دليل هم هست که آقاي اوباما در پيامي که از طريق کلينتون به کشورهاي عربي فرستاد، تاکيد کرد که رهبران اين کشورها براي در امان ماندن از بلايي که بر سر تونس آمد بايد دست به اصلاحات جدي در ساختار حکومتهاي خود بزنند. البته در اينکه رژيمهاي فرسودهاي مثل عربستان، اردن و مصر بتوانند از چنين رهنمودهايي استفاده کنند ابهام جدي وجود دارد کمااينکه کارتر هم در سال 56 مشابه همين رهنمود را به شاه داد و او هم براساس اين توصيه به اصلاحات محدودي از قبيل برکناري جمشيد آموزگار دست زد. يا اينکه برخي سران حکومتي را با اتهام فساد بازداشت يا برکنار کرد. اما اين اقدامات شبه واکسيناسيون قادر به مداواي بيماري مزمن رژيم پهلوي نبود چنانکه اين بيماري بيشتر امروز در دولتهاي عربي نيز مشاهده ميشود.
* شما در مصاحبهاي که پيشتر با يالثارات داشتيد، تاکيد کرديد که آمريکا تا سالها از انجام جنگ فرامنطقهاي ناتوان است و بر همين اساس هم به ايجاد نزاعهاي قومي و مذهبي در منطقه روي ميآورد و مصاديق آن را تقسيم به افغانستان پشتو و غير پشتو، ناآرامي در يمن و عربستان و همينطور خطر جنگ داخلي در لبنان و اختلافات بين قبايل شيعه و سني در عراق ذکر کرديد. آيا روشن شدن شعله نهضت مردم تونس تاثيري در اين سياست آمريکاييها خواهد داشت؟
- مساله حمله به ايران از سوي آمريکا يا حتي اسرائيل منتفي است و اسرائيليها به صراحت به ضررهاي چنين تهاجمي اذعان دارند. لذا جهتگيري تلاش آمريکاييها مثل گذشته به سمت اختلافافکنيهاي مذهبي است. نمونه بارز و عيني آن شرايط فعلي سودان است که با توسل به قطعنامههاي سازمان ملل دست به کار شدهاند. همين طور در لبنان نيز قطعنامههاي 1701 و 1559 دستاويز آمريکاييها قرار گرفته است و بر همين اساس هم اوباما پس از همهپرسي جنوب سودان با خوشحالي اعلام کرد که آنچه در سودان رخ داد نسخهاي بود که بايد در کشورهاي ديگر هم انجام شود و حاکمان ديگر کشورها هم مثل آقاي عمرالبشير بايد به چنين رويهاي تن دهند.
لذا با قاطعيت ميتوان گفت راهبرد آمريکاييها در مورد خاورميانه ايجاد شکافهاي قومي است که اين مهم را با اتکا به روشهاي حقوقي، ديپلماتيک و اقتصادي انجام ميدهند.
* آقاي زارعي! نهضت تونسيها و فرار بن علي و به دنبال آن ناآرامي در اردن و مصر باعث شد تا نتانياهو هفته گذشته براي بررسي دقيق اوضاع، کابينهاش را براي جلسه اضطراري فرا بخواند. تحليل شما در مورد تاثير جنبش تونسيها بر اسرائيل چيست؟
- اسرائيليها هنوز شيريني تجزيه جنوب سودان را هضم نکرده بودند که وقايع تونس رخ داد. و همانطور که گفتيم قصد آمريکا و اسرائيل ايجاد امواج استقلالخواهي در کشورهاي عربي - اسلامي و سوار شدن بر اين موج قومي براي به حاشيه راندن اسلامخواهان است که نقطه آغاز آن جدايي جنوب سودان بود.
برآيند اين راهبرد آمريکايي - اسرائيلي تغيير شرايط خاورميانه از سقوط دولتهاي غير دموکراتيک و سکولار عرب و جايگزيني دولتهاي اسلامي به جاي آن به سوي تجزيه دولتهاي بزرگ عربي به دولتهاي کوچکتر است؛ اما در حالي که هنوز شمارش آرا در 10 ايالت جنوبي سودان ادامه داشت وقايع تونس به وقوع پيوست که يک زنجيره رويدادها از تظاهرات گسترده در صنعا پايتخت يمن تا فعال شدن جنبشهاي اسلامي مصر آغاز شد.
بر همين اساس اسرائيليها بسيار نگران شدند چرا که اساس قدرت آنها در خاورميانه رژيمهاي محافظهکار عرب هستند که در پنهان و آشکار با اسرائيليها همپيمان هستند و يک مانع بزرگ بر سر راه جنبشهاي اسلامي به شمار ميروند. در صورت سقوط اين رژيمها حيات سياسي اسرائيل به طور جدي به خطر ميافتد که طبيعتا صهيونيستها براي توقف اين روند همه امکانات خود را به صحنه ميآورند.
* آقاي زارعي! بخشي از اصل 154 قانون اساسي ما به حمايت از جنبشهاي آزاديبخش تاکيد دارد و در واقع اين مساله بخشي از منافع ملي ايران محسوب ميشود. به نظر شما ايران چطور ميتواند از وقايع تونس در جهت اعاده منافع ملي خود بهرهبرداري کند؟
- اين مساله غيرقابل انکار است که در خاورميانه و حتي کل جهان جنبشهاي آزاديخواه و استقلالخواه از قدرتهاي استکباري با محوريت انقلاب اسلامي ايران به حيات و پيشرفت خود ادامه ميدهند. براين اساس پيروزي چنين جنبشهايي موجب افزايش اقتدار جمهوري اسلامي ايران خواهد شد که به باز شدن فضاي تنفسي ما در فرامنطقه خواهد انجاميد. بنابراين ما چه حمايت علني و رسمي از اين جنبشها داشته باشيم و چه نداشته باشيم در پيشگاه قدرتهاي استکبار و وابستگان آنها متهم به عامليت تحريک تودهها براي تحقق انقلابهايي مشابه انقلاب اسلامي ايران هستيم. لذا سکوت ما باري را از روي جمهوري اسلامي برنداشته و معادلهاي را به نفع ما تغيير نخواهد داد. بلکه محافظهکاري ما ممکن است در نزد قدرتهاي استکباري به ترس تعبير شود که نتيجه آن افزايش فشار از سوي آنها خواهد بود تا اين سکوت و انفعال تا حد امکان ادامه داشته باشد.
بنده به عنوان کارشناس خاورميانه معتقدم ايران همانطوري که در ذهن قدرتهاي استکباري به عنوان سلسلهجنبان جنبشهاي آزاديخواه مطرح هستيم، همانطور هم با صراحت و آشکارا از اين جنبشها حمايت ميکنيم و اين حمايتهاي سياسي، فرهنگي و رسانهاي هم به هيچ وجه دخالت در امور ساير کشورها محسوب نميشود؛ چرا که اگر نام اين کار دخالت باشد بايد گفت نظير چنين دخالتي هر روز و هر ساعت و هر دقيقه توسط رسانههاي آمريکايي، سعودي و مصري و غيره عليه جنبشهاي اسلامگرا و در حمايت از دولتهاي مرتجع و گروههاي انتحاري عليه مسلمانان در حال انجام است.
لذا حمايت آشکار از چنين جنبشهايي راهبردي درست درجهت اعاده منافع ملي ما خوهد بود.
در همين راستا نيز دولتهاي مذكور طرحهايي براي مقابله با نارضايتي روزافزون مردم خود تدوين و ارائه كردند. بهطوري كه اردن حقوق كارمندان دولت را افزايش داد يا «علي عبدالله صالح» رئيسجمهور يمن از رياستجمهوري مادامالعمر خود عقبنشيني كرد و قيمتهاي كالاهاي مختلف در ديگر كشورهاي عربي كاهش يافت. با اين وجود مردم همچنان ناراضي هستند و خواستار بركناري مقامات مسئول سياسي هستند و معتقدند كه تنها با تكرار انقلاب تونس ميتوانند از ظلم و استبداد كنوني سران عرب رهايي يابند.
در شرايط كنوني، كسي كه از همه بيشتر ميترسد؛ بنيامين نتانياهو است كه تنها در دفتر دولتياش در قدس نشسته است و تلاش ميكند تا وضعيت موجود را حفظ كند. از سوي ديگر باوجود آنكه تحليلگران غربي و صهيونيست قصد دارند به همه بقبولانند كه ريشه اين ناآراميها مشكلات اقتصادي است اما شعارهاي مردمي و ماهيت گروههايي كه رهبري اين اعتراضات را به عهده دارند حكايت از يك زلزله سياسي دارد كه در قالب يك نهضت همهگير در منطقه در حال تبديل شدن به يك انقلاب بزرگ است. انقلابي كه 31 سال است حركت مردمي ايران اسلامي الگو و نويدبخش آن بوده است. چنانكه به نظر ميرسد شتابان به سوي تحقق آرمانهاي امام راحل مبني بر تشكيل حزب مستضعفين جهان و تعبير كابوسهاي آمريكا يعني تحقق جهان بدون قطب پيش ميرويم!
بر اين اساس آنچه در ادامه ميخوانيد گفتگو با سعدالله زارعي كارشناس مسائل خاورميانه است تا براساس آن بتوانيم دورنمايي روشنتر از و قايع كنوني و وظايف خود در آينده داشته باشيم:
* آقاي زارعي! آنچه در تونس رخ داد قابل پيشبيني بود يا با يک غافلگيري همراه بود؟
- در مقدمه بايد گفت تونس به عنوان يک کشور آفريقايي و درعين حال به عنوان يک کشور اسلامي و عضو اتحاديه عرب داراي مختصاتي هست که براي ارزيابي خيزش اخير مردمي بايد به آن توجه نمود.
نکته اول اين است که ناآرامي اخير تونس ماهيت اقتصاي نداشت. ادله ما براي اين مدعا بر اين اساس است که دوره حاکميت بن علي در تونس با رشد اقتصادي خوبي همراه بوده است. گزارشهاي موجود از اقتصاد تونس همگي به رشد شاخصها در اين کشور اشاره دارند. چنانکه تونس در دوره بن علي داراي يک رشد 300 درصدي در اقتصاد نسبت به دوره زمامداري رئيسجمهور قبلي يعني حبيب برقيبه بوده است.
البته اين به آن معنا نيست که فقر در تونس وجود ندارد و مردم آن در رفاه کامل به سر ميبرند؛ بلکه اين از دلايلي است که ما به استناد آن ميخواهيم بگوييم ناآراميهاي اخير در اين کشور دلايل اقتصادي نداشته است.
دليل ديگر بر اثبات اين مدعا اين است که اگر خيزش مردمي تونس ماهيت اقتصادي داشت ما به طور قطع بايد شاهد رهبري فعال آن توسط اتحاديهها و سنديکاهاي کارگري ميبوديم. چنانکه چنين چيزي اصلا در تونس به وقوع نپيوست.
اما نکته دوم برخلاف آنچه که در غرب وانمود ميشود اين است که حرکت مردمي تونس خيزش براي اعاده دموکراسي نيز نبود. يعني مردم براي افزايش آزاديهاي مدني يا فعاليتهاي حزبي به ميدان نيامدند. ادعاي ما در اين مورد مستند بر اين است که اگر اين حرکت يک حرکت دموکراسيخواهانه ومدني به معناي مصطلح بود، قاعدتا بايد شاهد مشارکت جدي گروهها و احزابي ميبوديم که در حاکميت قبلي با محدوديتهاي جدي در فعاليت رو به رو بودند. اين در حالي است که شواهد نشان ميدهد احزاب و گروههاي سياسي مخالف به هيچ وجه نقشي در سازماندهي و هدايت تظاهرات يک ماه اخير نداشتهاند.
نکته سوم اينکه جنبش اخير را نميتوان يک حرکت رفرميستي يا اصلاحطلبانه ناميد. به اين دليل که با فرار زينالعابدين بن علي و روي کار آمدن چهرههاي جديد از درون حاکميت خاموش نشد و همچنان با پويايي به اعتراض خود ادامه داد.
اين عدم فروکش جنبش مردمي در تونس در حالي بود که شواهد حکايت از تغييرات ساختاري در ساختار ديوانسالاري تونس داشت ولي نتوانست از شدت ناراآميها بکاهد.
* پس علت اصلي اين جنبش وسيع و فراگير را بايد در چه نکتهاي پيدا کرد؟
- براي پاسخ به اين سوال بايد به شعارهاي مردمي و خواستههاي آنان توجه نمود.
لذا بايد گفت شعارهاي سرداده شده توسط مردم ماهيت مذهبي داشتند و کساني که جلودار اين حرکت بودند جواناني بودند که عليه لجام گسيختگيهاي اخير جامعه تونس و انحطاط اخلاقي در اين جامعه دست به قيام زدهاند.
بعد ديگر اعتراضات، معطوف به تسلط عميق غرب بر دستگاه ديوانسالاري تونس بود. بر اين اساس ميتوان گفت آنچه خواست مطلوب مردم تونس است روي کار آمدن يک نظام مذهبي است تا به واسطه آن بتوانند يک سيستم سياسي رها شده از سلطه غرب را بر عرصه حاکميت وارد کنند.
چنانکه ميتوان با قاطعيت گفت: اگر تونسيها به حکومت مورد نظر خود دست پيدا نکنند، اين اعتراضات ادامه پيدا خواهد کرد. هر چند با نوسان و يا حتي وقفه کوتاه مدت همراه باشد.
* چه دليلي وجود دارد که اگر اين جنبش خاموش شد دوباره سربلند کند؟
- با نگاهي به تاريخ سياسي تونس به اين مطلب ميرسيم که اين کشور اولين سرزميني بوده است که به نداي تاريخي حضرت امام خميني(ره) لبيک گفته است و تونسيها اولين تودههاي مردمي بودند که با تظاهرات گسترده در حمايت از انقلاب اسلامي ايران به پا خواستند و خواستار برپايي يک نظام سياسي مشابه آنچه در ايران اتفاق افتاد شدند.تا آنجا که سقوط دولت برقيبه نيز براساس همين خيزش ادامهدار مردمي صورت گرفت و بهاي آن کشته شدن هزاران تن از اعتراضکنندگان به نظام سياسي حاکم بر تونس بود. در دوره رياستجمهوري وي بسياري از رهبران مذهبي دستگير و زنداني و تبعيد شدند. از جمله اين افراد آقاي راشد القنوشي که اصليترين رهبر اين جريان محسوب ميشد به انگلستان تبعيد شد و تا به امروز اين تبعيد ادامه داشته است و به تازگي زمزمههاي بازگشت ايشان به گوش ميرسد.
تونسيها در خلل اين مدت به اسلامگراها در پارلمان اقبال شديدي نشان دادند به گونهاي که در انتخابات سال 1364 بيش از 80 درصد کرسيهاي مجلس تونس در اختيار هواداران جنبش النهضه به رهبري آقاي راشدالقنوشي قرار گرفت.
البته آقاي برقيبه دست به ابطال نتايج اين انتخابات زد و به سرکوب گستردهاي روي آورد.
بنابراين ميتوان گفت همانطوري که نهضت اسلامي در سال 64 با سرکوب رژيم حاکم خاموش نشد و امروز دوباره سر درآورد، در آينده نيز طبق همين الگو حرکت اسلامي مردم تونس تا حصول نتيجه مطلوب به راه خود ادامه خواهد داد.
* آقاي زارعي! عدهاي از تحليلگران خيزش مردمي تونس را انقلاب نام نهادهاند و آن را با انقلاب اسلامي ايران مقايسه کردهاند، اما مواردي وجود دارد که در اين تحليل شک ايجاد ميکند مثلا اينکه اين خيزش از فقدان يک رهبر ايدئولوژيست، بسيجگرا و مدير و مدبر براي هدايت رنج ميبرد و شايد دليل اين وقفههايي که شما به آن اشاره کرديد نيز همين باشد. در اين راستا نظر شما راجع به مقايسهاي که از اين خيزش مردمي با انقلاب اسلامي ايران ميکنند چيست؟
- همانطور که پيش از اين نيز عرض کردم، جنبش مردمي تونس متاثر از انقلاب اسلامي ايران است و همينطور داراي مشترکات زيادي نيز با انقلاب ماست که طيفي از اهداف و روشها را شامل ميشود. البته وجوه افتراقي هم وجود دارد که از نمونه آن ميتوان به رهبري اين دو جريان اشاره کرد. چنانچه مردم تونس به پا خاستند اما نتوانستند رهبر خود را پيدا کنند و از طرفي شاخصترين رهبر مخالفين يعني آقاي راشد القنوشي تحرک محدودي از خود نشان داد. ديگر شخصيتهاي مذهبي هم که انتظار ميرفت رهبري اين جريان را به عهده بگيرند، تقريبا منفعلانه عمل کردند.
براين اساس ممکن است از حيث انتقال اين جريان از نهضت به انقلاب و از انقلاب به جايگزيني يک نظام سياسي در تونس شاهد يک تاخير باشيم. در حالي که در انقلاب اسلامي ايران با توجه به اينکه يک رهبري جامعالشرايط هدايت جريان مردمي را به عهده داشت، فاصله انتقال نهضت به انقلاب و همينطور تحقق يک نظام سياسي کوتاه بود.
اما اين نکته که ذکر شد در نهايت ميتواند حرکت مردم تونس را با کندي مواجه کند ولي اين احتمال که مانعي براي تحقق پيروزي براي آن باشد منتفي است.
* يکي ديگر از مشترکات تاريخي بين انقلاب اسلامي ايران و نهضت تونسيها بلايي بود که غربيها بر سر دستنشانده خود آوردند چنانکه آمريکا شاه را به اميد برقراري ارتباط با حکومت جديد ايران طرد کرد و البته بن علي هم به همين اميد از سوي غربيها طرد شد. اما ايران به دليل هوشياري رهبري از نفوذ مجدد غرب مصون ماند. حالا به نظر شما تونسيها با اين تهديد چگونه مواجه خواهند شد؟
- قطعا قدرتهاي غربي بهواسطه زائدههاي منطقهاي خود مثل مصر و عربستان در جهت کنترل جنبش تونس و انحراف آن هستند و تمام ابزارهاي خود را نيز براي تحقق اين مهم به کار گرفتهاند. از نظر غربيها اگر جنبش تونسيها به نتيجه برسد، ميتواند سرآغاز پيروزي جنبشهاي اسلامي در ساير کشورهاي عربي و آفريقايي باشد. اما اينکه اين اقدامات تا چه حد با موفقيت همراه خواهد بود بستگي به عملکرد مردم تونس و رهبران مذهبي اين کشور خواهد داشت.
طبق شواهد اگر غربيها در برهه زماني فعلي بتوانند نهضت تونس را مهار کنند، در درازمدت از انجام چنين کاري ناتوان خواهند بود چنانکه همين امروز هم موج اين نهضت پايههاي حکومتهاي غير دموکراتيک و محافظهکار منطقه را به لرزه درآورده است. تا آنجا که در يمن ادامه حاکميت علي عبدالله صالح به چالش کشيده شده است، همين طور خاندان مبارک و آل سعود هم در خطر سقوط به سر ميبرند. لذا به همين دليل هم هست که آقاي اوباما در پيامي که از طريق کلينتون به کشورهاي عربي فرستاد، تاکيد کرد که رهبران اين کشورها براي در امان ماندن از بلايي که بر سر تونس آمد بايد دست به اصلاحات جدي در ساختار حکومتهاي خود بزنند. البته در اينکه رژيمهاي فرسودهاي مثل عربستان، اردن و مصر بتوانند از چنين رهنمودهايي استفاده کنند ابهام جدي وجود دارد کمااينکه کارتر هم در سال 56 مشابه همين رهنمود را به شاه داد و او هم براساس اين توصيه به اصلاحات محدودي از قبيل برکناري جمشيد آموزگار دست زد. يا اينکه برخي سران حکومتي را با اتهام فساد بازداشت يا برکنار کرد. اما اين اقدامات شبه واکسيناسيون قادر به مداواي بيماري مزمن رژيم پهلوي نبود چنانکه اين بيماري بيشتر امروز در دولتهاي عربي نيز مشاهده ميشود.
* شما در مصاحبهاي که پيشتر با يالثارات داشتيد، تاکيد کرديد که آمريکا تا سالها از انجام جنگ فرامنطقهاي ناتوان است و بر همين اساس هم به ايجاد نزاعهاي قومي و مذهبي در منطقه روي ميآورد و مصاديق آن را تقسيم به افغانستان پشتو و غير پشتو، ناآرامي در يمن و عربستان و همينطور خطر جنگ داخلي در لبنان و اختلافات بين قبايل شيعه و سني در عراق ذکر کرديد. آيا روشن شدن شعله نهضت مردم تونس تاثيري در اين سياست آمريکاييها خواهد داشت؟
- مساله حمله به ايران از سوي آمريکا يا حتي اسرائيل منتفي است و اسرائيليها به صراحت به ضررهاي چنين تهاجمي اذعان دارند. لذا جهتگيري تلاش آمريکاييها مثل گذشته به سمت اختلافافکنيهاي مذهبي است. نمونه بارز و عيني آن شرايط فعلي سودان است که با توسل به قطعنامههاي سازمان ملل دست به کار شدهاند. همين طور در لبنان نيز قطعنامههاي 1701 و 1559 دستاويز آمريکاييها قرار گرفته است و بر همين اساس هم اوباما پس از همهپرسي جنوب سودان با خوشحالي اعلام کرد که آنچه در سودان رخ داد نسخهاي بود که بايد در کشورهاي ديگر هم انجام شود و حاکمان ديگر کشورها هم مثل آقاي عمرالبشير بايد به چنين رويهاي تن دهند.
لذا با قاطعيت ميتوان گفت راهبرد آمريکاييها در مورد خاورميانه ايجاد شکافهاي قومي است که اين مهم را با اتکا به روشهاي حقوقي، ديپلماتيک و اقتصادي انجام ميدهند.
* آقاي زارعي! نهضت تونسيها و فرار بن علي و به دنبال آن ناآرامي در اردن و مصر باعث شد تا نتانياهو هفته گذشته براي بررسي دقيق اوضاع، کابينهاش را براي جلسه اضطراري فرا بخواند. تحليل شما در مورد تاثير جنبش تونسيها بر اسرائيل چيست؟
- اسرائيليها هنوز شيريني تجزيه جنوب سودان را هضم نکرده بودند که وقايع تونس رخ داد. و همانطور که گفتيم قصد آمريکا و اسرائيل ايجاد امواج استقلالخواهي در کشورهاي عربي - اسلامي و سوار شدن بر اين موج قومي براي به حاشيه راندن اسلامخواهان است که نقطه آغاز آن جدايي جنوب سودان بود.
برآيند اين راهبرد آمريکايي - اسرائيلي تغيير شرايط خاورميانه از سقوط دولتهاي غير دموکراتيک و سکولار عرب و جايگزيني دولتهاي اسلامي به جاي آن به سوي تجزيه دولتهاي بزرگ عربي به دولتهاي کوچکتر است؛ اما در حالي که هنوز شمارش آرا در 10 ايالت جنوبي سودان ادامه داشت وقايع تونس به وقوع پيوست که يک زنجيره رويدادها از تظاهرات گسترده در صنعا پايتخت يمن تا فعال شدن جنبشهاي اسلامي مصر آغاز شد.
بر همين اساس اسرائيليها بسيار نگران شدند چرا که اساس قدرت آنها در خاورميانه رژيمهاي محافظهکار عرب هستند که در پنهان و آشکار با اسرائيليها همپيمان هستند و يک مانع بزرگ بر سر راه جنبشهاي اسلامي به شمار ميروند. در صورت سقوط اين رژيمها حيات سياسي اسرائيل به طور جدي به خطر ميافتد که طبيعتا صهيونيستها براي توقف اين روند همه امکانات خود را به صحنه ميآورند.
* آقاي زارعي! بخشي از اصل 154 قانون اساسي ما به حمايت از جنبشهاي آزاديبخش تاکيد دارد و در واقع اين مساله بخشي از منافع ملي ايران محسوب ميشود. به نظر شما ايران چطور ميتواند از وقايع تونس در جهت اعاده منافع ملي خود بهرهبرداري کند؟
- اين مساله غيرقابل انکار است که در خاورميانه و حتي کل جهان جنبشهاي آزاديخواه و استقلالخواه از قدرتهاي استکباري با محوريت انقلاب اسلامي ايران به حيات و پيشرفت خود ادامه ميدهند. براين اساس پيروزي چنين جنبشهايي موجب افزايش اقتدار جمهوري اسلامي ايران خواهد شد که به باز شدن فضاي تنفسي ما در فرامنطقه خواهد انجاميد. بنابراين ما چه حمايت علني و رسمي از اين جنبشها داشته باشيم و چه نداشته باشيم در پيشگاه قدرتهاي استکبار و وابستگان آنها متهم به عامليت تحريک تودهها براي تحقق انقلابهايي مشابه انقلاب اسلامي ايران هستيم. لذا سکوت ما باري را از روي جمهوري اسلامي برنداشته و معادلهاي را به نفع ما تغيير نخواهد داد. بلکه محافظهکاري ما ممکن است در نزد قدرتهاي استکباري به ترس تعبير شود که نتيجه آن افزايش فشار از سوي آنها خواهد بود تا اين سکوت و انفعال تا حد امکان ادامه داشته باشد.
بنده به عنوان کارشناس خاورميانه معتقدم ايران همانطوري که در ذهن قدرتهاي استکباري به عنوان سلسلهجنبان جنبشهاي آزاديخواه مطرح هستيم، همانطور هم با صراحت و آشکارا از اين جنبشها حمايت ميکنيم و اين حمايتهاي سياسي، فرهنگي و رسانهاي هم به هيچ وجه دخالت در امور ساير کشورها محسوب نميشود؛ چرا که اگر نام اين کار دخالت باشد بايد گفت نظير چنين دخالتي هر روز و هر ساعت و هر دقيقه توسط رسانههاي آمريکايي، سعودي و مصري و غيره عليه جنبشهاي اسلامگرا و در حمايت از دولتهاي مرتجع و گروههاي انتحاري عليه مسلمانان در حال انجام است.
لذا حمايت آشکار از چنين جنبشهايي راهبردي درست درجهت اعاده منافع ملي ما خوهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر