وقتى جنگ دوم جهانى پايان پذيرفت، جميع جامعه شناسان به اين نتيجه رسيدند كه كابوس فاشيسم نيز براى هميشه پايان يافته. و متفقالقول آن را محصول شرايط حاكم بر دورهاى از حيات اروپا دانستند كه ديگر نه در اروپا و نه در هيچ كجاى ديگر تكرار نخواهد شد.
اما كمتر كسى به اين واقعيت كتمانناپذير اعتقاد دارد كه فاتحين جنگ دوم جهانى بسيارى از رازهاى سر به مهر فاشيستها را قبل از به گور برده شدن براى استفاده در روز مبادا حفظ كردند.
دور از ذهن نخواهد بود كه مثل بسيارى از اسرار نظامى آلمان نازى نظير موشكهاى" وي 2" كه پايه توليد سلاحهاى مرگبار جديد همچون موشكهاى بالستيك را تشكيل مىدهند. مبانى ايدئولوژيك و عملى فاشيسم نيز با اندكى روزآورى بر عليه به خطر انداختگان منافع فاتحان جنگ دوم جهانى يا همان ابر قدرت هاي امروزي استفاده نگردد.لذا همواره عدهاى مزدور يا طرد شده از جامعه و دور افتاده از قدرت وجود دارند تا براى دستيابى به اميال خود تن به خيانت و البته پيادهسازى نسخههاى مسموم ابرقدرتها بر عليه كشورشان دهند.
بر اين مبنا بازخوانى وقايع انتخابات دهم و اتفاقات پس از آن و مقايسه آن با سالهاى سياه ظهور فاشيسم در اروپا، چنان شباهتى از روش عمل فاشيستهاى دهه 20 و 30 در ايتاليا و آلمان و شوزشيان سبز پوش در ذهن متبادر مىسازد كه فرض ظهور مجدد فاشيسم نوين والبته در ايران را قوت مىبخشد!
درست است كه هيچگاه شرايط آن روز ايتاليا و آلمان بر ايران حاكم نبوده و نيست اما القاى دروغين و مكرر وجود چنان شرايطى در اذهان عمومى امكان پذير خواهد بود. چرا كه تنها بستر مناسب براى رشد فاشيستهاى تغيير شكل يافته و روزآمد شده خواهد بود.
چنانچه با كمى كنكاش در لابه لاى سخنان و رفتار سردمداران آشوبهاى اخير كه هنوز به فعاليت خود مشغولند به وضوح مىتوان به تطابق روشهاى كارى آنان با فاشيستها پى برد:
ايجاد حس حقارت
از آنجا كه شرايط وخيم اقتصادى و اجتماعي حاكم بر كشورهاى مغلوب در جنگ اول جهانى باعث ياس و سرخوردگي مردم گرديده بود اين شرايط تحقير آميزاهرم فشاري بود كه دايما توسط رهبران فاشيسم استفاده و به مردم گوشزد مىشد. در اين ميان طبقه متوسط به دليل جايگاه شخصيتى ويژه در اجتماع بيش از همه حقارت ايجاد شده را حس مىكردند كه البته اين عده نقش جامعه هدف رانيز براى سردمداران فاشيست بازى مىكردند. به گونه ايكه با القاى حسن كينه و انتقام جويى توسط فاشيستها آماده احقاق حق از پايمال شده خود خود توسط اقليت حاكم شدند. اما رهايى از اين حقارت تحميلى، تنها يك راه داشت و آن نبود جز خشونت و كينه و بىپايان نسبت به اقليت حاكم تا زمانى كه حق تصاحب شده بازپس گرفته شود و فاشيسم آرماني حاكم گردد.
اما چگونه مىتوان شرايط آن روز اروپا را كه امروز در ايران وجود ندارد ايجاد كرد؟ اين در واقع همان كارى است كه سران آشوبهاى اخير با دريافت نسخههاى به روز شده فاشيسم از آن سوى آب و عملى كردن نعل به نعل آن انجام دادند.
ايجاد توهم...
آنچه در اظهارات كذب سران آشوب در تب و تاب تبليغات پيش از انتخابات به چشم مىخورد، اين نكته بود كه چهار سال قبل يعنى در انتخابات نهم رياست جمهورى چون اكثريت پاى صندوق نيامدند حاكميت به دست اقليت افتاد، و كارى كه اقليت در اين چهار سال كرد جز تحقير شخصيت اكثريت در داخل و خارج نبود، اكثريتي كه با عناوينى چون نخبه و صاحبان انديشه و البته نماينده قشر متوسط ياد مىشدند كه از حق واقعى خود به دور افتادهاند!
رنگ ابزار روانى فاشيسم قديم و جديد
آنچه همزمان با اولين گام سران آشوب نمود پيدا كرد استفاده از يك رنگ واحد براى شناسايى جامعه هدف بود و اين در حالى است كه ساير اقشار جامعه كه در جرگه جامعه هدف نبودند فاقد هر علامت مشخصه براى تفكيك از سايرين بودند و نتيجه حاصل اينكه "مقدار هر چند اندك در مقابل هيچ بسيار جلوهگر خواهد شد"!
با آنكه استفاده از رنگ را به انقلابهاى مخملى نسبت مىدهند؛ اما به طور قطع مىتوان بانيان آن را فاشيستهاى ايتاليا و آلمان ناميد، آنهايى كه در زمانى نه چندان دور با بسيج اوباش و پوشانيدن لباسهاى سياه در ايتاليا و قهوهاى در آلمان گروههاى اسكارديستى و اس. آ را تشكيل دادند تا با رعايت قانون «كم بهتر از هيچ» هم طرفداران خود را انبوه نشان دهند و هم با ايجاد رعب و وحشت در حاكميت امتياز كسب نمايند!
ايجادالتهاب دايمى راز بقاى فاشيسم
البته سران آشوب خوب مىدانستند حتى در بهترين شرايط با همه تمهيدات به كار گرفته شده نخواهند توانست حتى نيمى از آراى عمومى را هم جلب كنند. پس براى حفظ بستر رشد و بقاى فاشيسم نوين بسترى از التهاب دايمى لازم بود تا حس كينهجويى و انتقام از اكثريت اقليت جلوه داده شده در دلهاى اقليت واقعى باقى بماند وا ين ميسر نمىگرديد جز با اعلام پيروزى خيره كننده و زودرس در انتخابات و صد البته القاى اين نكته كه در صورت عدم كسب نتيجه اعلام شده، ظلم اقليت به اكثريت و تحقير آنان همچنان ادامه دارد كه تنها راه نجات از آن حفظ خشم و كينه فاشيستى در سينهها تا روز انتقام است.
خشم فاشيستى در پوشش راهپيمايى آرام
تمرين پهن كردن مردم در كف خيابان روشى بود كه از مدتها قبل توسط يكى از بزرگترين سران آشوب يا همان عباى شكلاتى معروف تمرين مىشد كه پس از به تحقق پيوستن پيشبينى شكست قطعى در انتخابات شكل واقعى به خود گرفت. تا فاشيسم جديد به همه تعهدات خود عمل كرده باشد.
البته اعراض خيابانى كه عليرغم ظاهر آرام خود كاملا به شيوه آشوبهاى آلمان و ايتالياى دهه 20و 30 ميلادى برنامه ريزى شده بود، آشوبهايى كه منطقه بندى شده بودند و براى هر منطقه رهبرى به سبك «راسهاى» ايتالياى فاشيست قرار داده شده بود و از همه جالبتر شيوه اين اعتراض كه به شكل راهپيمايى از يك نقطه خاص به نقطه خاص ديگر در سطح پايتخت برنامه ريزى گرديده بود تا يادآور راهپيمايى تاريخى فاشيستها در 30 اكتبر 1922 در ايتاليايه سمت رم باشدو شايد خاطره پيزوزي موسوليني در اين راهپيمايي براى ژنرال سبزپوش در 30 خرداد 1388نيز تكرار شود.
تكرار چرخه راهپيمايى فاشيستهاى سبزپوش در تهران نتيجهاى جز فلج كردن فعاليت شهروندان تخريب اموال عمومى و كشته و زخمى شدن دهها تن از هموطنان نداشت، اما چرخه زندگى فاشيسم نوين متوقف نگرديد و سران اصلى آشوب يا توطئه دگرديسى شده فاشيستى به راحتى مشغول ادامه فعاليت خود در غالب راه اندازي يشكيلات «راه سبز اميد» هستند. راه سبزى كه قطعا برنامه و هدفى جز آنچه تا امروز توسط فاشيستهاى نوين دنبال شده نخواهد داشت و دورنماى آن چيزى جز تكرار چرخه گذشته در حايشه امن ايجاد شده براى آن نخواهد داشت.
فاشيسم شبكهاى
بايد باور داشت فاشيسم هنوز هم زنده و به لطف حاشيه امن ايجاد شده پوياست! و البته مشغول تجميع قوا و تاسيس نوع جديدى از فاشيسم به نام فاشيسم شبكهاى !كه به واسطه آن همه اعضا از ادامه وضع موجود ناراضى و در مقابل هر عمل حاكميت دست به عصيات و اعتراض خواهند زد، در اين شبكه همه اعضا حداقل يك موضوع براى احساس حقارت در ذهن خود خواهند داشت تا بدين ترتيب همبستگى و پيوستگى شبكه حفظ گردد و يادآور شبكه درهم تنيده يا همان فاشيوى آرمانى موسولينى باشد. قطعا چهار سال زمانى كمى براى برنامه ريزى و گسترش فاشيسم شبكهاى در ايران نخواهد بود.
و البته اندك براى مقابله با سيستمى كه با انگيزه و خيالى آسوده به كار خود ادامه مىدهد.
سرنوشت سران فاشيسم كلاسيك براى سران «راه سبز اميد»
قطعا آنچه باعث شده آقايان مرد خاكستري، ژنرال شكست و شيخ اصلاحات بدون توجه به آن همه مصيبت كه آفريدند بار ديگر گردهم آمده و در صدد ادامه راه برآيند مصونيت و حاشيه امنى است كه در اطراف خود احساس مىكنند تا آنجا كه فاشيسم را خط مشى خود قرار دادهاند اما از سرنوشت سران آن غافلند ، چرا كه احتمالا حداقل دغدغه و ترس از همپايانى با سرنوشت كسانى چون «موسولينى» و «هيتلر» آنان را از ادامه فتنه باز مىداشت.
بديهى است سرعت در ادامه دادرسىها و آغاز هر چه سريعتر سران اصلى آشوبهاى اخير و در نظر گرفتن مجازات در خور براى آنان راه فاشيسم سبز را براى هميشه به جهنم ختم خواهد كرد. كه درغير اين صورت نسخه دگرديسي شده فاشيسم پس از 70 سال دوران كمون درغالب راه سبز اميد يا هراسم ديگر اعتماد و اعتقاد عمومي به اركان نظام را باچالشهاي جدي مواجه خواهد ساخت