۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

مقايسه ديپلماتيك



جايزه اي براي ديپلماسي ذلت!
در روزهاى پايانى هفته‏اى كه گذشت، كف و سوت و غش و ضعف رسانه‏هاى اصلاح‏طلب براى خاتمى به عنوان برنده نخستين جايزه گفتگوى تمدن‏ها در حالى جريان داشت كه اين رسانه‏ها در پوشش اين خبر به مقايسه ديپلماسى عزت‏مدارانه در دولت خاتمى! و تهديدآميز در دولت احمدى‏نژاد! پرداختند. چنانچه از ديدگاه آنان خاتمى به عنوان فرزند فاضل ايران، نماد اسلام سازگار با دمكراسى! و مايه تحسين سياست‏مداران جامعه جهانى و در مقابل احمدى‏نژاد شخصى است كه دولتش در دوره نهم و دهم به هيچ‏وجه در چارچوب اصول راهبردى گام برنداشته است! و در اين راستا احترام ويژه به خاتمى در سفرهاى خارجى و سطح بالاى روابط ديپلماتيك او در جهان را مايه مباهات ملت ايران و در عوض برخى توهين‏ها به مقامات ارشد ايرانى در دولت احمدى‏نژاد در مناسبات خارجى را مايه سرافكندگى دانستند.
البته اين مقايسات در حالى انجام مى‏پذيرد كه يكى از گزينه‏هاى رأى آور دكتراحمدى‏نژاد در دوره نهم انتخابات رياست جمهورى شعار عزت‏مدارى در سياست خارجى بود و تحقق اين شعاردر طول عمر دولت نهم نيز يكى از مهمترين عوامل جلب آراء براى وى در دوره دهم محسوب مي شود چرا كه بسيارى از اهداف دست نيافتنى در دولت خاتمى در سايه تحقق همين شعار در دولت نهم به دست آمد و به رغم تلخكامى دول غربى در دولت دهم نيز استمرار دارد.
لذا بر اين مبنا لازم است تا ما نيز مقايسه كوتاهى ميان مبانى ايدئولوژيك سياست خارجى دولت‏هاى خاتمى و احمدى‏نژاد و دستاوردهاى اين دو ايدئولوژى در مرحله عمل داشته باشيم.
آنچه مسلم است سياست خارجى ابزارى براى كسب منافع ملتها محسوب مى‏گردد. كه بر اين اساس پس از انقلاب اسلامى در ايران اين ابزار در چارچوبى شالوده ‏شكن و تحت عنوان عدم تعهد به كار گرفته شد.
چنانچه اين سياست با شعار نه شرقى نه غربى معنايى بسيار فراتر از سياست‏موازنه منفى ارائه شده توسط ملي گرايان را به همگان نشان دارد. معنايى كه در قاموس آن تمامى ايدئولوژى‏ها و تئورى‏هاى دست‏سازانسان مطرود و بلا استفاده خوانده مى‏شوند، و آنچه راه نجات بشر و تحقق عدالت واقعى است عمل به فرامين الهى در كامل‏ترين شكل آن است. كه اين كمال در داين اسلام و در مذهب تشيع به روشنى دست ‏يافتنى است. لذا دول حاكم در دوران حكومت جمهورى اسلامى با دست يازيدن به اين دكترين اگر چه با تحمل هزينه كه لازمه هر پيروزى است اما در همه مقاطع با سربلندى قادر به تأمين منافع ملى ايران شدند.
پس با اين فرض كه شعار نه شرقى نه غربى به عنوان اصل راهبردى و لايتغير سياست خارجى ايران پس از انقلاب محسوب مى‏گردد.مرور سياست خارجى دولت اصلاحات به وضوح مويد خروج خاتمى و دولتش از اين اصل راهبردى است ، چنانچه خاتمى در اجراى سياست معروف تنش ‏زدايى اش در عمل انفعال را نصيب سياست خارجى ايران كرد. چنانچه در صفحه 352 كتاب ننگين مبانى نظرى و مستندات برنامه چهارم توسعه پيشنهاد شد. هزينه‏هاى نظامى ايران به دليل حضور آمريكا در منطقه و به بهانه تغيير استراتژى و تكنولوژى جنگى و پرهيز از درگيرى و به اصطلاح اثبات حسن نيت 20 درصد كاهش يابد!
جالب اينجاست كه سياست تنش‏زدايى خاتمى كه نقطه عطف آن در نظريه گفتگوى تمدن‏ها تجلي يافت تنها به جنبه تئوريك اكتفا نكرد بلكه در عمل نيز ضربات جبران‏ناپذيرى به منافع ملى ايران وارد نمود.
چنانچه درمذاكرات هسته اي با غرب به خفتى چون پذيرش پروتكل الحاقى تن داده و خاتمی در مقابل دوربین های صدا و سیما گفت :« ما آماده امضا هستيم و اگر 10 روز ديگر يا اگر فردا باشد امضا خواهيم کرد. ما داوطلبانه قبول کرده‌ايم قبل از نهايي شدن پروتکل در مجلس مواد آن رااجرا کنيم».
اين لفاظي ديپلماتيك در سخنرانى‏هاى نمادين و تنش زداي خاتمي در مجامع بين‏المللى ادامه داشت تا اينكه، آمريكا نام ايران را در فهرست محور شرارت جاى داد، تا معلوم شود سياست چماق و هويج غرب به چه ممفهومي است و مصداق بي حاصلي گفتگوي تمدنها چيست؟
با اينكه ایران در 3 مرحله يعني در اکتبر2003مطابق توافقنامه سعد آباد،فوریه 2004توافق نامه بروکسل ونوامبر2004توافق نامه پاریس تمام فعالیت های هسته ای را تعلیق کرد و در حالي كه اروپایی ها حتی اره برقی را م پلمپ کرده بودند. خاتمى هنوز هم دست از تنش‏زدايى برنداشته بود تا آنجا كه حاضر شد در يك نامه‏نگارى به بوش بگويد كه حاضر است در ازاى خروج نام ايران از آن فهرست كذايى به عدم حمايت از آرمان فلسطين و حزب‏الله لبنان تن دردهد! تا ثابت كند شود او استاد آفرينش فجايع ديپلماتيك است. كه گهگاه نيز درغالب كلام متجلي و با اظهاراتي نظيرابراز شرمندگى از تسخير لانه جاسوسى يا شهيد خواندن آبراهام لينكلن ظهور و بروز مى‏يافت!
اما تنها زمانى مى‏توان به عمق دره شكست‏هاى ديپلماتيك دولت خاتمى پى برد كه روى قله پيروزى‏هاى به دست آمده در چهار ساله اخير ايستاده باشيم. تا مشخص شود چگونه تعيين اولتيماتوم‏هاى هفتگى از سوى دولت‏هاى باج‏خواه غربى براى كوچكترين فعاليت هسته‏اى ايران در دوره خاتمى به شكست پلمپ تأسيسات نطنز و از سرگيرى كليه فعاليت‏هاى هسته‏اى در دولت احمدى‏نژاد منتهى شد.تا آنجا كه قطعنامه ی 1737 تصویب شد و ایران در مقابل اعلام کرد که دیگر ترتیبات فرعی موافقتنامه پادمان 1/3 را اجرا نمی کند و با قطعنامه 1747 اعلام شد که ایران در آستانه سوخت هسته ای با ظرفیت 3000 ماشین است و در قطعنامه 1803نسل جدیدتری از ماشین های سانتریفوژ 2 و 3 را راه اندازی گرديد
تا معلوم شود عزت‏مدارى، التماس‏هاى رقت‏بار وزير خارجه دولت خاتمى براى فعاليت تعداد انگشت‏شمارى سانتريفيوژ است. يا فعاليت بدون قيد و شرط هزاران سانتريفيوژ در دولت نهم و افتتاح دومين تأسيسات هسته‏اى (فوردو) در دولت دهم!؟
يا شايد بتوان تعريف از عزت‏مدارى را دوباره احياء كرد، وقتى تفاوت جايگاه ديپلماتيك ايران در زمان نگارش نامه خفت‏بار خاتمى به بوش و زمانى كه طرف آمريكايى براى دقايقى گفتگو در ژنو به سعيد جليلي التماس مى‏كرد معلوم شود!
به هر حال در مقام مقايسه مصاديق پرشمار است و حوصله خواننده كم، اما آنچه حافظه تاريخى ملت ايران از نظريه گفتگوى تمدن‏ها و مصاديق اجراى عملى آن به ياد مى‏آورد اگر لعن و نفرين به بار نياورد جايى براى تقدير و تشكر باقى نمى‏گذارد.
چه آنكه اكنون نيز تقدير از سوى لابي هايي انجام شد كه در قبال اخذ امتياز از دريافت كننده اين جايزه و لگدمال كردن منافع ملتى كه او نماينده آنها بود منافع مستكبرين و امنيت اسراييل را تأمين كرده اند
.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

خاتمی ! فاصله ایمنی را حفظ کن!


در هفته‏اى كه گذشت، خبر ملاقات رمانتيك رئيس جمهور سابق با مشاور ارشدش پس از آزادى موقت از زندان جلب توجه مى‏كرد.
على‏الخصوص مشاهده تصوير مصافحه اين دو نفر كه تقريبا يك چهارم صفحه يك روزنامه دوم خردادى را اشغال كرده بود باعث تعجب مى‏شد! چون از انسان محافظه كارى مثل سيد خندان بعيد بود در شرايط غبارآلود فعلى تا اين حد به شخص پادرهوايى مثل حجاريان نزديك شود.
البته درست است كه هنوز مدارك محكمه‏پسندى در ارتباط با همكارى او و حجاريان در برپايى آشوب‏هاى اخير به دست نيامده، كه اگر هم بيايد لابد مثل ديدار با جرج سوروس تكذيب خواهد شد!
اما براى يك اصلاح طلب محافظه‏كار مثل رئيس بنياد باران، ترس از باز شدن مجدد پرونده قتلهاى زنجيره‏اى كفايت مى‏كند تا اين چنين بى‏پروا به عامل اصلى اين قتل‏ها نزديك نشود.
البته كسى چه مى‏داند شايد حاشيه آنقدر امن است كه حتى رو شدن مدارك غير قابل انكار از قصد براندازى نظام، توسط دولت او در گذشته هم نمى‏تواند آب را دردل دريايى‏اش تكان دهد!
صحبت از همان توطئه‏اى است كه سعيد حجاريان در مقام مشاور ارشد رئيس جمهور سابق با اغفال آن شيخ ساده لوح پياده كرد!همان ماجراى معروف نوارسازى كه حجاريان ديكته مى‏كرد و «پروازى» مى‏گفت: حزب‏اللهى‏ها به دستور رهبرى مسئول اعمال خشونت بار هستند!
يا همان دستخط منتسب به حضرت آقا كه به دستور حجاريان در شب 21 رمضان سال 78 در مسجد حسين آباد آيت‏الله طاهرى جعل و توزيع شد.كه براساس آن به سردار صفوى دستور اجراى قتل‏هاى زنجيره‏اى داده شده بود!
البته مصوبات جلسه كذايى يكشنبه هيات دولت در 27 تير سال 78، هم قابل دسترس است كه باحضور همين حجاريان تصويب گرديد: روزنامه «سلام» افتتاح شود، لطفيان فرمانده نيروى انتظامى بركنار وتاج‏زاده (يكى از متهمان اصلى آشوب‏هاى اخير) به جاى وى منصوب گردد و در آخر فرماندهى تام‏الاختيار نيروى انتظامى به وزارت كشور وقت ياهمان جولانگاه سازمان منافقين جديد سپرده شود. تا اين شعار حجاريان كه گفته بود: «ما در حال فتح يك به يك سنگرهاى نظام هستيم معناى منطقى پيدا كند!
البته ديگر سراغ سوابق محكوميت هشت و ده ساله همسر و برادر همسر حجاريان به جرم عضويت در سازمان منافقين نمى‏رويم و اينكه چگونه شخصى با اين سوابق خانوادگى سر از حوزه مشاورين رئيس جمهور اصلاحات، آن هم از نوع ارشدش در مى‏آورد؟!
اما اوضاع وقتى وخيم مى‏شود كه معلوم شود همه اين اتهامات همان ده سال پيش به اثبات رسيد و حكم بازداشت حجاريان هم صادر شد، و كسى كه از بازداشت و محاكمه وى جلوگيرى كرد، کسی نبود جز رئيس جمهورعبا شکلاتی وقت !
البته شايد جلوگيرى از آبروريزى دولت در آن دوران بهانه دلخوش‏كنكى بود براى سايرين تا روى اين دخالت آشكار رئيس جمهور در اجراى عدالت سرپوش بگذارند.
اما مصافحه معنادار امروز رئيس بنياد باران با اين پير توطئه، محل ترديد و جاى تامل بسيارى دارد! آن هم پس از اعترافات روشن سعيد حجاريان مبنى بر دخالت مستقيم او در فتنه‏هاى اخير!
محل ترديد از آن جهت كه چگونه يك شخصى با مسئوليت‏هايى از سفير و وزير گرفته تا هشت سال رياست جمهورى نظام جمهورى اسلامى، كه از وابستگان به نظام فرض مى‏شود، پس از گذشت ده سال و اثبات اتهامات انكارناپذير مشاور سابقش، همچنان قصد ملاقات رسانه‏اى و حمايت از وى را دارد؟ آيا هنوز هم بهانه‏اى وجود دارد تا وى حيثيت نظام و اجراى عدالت را فداى آن كند؟
شاید وجود دارد و آن هم چيزى نيست جز ترس از افشاى دخالت رئيس جمهور سابق در جنايات مشاورش؟ لذا تنها توصيه‏اى كه به رئيس بنياد باران مى‏توان نمود اين است كه فاصله ايمنى را از سعيد حجاريان حفظ نمايد تا اگر بى‏گناه است از گمانه زنى‏ها جلوگيرى كرده و اگر نه مطمئن باشد كه هيچ دستى نخواهد توانست روند اجراى عدالت الهى را كند كند.

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

لباس شخصی کیست؟



بعد از ده سال این اولین بار بود که دوباره با این حجم از تکرار نام لباس شخصی ها مشخصات ظاهریشان و اعمال منتصب به آنها را در روزنامه های زنجیره ای می خواندم البته این بار یک روزنامه نو پا به نام کلمه سبز نیز به شدت سعی در تعریف مختصات ظاهری و اعمال انتصابی به این عده را داشت
چنانچه همواره از زمان آغاز میتینگ های غیر قانونی و انتخاباتی میر حسین و کروبی تا زمانی که انتخابات برگزار شد عده ای که توسط کلمه سبز و اقمار آن لباس شخصی معرفی می شدند مسئول ضرب وشتم هواخواهان شعار تغییر بودند
لباس شخصی در تعریف کلمه سبز و دیگر روزنامه های زنجیره ای کسی بود که پیراهنش را روی شلوارش می انداخت و صورتش ته ریش یا ریش کامل داشت !
که با این تعریف قا ئدتا می بایست عده زیادی از اطرافیان ما در کوچه و خیابان و محل کا ر جزو افراد خشونت طلب باشند ! اما افرادی که من با این مشخصات ظاهری می شناختم نه تنها انسانهای خشنی نبودند بلکه بعضا افرادی نمونه د رآداب و معاشرت و قابل احترام در جامعه نیز محسوب می شدند
به هر تقدیر قلم فرسایی روزنامه های زنجیرهای در مورد لباس شخصی ها ادامه داشت تا زمانی که انتخابات برگزار و محمود احمدی نژاد با 24 میلیو ن رای رییس جمهور منتخب مردم گردید و حامیان دکتر دو روز بعد از این پیروزی شیرین برای برگزاری جشن پیروزی در میدان ولیعصر جمع شدند تا صحنه هایی به یاد ماندنی از حضوری میلیونی را رقم بزنند
باور کردنی نبود کل میدان و تمام خیابان های منتهی به آن پر بود از مردمی که همه به اتفاق خانواده هایشان برای شرکت در جشن آمده بودند و کاری کردند که آن بعد از ظهر به یاد ماندنی نیز مثل همه روزهای ثبت شده در تاریخ انقلاب باقی بماند
امادر پایان مراسم من نیزمثل بقیه به همراه چند تن از دوستان قصد باز گشت به منزل را داشتم که در اواسط راه با خبرهای نگران کننده ای که دهان به دهان می چرخید روبرو شدیم خبر های تلخی که شیرینی آن بعد از ظهر را تحت تاثیر قرار می داد و حکایت از در گیریهایی داشت که در مسیر های انتهایی راهپیمایی مردمی آغاز شده بود و به گفته راویان شدید ترین آن در دانشگاه تهران در جریان بود
به هر حال کاری از ما بر نمی آمد و طبق برنامه به راهمان ادامه دادیم تا از خیابان 16 آذر وارد خیابان انقلاب شدیم
صحنه هایی که با ورود به خیابان انقلاب می دیدم باور کردنی نبود ! هوا از گاز اشک آور مه آلود و باران سنگ از پشت نرده های سبز رنگ دانشگاه به خیابان انقلاب می ریخت ناگهان با سفیر یک سنگ بزرگ که از کنار سرم رد شد به خود آمده و با عجله در حالی که شاهد اصابت چند سنگ به سر و بدن سایر مردم بودم از تیررس بقیه سنگهای آسمانی دور شدم
سر در گمی به نگرانیمان افزوده شده بود و در حالی که هنوز بهت زده بودم سعی داشتم از کسانی که قبل از ما در محل حاضر شده بودند شرح ماجرا را بپرسم در همین حال نیرو های گارد ویژه با آرایش خطی و تقریبا بدون هیچ عکس العملی بین مردم و اشخاص سنگ پران داخل دانشگاه قرار گرفتند و من هم که کمی از بهت زدگی خارج شده بودم کم کم مثل بقیه به درب اصلی دانشگاه نزدیک شدم آ نجا بود که فهمیدم گازهای اشک آور که نمی دانم بوسیله چه سلاحی شلیک می شد از داخل دانشگاه می آید ! البته نیروهای گارد که ماسک ضد گاز داشتند آب در دلشان تکان نمی خورد و این مردم بیچاره بودند که به زحمت تنفس می کردند و تا 10 متری خودشان را هم نمی دیدند
در همان حوالی از مردم شنیدم که این عده از هواداران موسوی هستند که دانشجو نبوده و معلوم نیست از چه راهی به دانشگاه رخنه کرده اند حتی بعضی می گفتند اینها شب را تا صبح در دانشگاه مخفی شده اند! تا امروز هم زمان در چند نقطه شهر آشوب به پا کنند
درهمین حال ناخوداگاه یاد خیابان انقلاب و حجم ترافیک آن در یک روز عادی افتادم آخر آن روز یکشنبه بود و تقریبا از سر خیابان وصال از حد فاصل شرق و میدان انقلاب از حد فاصل غرب هیچ اتوموبیلی جرات ورود به داخل محدوده را نداشت خودم را به جای مسافران خسته گذاشتم ودلم به حال آنان سوخت چون معلوم نبود باید از کدام مسیر و بعد از چند ساعت به منازلشان برسند!؟
با همین افکار خود را تا پشت نیروهای گارد ویژه رساندم آنجا عده ای مشغول صحبت با فرمانده گارد بودند تا راهی برای خاتمه این وضع بیابند در همین زمان بود که آتش سوزی کیوسک نگهبانی درب اصلی دانشگاه توجه همه را به خود جلب کرد گویا هرچه عکس العمل آرامتری از این سوی نرده ها به نمایش گذاشته می شد آن طرف نرده ای ها قصد ایجاد تشنج بیشتری را داشتند
شعارها تند و تیز تر و تعداد سنگ ها ی پرتابی بیشتر شده بود تا اینکه من هم به سکوت پایان داده و به یکی از نیروها ی گارد گفتم چرا وارد دانشگاه نمی شوید؟ او هم خیلی کوتاه در جواب من گفت : چون اجازه ورود به دانشگاه را نداریم و من دوباره گفتم پس تا کی باید شاهد این وضع باشیم ؟ این بار یکی از افراد عادی که در محل بود گفت بعد از تیر 78 قانونی تصویب شد که نیروهای انتظامی حق ورود به محدوده داخلی دانشگاه را ندارند!
به غیر از من تقریبا تمامی همه افراد دور و برم این حرف را شنیدند و احتمالا همه مثل من به این نتیجه رسیدند که این روند به غیر از یک دور باطل که به جریح شدن آن عده آشوب طلب و طولانی شدن التهاب بیانجامد نتیجه ای در بر نخواهد داشت تا جایی که کم وبیش همه بایک اختلاف زمانی کم به فرمانده گارد پیشنهاد دادند حالا که کاری از دست شما بر نمی آید اختیار رابه دست مردم بسپارید تا به غائله خاتمه دهند اما جواب فرمانده همانطور که از قبل معلوم بود منفی بود
کم کم حجم سنگ باران آنقدر زیاد شده بود که گاردی ها با وجود کلاه خود زیر سپر های خود پناه گرفته بودند که د رنتیجه برخورد سنگ با ان صدای عذاب آوری ایجاد می شد
حالا دیگر جمعیت پشت سر نیروهای گارد بسیار متراکم شده بود و مردم حاضر در محل به این نتیجه رسیده بودند که به غیر از خودشان از دست کسی کاری ساخته نیست ! کش مکش بین مردم و نیروهای گارد هم که از نزدیک شدن آنها به دانشگاه جلوگیری می کردند به مسائل قبلی اضافه شده بود حالا گاردی ها علاوه برآسمان باید مواظب مردم خشمگین هم می بودند
فشار جمعیت از یک طرف و گاز اشک آور از طرف دیگر نفس کشیدن را سخت می کرد ضمن اینکه تراکم جمعیت اجازه پناه گرفتن از آسیب سنگها را نیز به مردم نمی داد تا اینکه بالاخره فشار جمعیت نیروهای گارد را تقریبا به نرده های سبز رنگ دانشگاه چسبانید !
از فریاد الله اکبر تا غریو یا ابوالفضل به شکلی حماسی بر زبان همه جاری بود تا اینکه یک نفر فریاد زد امام بند میم را برای امروز در و صیت نامه اش گنجانیده بود ! شاید همه حتی گاردی ها منتظر شنیدن این جمله بودند تا مجوزی باشد برای ورود مردم به صحنه عمل چرا که هم زمان هم فشار مردم چند برابر شد و هم مقاومت نیروهای گارد بسیار کمتر!تا اینکه در نتیجه اصرار و پا فشاری مردم زنجیره حائل باز شد و اولین گروه با غریو الله اکبر وارد دانشگاه شدند
با اینکه تعداد افرادی که وارد دانشگاه شدند از انگشتان دو دست کمتر بود اما جمعیت آشوبگر چند صد نفره تقریبا تا فاصله 500 متری به عقب فرار کردند
با مشاهده این صحنه و تاثیر مثبت عملکرد مردمی مقاومت نیروهای گارد کمتر و تعاد بیشتری از مردم وارد دانشگاه شدند که این با تقریبا همه اغتشاش گران یا متواری ویا توسط نیروهای مردمی دستگیر و تحویل نیرو های انتظامی شدند
کل پاکسازی دانشگاه بیش از نیم ساعت به طول نیانجامید البته مردمی که بیرون از درب های دانشگاه باقی مانده بودند نیز بیکار ننشسته و به پاکسازی خیابان از سنگهای پرتاب شده پرداختند تا جایی که کمتر از یک ساعت شاهد ترافیک بعد از ظهر آن هم بعد از ظهر شلوغ یکشنبه در خیابان انقلاب بودیم !
به هر تقدیر بعد از ظهر 24 خرداد با خاطرات تلخ و شیرینش تمام شد اما آنچه امروز به آن می اندیشم این است که آن روز به غیر از نیروهای گارد تقریبا همه حتی آشوب طلب های پشت نرده های دانشگاه لباس شخصی به تن داشتند اما آیا به راستی اصطلاح لباس شخصی با آن مفهوم خاص که در روزنامه های زنجیره ای از آن یاد می شد برازنده اغتشاش گران آن سوی نردها بود که با فتنه جویی آسایش عمومی را سلب کرده بودند یا مردمی که تا پای جان برای آرمان های امام و انقلاب جنگیدند وپس از پایان فتنه بی هیچ ادعایی به خانه هایشان رفتند؟