۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

صعده، صدا و سيما و آخرالزمان!


اينجا صعده است، شمال يمن، جايى كه از منطقه آل صيفى و بنى‏معاذ گرفته تا ضحيان والطلح را خون و آتش فراگرفته. البته اين اولين بارى نيست كه شيعيان صعده، به جرم محبت اهل‏بيت و اظهار علنى اين عشق، شهادت، آوارگى و از دست دادن عزيزانشان را تجربه مى‏كنند.
از سال2004 ميلادى (1383 شمسى) اين ششمين بار است كه ارتش يمن، موافقتنامه دوحه را نقض و جنگ و خونريزى به راه مى‏اندازد. اين ارتش به فرماندهى فرمانده خودسر خود على محسن‏الاحمر و البته با كمك وهابى‏هاى سعودى از بيستم مردادماه سال جارى، در عملياتى به نام زمين سوخته قصد پاكسازى شمال يمن از شيعيان را كرده است.
تا شايد بتواند به كابوس‏هاى شبانه صهيونيست‏ها و آل سعود پايان دهد. كابوسى كه تعبير آن جز گسترش سريع حركت تبشيرى شيعه و تكميل حلال شيعى نيست! آن هم جايى در بيخ گوش وهابيت، يعنى در همسايگى عربستان.
روند تعبير اين كابوس آنقدر سريع است و آن قدر براى وهابى‏ها وحشتناك، كه خود را در آغوش صهيونيست‏ها افكنده و همانند آنها كه در ايام حج غزه را به خاك و خون كشيدند، مشغول جنايت در صعده هستند.
اما به راستى شيعيان يمن كيستند؟ چه مى‏گويند و چه مى‏خواهند؟
در واقع شيعيان يمن از سه فرقه جعفرى، زيدى و اسماعيلى تشكل يافته‏اند كه عليرغم اقدامات تفرقه‏افكنانه وهابى‏هاى عربستان با تلاش بى‏وقفه رهبر خود شهيد علامه حسين حوثى وحدت خود را حفظ كرده‏اند. چرا كه او در زمان حيات خود با تشكيل گروه «جوانان مومن» به تربيت نيروهايى پرداخت كه بيشترين تبعيت را از فرهنگ قرآنى داشتند. چنانچه با شهادت او هم نتوانستند جلوى توسعه تشيع را بگيرند.
تا جايى كه شهادت حسين حوثى، هر روز علاقمندى و عمق انديشه‏هاى اين متفكر جهان اسلام را در بين مردم بيشتر كرد و مردم يمن گروه گروه به مذهب شيعه گرويدند. اين گسترش سريع در حالى اتفاق افتاد كه حكومت يمن و البته همسايه وهابى‏اش اين رشد را بر نمى‏تابيد تا جايى كه على عبدالله صالح همچون صدام كه مى‏گفت نيازى به شيعيان در عراق ندارد گفت: شيعيان در يمن جايى ندارند!
در همين راستا بود كه سياست حذف شيعه از سرزمين يمن در دستور كار دولت و ارتش اين كشور قرار گرفت كه اعمالى چون تخريب مساجد، فحاشى به ائمه عليهم‏السلام، ممنوعيت برگزارى مراسم عيد غدير و عاشورا و خريد و فروش و مطالعه نهج‏البلاغه و صحيفه سجاديه را شامل مى‏شد.
ترس از پيروزى انقلاب ديگرى چون انقلاب اسلامى ايران در يمن و همچنين تجربه تلخ، ظهور و توسعه حزب‏الله لبنان، دولت يمن و پيش از آنان آل سعود را وادار مى‏كند تا ديوانه‏وار به قتل عام شيعيان در اين منطقه بپردازند.
اما از آنجا كه وعده خداوند صادق است و سنت او سرنوشتى سواى آنچه وهابى‏ها براى شيعيان در نظر گرفته‏اند مى‏خواهد.
ارتش يمن و آل سعود نه تنها در هيچ يك از شش جنگ رخ داده نتوانستند از رشد و بالندگى شيعيان يمن جلوگيرى كنند، بلكه به نفع شيعيان يمن نيز عمل كردند تا آنجا كه سياست واگرايى وهابى‏ها به همگرايى هر چه بيشتر در شيعيان يمن انجاميد و امروز شيعيان شناسنامه‏اى ديروز هويت خود را بازيافته و همانان كه جرأت اظهار شيعه بودن نداشتند امروز با افتخار محبت اهل بيت را فرياد زده و خود را منتسب به گروه الحوثى مى‏دانند.
از ديگر سو فتاوى «شيخ عبدالعزيز آل شيخ»، مفتى اعظم عربستان هم نمى‏تواند روحيه تخريب شده نظاميان ارتش عربستان را تجديد حيات بخشد. تا آنجا كه نااميدانه همچون اسرائيل به استفاده از سلاح‏هاى نامتعارف روى آورده و به كشتار زنان و كودكان مى‏پردازند.
به هر حال آنچه در صعده مى‏گذرد، نه يك جنگ تازه بلكه حداقل سابقه‏اى شش ساله دارد كه نتيجه ظهور جريانى در راستاى، انقلاب صادر شده از ايران اسلامى و هسته مقاومت ديگرى متشكل از فرزندان معنوى امام خمينى(ره) آن هم در جايى به غير از لبنان است.
اما نكته و سوال آزار دهنده در اين ميان، اين است كه چه عاملى باعث شده تا پوشش رسانه‏اى اخبار مربوط به برادران و خواهران شيعه ما در يمن توسط رسانه ملى با سانسور شديد مواجه گردد؟!
تا امروز كه با اخبار كوتاه كشتار آنان مواجه مى‏شويم، حتى از فلسفه وجودى چنين گروهى بى‏اطلاع باشيم!
البته شايد دستگاه ديپلماسى به خاطر معذوريت‏هاى ديپلماتيك و مساله وحدت از حمايت علنى شيعيان يمن چشم پوشى كرده باشد.
اما حداقل وظيفه رسانه ملى كه دچار اين معذوريت‏ها نيست،بازتاب شايسته وقايع صعده است؛ چرا كه درجه اهميت حمايت از شيعيان صعده كمتر از درجه اهميت شيعيان لبنان نخواهد بود. لذا سواى اخبار تاسف بار نسل كشى شيعيان در يمن، امت حزب‏الله ايران اسلامى و منتظران ظهور، بسيار خوشحال خواهند شداگر از انطباق شرايط فعلى يمن با روايات موثق دينى و منقول از اهل‏بيت(ع) اطلاع يابند كه براساس آن در آخرالزمان يمنى‏ها نقش مهمى در ظهور حضرت حجت(عج) بازى مى‏كنند كه اتفاقا با جنبش ايران هم هماهنگ خواهد بود!

خاتمى وآلزايمر سياسي



در هفته‏اى كه گذشت خاتمى پس از مدت‏ها سكوت، در فضاى رسانه آفتابى شد تا نشان دهد حركت‏هاى او و هم‏پيمانانش دقيقا با شدت و ضعف روند رسيدگى به اتهامات سران اصلى آشوب‏هاى اخير پيوند خورده است. به گونه‏اى كه با گذر زمان و نشستن غبار آن بر پرونده خيانت‏هاى رجال ظاهرالصلاح همان داعيه‏هاى غيرقانونى اوليه مجددا توسط اين عده و البته اين بار به شكلى تهديدآميز در حال مطرح شدن است.
داعيه‏هايى كه بارها توسط مراجع مختلف و ذى‏صلاح قانونى شنيده و بدون كم و كاست به آن پاسخ گفته شد.
پاسخ‏هايى آن‏قدر جامع و كامل كه نه تنها اكثريت غيرمعترض آن را شنيدند، بلكه اقليت معترض هم شنونده و هم پذيراى آن بودند، چنانچه پس از تأييد قطعى و قانونى نتيجه انتخابات دهم رياست جمهورى توسط شوراى نگهبان، جمعيت چند صدهزار نفرى معترض 26 خرداد در خيابان آزادى هم تسليم تصميم اكثريت شدند.
البته ناگفته نماندكه اگر نبود دعوت غيرقانونى همين شكست‏خوردگان ظاهرالصلاح هيچگاه مردم حاضر در خيابان آزادى دست به آن راهپيمايى بدون مجوز نمى‏زدند. چنانچه با شفاف‏سازى مراجع قانونى، عده‏اى كه به قول خاتمى بايد كف خيابان‏ها پهن شوند، حداكثر به چند صد نفر در روزهايى مثل 13 آبان رسيدند و ماهيت اعتراض آنها هم نه نتيجه انتخابات بلكه كليت نظام بود. كه بر اين اساس در اصطلاح معمول سياسى در همه جاى جهان نام اين عده برانداز! است!
با اين حال همانگونه كه گفته شد، در سه شنبه هفته گذشته خاتمى در يك جمع دانشجويى حاضر، و به تئوريزه كردن رفتار براندازانه اغتشاش‏گران پرداخت.
سخنانى كه براى شنونده شكى در مغرضانه بودن آن باقى نمى‏گذارد و شايعه شيوع آلزايمر سياسى در بين سران اصلاح‏طلب و البته آشوب را قوت مى‏بخشد.
چنانچه وى با يك مغالطه جديد، ريزش فاحش نيروهاى كف خيابانى‏اش را ناشى از برخورد سركوبگرانه پليس خواند! و حركت تخريبى اين عده معدود را آرام، مدنى و حق مسلم و قانونى آنان دانست!
شدت آلزايمر ياد شده در رفتار خاتمى وقتى معلوم مى‏شود كه وى مى‏گويد: «نتيجه انتخابات مورد سوال بسيارى از افراد جامعه بود و اين سوال با انكار آن از بين نمى‏رود، با برچسب خائن زدن، برانداز خواندن و سركوب كردن سوالى در جامعه از بين نمى‏رود، بايد بررسى كرد و ديد كه آيا اين سوال درست است يا خير؟!
وراى اين ادعاهاى خنده‏دار كه هنوز توسط خاتمى مطرح مى‏شود، نكته‏اى كه در سخنان وى جلب توجه مى‏نمايد و در تمامى اظهارات يكى دو ماهه اخير وى به نوعى مطرح شده اين است كه وى تلويحا نظام و مردم را تهديد به پرداخت هزينه سنگين در قبال جلوگيرى از رفتار براندازانه اغتشاشگران مى‏نمايد، تا آنجا كه با الفاظى چون احتمال تشكيل «هسته عمل» توسط معترضين در صورت ادامه برخورد با آنان، مردم را تهديد به تشكيل مجدد جوخه‏هاى ترور همانند اوايل انقلاب مى‏نمايد!
حال آنكه حافظه تاريخى سياسى ملت ايران به خوبى و نه مثل حافظه آلزايمر زده خاتمى، تجارب حضور و فعاليت اين گروه‏ها، نتيجه اعمال آنان و البته سرنوشت اعضا و سران آنها را به خاطر دارد. شايد حالا كه خاتمى با زدن به سيم آخر وارد فاز تهديد علنى نظام و مردم شده و البته بيمارى سياسى‏اش هم به او اجازه يادآورى نتيجه ايراد سخنان اينچنينى و عمل كردن به آنها را نمى‏دهد، بد نيست ما نيز كمى او را تهديد كه كه نه اما هوشيار كنيم تا بداند هرگز، سابقه 8 سال رياست جمهورى، وابستگى به بيت امام(ره) و البته سيادت باعث نمى‏شود تا مردم يعنى همان پاسداران حقيقى نظام و انقلاب او و نيروهاى معدود كف خيابانش را به حال خود رها سازند!

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

13 آبان و دماغ هاي سوخته!



وقتى ميرحسين بيانيه حضور جنبش سبز در روز 13 آبان را صادر مى‏كند لابد كروبى هم هوس مى‏كند ميان‏دار باشد. البته علاقه شيخ نه چندان محبوب اصلاحات به ميان‏دارى نكته جديدى نيست، اما قطعا نتيجه‏اى بهتر از آنچه درروز 13 آبان ديده شد را به بار نخواهد آورد! تا آنجا كه به جاى چند ميليون نفر، دويست، سيصد نفر آن هم لنگ ظهر از فيس بوك و تويتر بيرون جهيدند تا به آرمانهاى جنبش سبز جامه عمل بپوشانند!
البته اين وسط ميرحسين نشان داد كه اگر چيزى از قانون نمى‏فهمد اما لااقل عقلش بيشتر از كروبى كار مى‏كند. و مى‏داند كه آدمهاى مجازى محيط سايبرى، هرگز نمى‏توانند خيابان را سياه كنند! بر همين اساس هم ماندن در خانه را به ضايع شدن در خيابان ترجيح داد.
حتما پيش خود حساب كرده اگر چند تا فحش از پسر حاج مهدى بخورد مى‏ارزد به خوردن لنگه كفش از مردم
خداوكيلى، هركسى هم جاى پسر حاج مهدى باشد فحش مى‏دهد، آخر اين دو نفر قرار گذاشته بودند بيانيه بدهند، مردم را تحريك كنند. بعد هم خودشان بيايند توى خيابان و تا آخرين نفس بگويند «مرگ بر روسيه!»
اما ميرحسين مى‏ترسد يا آب زير كاه بازى در مى‏آورد نمى‏دانم! به هر حال نيامد و حاج مهدى بيچاره از دست مردم مستفيض شد!
البته پسر حاج مهدى كه مى‏گويد چنين آدمى هم ترسوست و هم آب زير كاه، چون مى‏توانست مثل آقا ياسر با لباس بلوچى بيايد،تا اگر هم خلق‏الله تحريك نشدند حداقل يك دل سير بخندند كه ثواب هم داشته باشد!
خوب، همه تقصيرها را هم نمى‏شود گردن ميرحسين انداخت، چون زنش كه تصميم داشت بانوى اول ايران شود تهديدش كرده اگر بخواهد سر پيرى به اين جنگولك بازى ادامه دهد از او طلاق سياسى مى‏گيرد!شايد حاج مهدى هم اگر به اين جديت تهديد مى‏شد مى‏نشست توى خانه ودست از ميان داري برمي داشت
خودمانيم، معلوم است با اين شلم شوربا كه در جنبش هست همين قدرهم كه اراذل قسم خورده توانستند چند تا سطل اشغال در خيابان مطهرى را آتش بزنند هنر كردند حالا اشغال سفارت روسيه باشد براي بعداگر عمر جنبش كفاف داد .
البته نبايد اميدشان را نا اميد كرد،چون سطل آشغال سوخته خيلى بهتر از دماغ سوخته است، حداقل چند شب فيلمش از بى. بى. سى پخش مى‏شود، و جگر رهبران جنبش حال مى‏آيد!
تا بعد هم خدا بزرگ است، كرمش را چه ديدى، شايددري به تخته خورد ومحاكمه شدند و تبديل شدند به اسطوره‏هاى ميليون‏ها فيس بوكى و تويترى ، تا هر سال به يادشان آبغوره بگيرند و پيراهن عثمانشان كنند آخرهر چه باشد اين سرنوشت ازدلغك شدن كه بهتر است!

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

مقايسه ديپلماتيك



جايزه اي براي ديپلماسي ذلت!
در روزهاى پايانى هفته‏اى كه گذشت، كف و سوت و غش و ضعف رسانه‏هاى اصلاح‏طلب براى خاتمى به عنوان برنده نخستين جايزه گفتگوى تمدن‏ها در حالى جريان داشت كه اين رسانه‏ها در پوشش اين خبر به مقايسه ديپلماسى عزت‏مدارانه در دولت خاتمى! و تهديدآميز در دولت احمدى‏نژاد! پرداختند. چنانچه از ديدگاه آنان خاتمى به عنوان فرزند فاضل ايران، نماد اسلام سازگار با دمكراسى! و مايه تحسين سياست‏مداران جامعه جهانى و در مقابل احمدى‏نژاد شخصى است كه دولتش در دوره نهم و دهم به هيچ‏وجه در چارچوب اصول راهبردى گام برنداشته است! و در اين راستا احترام ويژه به خاتمى در سفرهاى خارجى و سطح بالاى روابط ديپلماتيك او در جهان را مايه مباهات ملت ايران و در عوض برخى توهين‏ها به مقامات ارشد ايرانى در دولت احمدى‏نژاد در مناسبات خارجى را مايه سرافكندگى دانستند.
البته اين مقايسات در حالى انجام مى‏پذيرد كه يكى از گزينه‏هاى رأى آور دكتراحمدى‏نژاد در دوره نهم انتخابات رياست جمهورى شعار عزت‏مدارى در سياست خارجى بود و تحقق اين شعاردر طول عمر دولت نهم نيز يكى از مهمترين عوامل جلب آراء براى وى در دوره دهم محسوب مي شود چرا كه بسيارى از اهداف دست نيافتنى در دولت خاتمى در سايه تحقق همين شعار در دولت نهم به دست آمد و به رغم تلخكامى دول غربى در دولت دهم نيز استمرار دارد.
لذا بر اين مبنا لازم است تا ما نيز مقايسه كوتاهى ميان مبانى ايدئولوژيك سياست خارجى دولت‏هاى خاتمى و احمدى‏نژاد و دستاوردهاى اين دو ايدئولوژى در مرحله عمل داشته باشيم.
آنچه مسلم است سياست خارجى ابزارى براى كسب منافع ملتها محسوب مى‏گردد. كه بر اين اساس پس از انقلاب اسلامى در ايران اين ابزار در چارچوبى شالوده ‏شكن و تحت عنوان عدم تعهد به كار گرفته شد.
چنانچه اين سياست با شعار نه شرقى نه غربى معنايى بسيار فراتر از سياست‏موازنه منفى ارائه شده توسط ملي گرايان را به همگان نشان دارد. معنايى كه در قاموس آن تمامى ايدئولوژى‏ها و تئورى‏هاى دست‏سازانسان مطرود و بلا استفاده خوانده مى‏شوند، و آنچه راه نجات بشر و تحقق عدالت واقعى است عمل به فرامين الهى در كامل‏ترين شكل آن است. كه اين كمال در داين اسلام و در مذهب تشيع به روشنى دست ‏يافتنى است. لذا دول حاكم در دوران حكومت جمهورى اسلامى با دست يازيدن به اين دكترين اگر چه با تحمل هزينه كه لازمه هر پيروزى است اما در همه مقاطع با سربلندى قادر به تأمين منافع ملى ايران شدند.
پس با اين فرض كه شعار نه شرقى نه غربى به عنوان اصل راهبردى و لايتغير سياست خارجى ايران پس از انقلاب محسوب مى‏گردد.مرور سياست خارجى دولت اصلاحات به وضوح مويد خروج خاتمى و دولتش از اين اصل راهبردى است ، چنانچه خاتمى در اجراى سياست معروف تنش ‏زدايى اش در عمل انفعال را نصيب سياست خارجى ايران كرد. چنانچه در صفحه 352 كتاب ننگين مبانى نظرى و مستندات برنامه چهارم توسعه پيشنهاد شد. هزينه‏هاى نظامى ايران به دليل حضور آمريكا در منطقه و به بهانه تغيير استراتژى و تكنولوژى جنگى و پرهيز از درگيرى و به اصطلاح اثبات حسن نيت 20 درصد كاهش يابد!
جالب اينجاست كه سياست تنش‏زدايى خاتمى كه نقطه عطف آن در نظريه گفتگوى تمدن‏ها تجلي يافت تنها به جنبه تئوريك اكتفا نكرد بلكه در عمل نيز ضربات جبران‏ناپذيرى به منافع ملى ايران وارد نمود.
چنانچه درمذاكرات هسته اي با غرب به خفتى چون پذيرش پروتكل الحاقى تن داده و خاتمی در مقابل دوربین های صدا و سیما گفت :« ما آماده امضا هستيم و اگر 10 روز ديگر يا اگر فردا باشد امضا خواهيم کرد. ما داوطلبانه قبول کرده‌ايم قبل از نهايي شدن پروتکل در مجلس مواد آن رااجرا کنيم».
اين لفاظي ديپلماتيك در سخنرانى‏هاى نمادين و تنش زداي خاتمي در مجامع بين‏المللى ادامه داشت تا اينكه، آمريكا نام ايران را در فهرست محور شرارت جاى داد، تا معلوم شود سياست چماق و هويج غرب به چه ممفهومي است و مصداق بي حاصلي گفتگوي تمدنها چيست؟
با اينكه ایران در 3 مرحله يعني در اکتبر2003مطابق توافقنامه سعد آباد،فوریه 2004توافق نامه بروکسل ونوامبر2004توافق نامه پاریس تمام فعالیت های هسته ای را تعلیق کرد و در حالي كه اروپایی ها حتی اره برقی را م پلمپ کرده بودند. خاتمى هنوز هم دست از تنش‏زدايى برنداشته بود تا آنجا كه حاضر شد در يك نامه‏نگارى به بوش بگويد كه حاضر است در ازاى خروج نام ايران از آن فهرست كذايى به عدم حمايت از آرمان فلسطين و حزب‏الله لبنان تن دردهد! تا ثابت كند شود او استاد آفرينش فجايع ديپلماتيك است. كه گهگاه نيز درغالب كلام متجلي و با اظهاراتي نظيرابراز شرمندگى از تسخير لانه جاسوسى يا شهيد خواندن آبراهام لينكلن ظهور و بروز مى‏يافت!
اما تنها زمانى مى‏توان به عمق دره شكست‏هاى ديپلماتيك دولت خاتمى پى برد كه روى قله پيروزى‏هاى به دست آمده در چهار ساله اخير ايستاده باشيم. تا مشخص شود چگونه تعيين اولتيماتوم‏هاى هفتگى از سوى دولت‏هاى باج‏خواه غربى براى كوچكترين فعاليت هسته‏اى ايران در دوره خاتمى به شكست پلمپ تأسيسات نطنز و از سرگيرى كليه فعاليت‏هاى هسته‏اى در دولت احمدى‏نژاد منتهى شد.تا آنجا كه قطعنامه ی 1737 تصویب شد و ایران در مقابل اعلام کرد که دیگر ترتیبات فرعی موافقتنامه پادمان 1/3 را اجرا نمی کند و با قطعنامه 1747 اعلام شد که ایران در آستانه سوخت هسته ای با ظرفیت 3000 ماشین است و در قطعنامه 1803نسل جدیدتری از ماشین های سانتریفوژ 2 و 3 را راه اندازی گرديد
تا معلوم شود عزت‏مدارى، التماس‏هاى رقت‏بار وزير خارجه دولت خاتمى براى فعاليت تعداد انگشت‏شمارى سانتريفيوژ است. يا فعاليت بدون قيد و شرط هزاران سانتريفيوژ در دولت نهم و افتتاح دومين تأسيسات هسته‏اى (فوردو) در دولت دهم!؟
يا شايد بتوان تعريف از عزت‏مدارى را دوباره احياء كرد، وقتى تفاوت جايگاه ديپلماتيك ايران در زمان نگارش نامه خفت‏بار خاتمى به بوش و زمانى كه طرف آمريكايى براى دقايقى گفتگو در ژنو به سعيد جليلي التماس مى‏كرد معلوم شود!
به هر حال در مقام مقايسه مصاديق پرشمار است و حوصله خواننده كم، اما آنچه حافظه تاريخى ملت ايران از نظريه گفتگوى تمدن‏ها و مصاديق اجراى عملى آن به ياد مى‏آورد اگر لعن و نفرين به بار نياورد جايى براى تقدير و تشكر باقى نمى‏گذارد.
چه آنكه اكنون نيز تقدير از سوى لابي هايي انجام شد كه در قبال اخذ امتياز از دريافت كننده اين جايزه و لگدمال كردن منافع ملتى كه او نماينده آنها بود منافع مستكبرين و امنيت اسراييل را تأمين كرده اند
.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

خاتمی ! فاصله ایمنی را حفظ کن!


در هفته‏اى كه گذشت، خبر ملاقات رمانتيك رئيس جمهور سابق با مشاور ارشدش پس از آزادى موقت از زندان جلب توجه مى‏كرد.
على‏الخصوص مشاهده تصوير مصافحه اين دو نفر كه تقريبا يك چهارم صفحه يك روزنامه دوم خردادى را اشغال كرده بود باعث تعجب مى‏شد! چون از انسان محافظه كارى مثل سيد خندان بعيد بود در شرايط غبارآلود فعلى تا اين حد به شخص پادرهوايى مثل حجاريان نزديك شود.
البته درست است كه هنوز مدارك محكمه‏پسندى در ارتباط با همكارى او و حجاريان در برپايى آشوب‏هاى اخير به دست نيامده، كه اگر هم بيايد لابد مثل ديدار با جرج سوروس تكذيب خواهد شد!
اما براى يك اصلاح طلب محافظه‏كار مثل رئيس بنياد باران، ترس از باز شدن مجدد پرونده قتلهاى زنجيره‏اى كفايت مى‏كند تا اين چنين بى‏پروا به عامل اصلى اين قتل‏ها نزديك نشود.
البته كسى چه مى‏داند شايد حاشيه آنقدر امن است كه حتى رو شدن مدارك غير قابل انكار از قصد براندازى نظام، توسط دولت او در گذشته هم نمى‏تواند آب را دردل دريايى‏اش تكان دهد!
صحبت از همان توطئه‏اى است كه سعيد حجاريان در مقام مشاور ارشد رئيس جمهور سابق با اغفال آن شيخ ساده لوح پياده كرد!همان ماجراى معروف نوارسازى كه حجاريان ديكته مى‏كرد و «پروازى» مى‏گفت: حزب‏اللهى‏ها به دستور رهبرى مسئول اعمال خشونت بار هستند!
يا همان دستخط منتسب به حضرت آقا كه به دستور حجاريان در شب 21 رمضان سال 78 در مسجد حسين آباد آيت‏الله طاهرى جعل و توزيع شد.كه براساس آن به سردار صفوى دستور اجراى قتل‏هاى زنجيره‏اى داده شده بود!
البته مصوبات جلسه كذايى يكشنبه هيات دولت در 27 تير سال 78، هم قابل دسترس است كه باحضور همين حجاريان تصويب گرديد: روزنامه «سلام» افتتاح شود، لطفيان فرمانده نيروى انتظامى بركنار وتاج‏زاده (يكى از متهمان اصلى آشوب‏هاى اخير) به جاى وى منصوب گردد و در آخر فرماندهى تام‏الاختيار نيروى انتظامى به وزارت كشور وقت ياهمان جولانگاه سازمان منافقين جديد سپرده شود. تا اين شعار حجاريان كه گفته بود: «ما در حال فتح يك به يك سنگرهاى نظام هستيم معناى منطقى پيدا كند!
البته ديگر سراغ سوابق محكوميت هشت و ده ساله همسر و برادر همسر حجاريان به جرم عضويت در سازمان منافقين نمى‏رويم و اينكه چگونه شخصى با اين سوابق خانوادگى سر از حوزه مشاورين رئيس جمهور اصلاحات، آن هم از نوع ارشدش در مى‏آورد؟!
اما اوضاع وقتى وخيم مى‏شود كه معلوم شود همه اين اتهامات همان ده سال پيش به اثبات رسيد و حكم بازداشت حجاريان هم صادر شد، و كسى كه از بازداشت و محاكمه وى جلوگيرى كرد، کسی نبود جز رئيس جمهورعبا شکلاتی وقت !
البته شايد جلوگيرى از آبروريزى دولت در آن دوران بهانه دلخوش‏كنكى بود براى سايرين تا روى اين دخالت آشكار رئيس جمهور در اجراى عدالت سرپوش بگذارند.
اما مصافحه معنادار امروز رئيس بنياد باران با اين پير توطئه، محل ترديد و جاى تامل بسيارى دارد! آن هم پس از اعترافات روشن سعيد حجاريان مبنى بر دخالت مستقيم او در فتنه‏هاى اخير!
محل ترديد از آن جهت كه چگونه يك شخصى با مسئوليت‏هايى از سفير و وزير گرفته تا هشت سال رياست جمهورى نظام جمهورى اسلامى، كه از وابستگان به نظام فرض مى‏شود، پس از گذشت ده سال و اثبات اتهامات انكارناپذير مشاور سابقش، همچنان قصد ملاقات رسانه‏اى و حمايت از وى را دارد؟ آيا هنوز هم بهانه‏اى وجود دارد تا وى حيثيت نظام و اجراى عدالت را فداى آن كند؟
شاید وجود دارد و آن هم چيزى نيست جز ترس از افشاى دخالت رئيس جمهور سابق در جنايات مشاورش؟ لذا تنها توصيه‏اى كه به رئيس بنياد باران مى‏توان نمود اين است كه فاصله ايمنى را از سعيد حجاريان حفظ نمايد تا اگر بى‏گناه است از گمانه زنى‏ها جلوگيرى كرده و اگر نه مطمئن باشد كه هيچ دستى نخواهد توانست روند اجراى عدالت الهى را كند كند.

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

لباس شخصی کیست؟



بعد از ده سال این اولین بار بود که دوباره با این حجم از تکرار نام لباس شخصی ها مشخصات ظاهریشان و اعمال منتصب به آنها را در روزنامه های زنجیره ای می خواندم البته این بار یک روزنامه نو پا به نام کلمه سبز نیز به شدت سعی در تعریف مختصات ظاهری و اعمال انتصابی به این عده را داشت
چنانچه همواره از زمان آغاز میتینگ های غیر قانونی و انتخاباتی میر حسین و کروبی تا زمانی که انتخابات برگزار شد عده ای که توسط کلمه سبز و اقمار آن لباس شخصی معرفی می شدند مسئول ضرب وشتم هواخواهان شعار تغییر بودند
لباس شخصی در تعریف کلمه سبز و دیگر روزنامه های زنجیره ای کسی بود که پیراهنش را روی شلوارش می انداخت و صورتش ته ریش یا ریش کامل داشت !
که با این تعریف قا ئدتا می بایست عده زیادی از اطرافیان ما در کوچه و خیابان و محل کا ر جزو افراد خشونت طلب باشند ! اما افرادی که من با این مشخصات ظاهری می شناختم نه تنها انسانهای خشنی نبودند بلکه بعضا افرادی نمونه د رآداب و معاشرت و قابل احترام در جامعه نیز محسوب می شدند
به هر تقدیر قلم فرسایی روزنامه های زنجیرهای در مورد لباس شخصی ها ادامه داشت تا زمانی که انتخابات برگزار و محمود احمدی نژاد با 24 میلیو ن رای رییس جمهور منتخب مردم گردید و حامیان دکتر دو روز بعد از این پیروزی شیرین برای برگزاری جشن پیروزی در میدان ولیعصر جمع شدند تا صحنه هایی به یاد ماندنی از حضوری میلیونی را رقم بزنند
باور کردنی نبود کل میدان و تمام خیابان های منتهی به آن پر بود از مردمی که همه به اتفاق خانواده هایشان برای شرکت در جشن آمده بودند و کاری کردند که آن بعد از ظهر به یاد ماندنی نیز مثل همه روزهای ثبت شده در تاریخ انقلاب باقی بماند
امادر پایان مراسم من نیزمثل بقیه به همراه چند تن از دوستان قصد باز گشت به منزل را داشتم که در اواسط راه با خبرهای نگران کننده ای که دهان به دهان می چرخید روبرو شدیم خبر های تلخی که شیرینی آن بعد از ظهر را تحت تاثیر قرار می داد و حکایت از در گیریهایی داشت که در مسیر های انتهایی راهپیمایی مردمی آغاز شده بود و به گفته راویان شدید ترین آن در دانشگاه تهران در جریان بود
به هر حال کاری از ما بر نمی آمد و طبق برنامه به راهمان ادامه دادیم تا از خیابان 16 آذر وارد خیابان انقلاب شدیم
صحنه هایی که با ورود به خیابان انقلاب می دیدم باور کردنی نبود ! هوا از گاز اشک آور مه آلود و باران سنگ از پشت نرده های سبز رنگ دانشگاه به خیابان انقلاب می ریخت ناگهان با سفیر یک سنگ بزرگ که از کنار سرم رد شد به خود آمده و با عجله در حالی که شاهد اصابت چند سنگ به سر و بدن سایر مردم بودم از تیررس بقیه سنگهای آسمانی دور شدم
سر در گمی به نگرانیمان افزوده شده بود و در حالی که هنوز بهت زده بودم سعی داشتم از کسانی که قبل از ما در محل حاضر شده بودند شرح ماجرا را بپرسم در همین حال نیرو های گارد ویژه با آرایش خطی و تقریبا بدون هیچ عکس العملی بین مردم و اشخاص سنگ پران داخل دانشگاه قرار گرفتند و من هم که کمی از بهت زدگی خارج شده بودم کم کم مثل بقیه به درب اصلی دانشگاه نزدیک شدم آ نجا بود که فهمیدم گازهای اشک آور که نمی دانم بوسیله چه سلاحی شلیک می شد از داخل دانشگاه می آید ! البته نیروهای گارد که ماسک ضد گاز داشتند آب در دلشان تکان نمی خورد و این مردم بیچاره بودند که به زحمت تنفس می کردند و تا 10 متری خودشان را هم نمی دیدند
در همان حوالی از مردم شنیدم که این عده از هواداران موسوی هستند که دانشجو نبوده و معلوم نیست از چه راهی به دانشگاه رخنه کرده اند حتی بعضی می گفتند اینها شب را تا صبح در دانشگاه مخفی شده اند! تا امروز هم زمان در چند نقطه شهر آشوب به پا کنند
درهمین حال ناخوداگاه یاد خیابان انقلاب و حجم ترافیک آن در یک روز عادی افتادم آخر آن روز یکشنبه بود و تقریبا از سر خیابان وصال از حد فاصل شرق و میدان انقلاب از حد فاصل غرب هیچ اتوموبیلی جرات ورود به داخل محدوده را نداشت خودم را به جای مسافران خسته گذاشتم ودلم به حال آنان سوخت چون معلوم نبود باید از کدام مسیر و بعد از چند ساعت به منازلشان برسند!؟
با همین افکار خود را تا پشت نیروهای گارد ویژه رساندم آنجا عده ای مشغول صحبت با فرمانده گارد بودند تا راهی برای خاتمه این وضع بیابند در همین زمان بود که آتش سوزی کیوسک نگهبانی درب اصلی دانشگاه توجه همه را به خود جلب کرد گویا هرچه عکس العمل آرامتری از این سوی نرده ها به نمایش گذاشته می شد آن طرف نرده ای ها قصد ایجاد تشنج بیشتری را داشتند
شعارها تند و تیز تر و تعداد سنگ ها ی پرتابی بیشتر شده بود تا اینکه من هم به سکوت پایان داده و به یکی از نیروها ی گارد گفتم چرا وارد دانشگاه نمی شوید؟ او هم خیلی کوتاه در جواب من گفت : چون اجازه ورود به دانشگاه را نداریم و من دوباره گفتم پس تا کی باید شاهد این وضع باشیم ؟ این بار یکی از افراد عادی که در محل بود گفت بعد از تیر 78 قانونی تصویب شد که نیروهای انتظامی حق ورود به محدوده داخلی دانشگاه را ندارند!
به غیر از من تقریبا تمامی همه افراد دور و برم این حرف را شنیدند و احتمالا همه مثل من به این نتیجه رسیدند که این روند به غیر از یک دور باطل که به جریح شدن آن عده آشوب طلب و طولانی شدن التهاب بیانجامد نتیجه ای در بر نخواهد داشت تا جایی که کم وبیش همه بایک اختلاف زمانی کم به فرمانده گارد پیشنهاد دادند حالا که کاری از دست شما بر نمی آید اختیار رابه دست مردم بسپارید تا به غائله خاتمه دهند اما جواب فرمانده همانطور که از قبل معلوم بود منفی بود
کم کم حجم سنگ باران آنقدر زیاد شده بود که گاردی ها با وجود کلاه خود زیر سپر های خود پناه گرفته بودند که د رنتیجه برخورد سنگ با ان صدای عذاب آوری ایجاد می شد
حالا دیگر جمعیت پشت سر نیروهای گارد بسیار متراکم شده بود و مردم حاضر در محل به این نتیجه رسیده بودند که به غیر از خودشان از دست کسی کاری ساخته نیست ! کش مکش بین مردم و نیروهای گارد هم که از نزدیک شدن آنها به دانشگاه جلوگیری می کردند به مسائل قبلی اضافه شده بود حالا گاردی ها علاوه برآسمان باید مواظب مردم خشمگین هم می بودند
فشار جمعیت از یک طرف و گاز اشک آور از طرف دیگر نفس کشیدن را سخت می کرد ضمن اینکه تراکم جمعیت اجازه پناه گرفتن از آسیب سنگها را نیز به مردم نمی داد تا اینکه بالاخره فشار جمعیت نیروهای گارد را تقریبا به نرده های سبز رنگ دانشگاه چسبانید !
از فریاد الله اکبر تا غریو یا ابوالفضل به شکلی حماسی بر زبان همه جاری بود تا اینکه یک نفر فریاد زد امام بند میم را برای امروز در و صیت نامه اش گنجانیده بود ! شاید همه حتی گاردی ها منتظر شنیدن این جمله بودند تا مجوزی باشد برای ورود مردم به صحنه عمل چرا که هم زمان هم فشار مردم چند برابر شد و هم مقاومت نیروهای گارد بسیار کمتر!تا اینکه در نتیجه اصرار و پا فشاری مردم زنجیره حائل باز شد و اولین گروه با غریو الله اکبر وارد دانشگاه شدند
با اینکه تعداد افرادی که وارد دانشگاه شدند از انگشتان دو دست کمتر بود اما جمعیت آشوبگر چند صد نفره تقریبا تا فاصله 500 متری به عقب فرار کردند
با مشاهده این صحنه و تاثیر مثبت عملکرد مردمی مقاومت نیروهای گارد کمتر و تعاد بیشتری از مردم وارد دانشگاه شدند که این با تقریبا همه اغتشاش گران یا متواری ویا توسط نیروهای مردمی دستگیر و تحویل نیرو های انتظامی شدند
کل پاکسازی دانشگاه بیش از نیم ساعت به طول نیانجامید البته مردمی که بیرون از درب های دانشگاه باقی مانده بودند نیز بیکار ننشسته و به پاکسازی خیابان از سنگهای پرتاب شده پرداختند تا جایی که کمتر از یک ساعت شاهد ترافیک بعد از ظهر آن هم بعد از ظهر شلوغ یکشنبه در خیابان انقلاب بودیم !
به هر تقدیر بعد از ظهر 24 خرداد با خاطرات تلخ و شیرینش تمام شد اما آنچه امروز به آن می اندیشم این است که آن روز به غیر از نیروهای گارد تقریبا همه حتی آشوب طلب های پشت نرده های دانشگاه لباس شخصی به تن داشتند اما آیا به راستی اصطلاح لباس شخصی با آن مفهوم خاص که در روزنامه های زنجیره ای از آن یاد می شد برازنده اغتشاش گران آن سوی نردها بود که با فتنه جویی آسایش عمومی را سلب کرده بودند یا مردمی که تا پای جان برای آرمان های امام و انقلاب جنگیدند وپس از پایان فتنه بی هیچ ادعایی به خانه هایشان رفتند؟

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

ندای حق



نشانه پيروزى؛ نه اطلاعات غلط

اين روزها در اثر كمبود سوژه، موضوع ارائه اطلاعات غلط به رييس‏جمهور در ارتباط با يكى از مسايل فى ما بين دولت و مجلس كه به نگارش نامه دكتر احمدى‏نژاد به مجلس انجاميد. دستاويزى شده براى مطبوعات زرد تا آسمان را به ريسمان بافته و اينچنين عنوان كنند كه مواجه رييس‏جمهور با دوازده كرسى خالى در مجمع عمومى سازمان ملل نيز ناشى از ارسال همين پيام‏هاى غلط به ايشان است!
چنانچه گفتند: به احمدى‏نژاد به غلط پيغام داده شده بود كه غربى‏ها در مقابل ايران كوتاه آمده و حاضر به دادن امتياز هستند كه در نتيجه دكتر احمدى‏نژاد هم به اشتباه افتاده و قاطع‏تر از هميشه در پشت تريبون مجمع عمومى سازمان ملل سخنرانى كرد.
غافل از اينكه غربى‏ها حتى حاضر به شنيدن سخنان وى نيز نشدند!
البته با توجه به فهم كج يا كلاً عدم فهم قلم به دستان زنجيره‏اى از آموزه‏هاى دينى و آرمان‏هاى انقلابى ما، نمى‏توان انتظارى بيش از اين نوع مغالطات از آنان داشت. چرا كه در اين قاموس عدم حضور يازده نماينده مستكبر در سازمان ملل شكست يك بازى سياسى محسوب مى‏گردد و لذا در اين نوع نگرش نه چشم بينايى براى ديدن صندلى‏هاى پر در سالن وجود دارد و نه دركى از ارزش بيدارى ميليون‏ها انسان تشنه آزادى در جهان كه از طريق پنجره رسانه نظاره‏گر و شنواى نداى حق از زبان رييس‏جمهور كشورمان بودند. از اين رهگذر بر ما واجب است تا براساس وظيفه دينى امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر اين منحرف‏كنندگان افكار عمومى را از عمل خويش بازداشته و آنان را به توجه آموزه‏هاى دينى‏مان فرا بخوانيم، همان فرامينى كه به ما حق داد تا با كفار داد و ستد و تعاملات انتفاعى دوجانبه داشته باشيم، ضمن اينكه همان دستورات ما را از هرگونه سازش با مستكبرين منع و تنها زبان مناسب براى سخن گفتن با اين عده را زبان عتاب و زور ناميد. لذا براساس اين آموزه‏ها حساب همه حتى كفار، از مستكبرين جداست، چنانچه مستكبر نه جايى براى تعامل باقى مى‏گذارد و نه راهى براى گفتگو و هر گام به عقب ما برابر با دو گام به جلوى آنان خواهد بود.
لذا از آنجا كه عقل نيز به همان راهى خواهد رسيد كه شرع تعيين نموده تنها راه عاقلانه عقب راندن مستكبرين همان است كه انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام(ره) در پيش گرفت، كه صدالبته رييس‏جمهور مكتبى نيز امروز ادامه دهنده همان راه است، لذا با ايمان به وعده‏هاى صادق خداوند كه مى‏فرمايد پويش اين راه نتيجه‏اى جز نصرت به بار نخواهد آورد، 31 سال از عمر انقلاب با پيروزى‏هاى روزافزون طى شد. و امروز نيز همان راه به نمايندگى رياست جمهورى ادامه داده مى‏شود، حتى اگر صحن علنى سازمان ملل متحد شاهد عدم حضور نماينده دوازده كشور مستكبر باشد.
چرا كه اصولاً سخنرانى رياست جمهورى از پشت تريبون سازمان ملل نه براى گوش‏هاى كر مستكبرين بلكه براى بيدارى دل‏هاى ميليون‏ها انسان آزادانديش در سراسر دنيا و نمايندگان آنان در صحن علنى سازمان ملل متحد بود. تا با استفاده از اين تريبون و آنچه امروز از آن به عنوان ديپلماسى عمومى ياد مى‏شود. پيام انقلاب اسلامى را به جهانيان مخابره نمايد. لذا براساس آنچه گفته شد حتى در صورت خالى شدن كل صندلى‏هاى سالن سخنرانى نيز نماينده جمهورى اسلامى ايران شرعا موظف به اداى همان سخنانى است كه دكتر احمدى‏نژاد از آن تريبون ايراد نمود.
لذا آنچه مسلم است خالى بودن صندلى دوازده مستكبر نه تنها نكته عجيبى نيست بلكه، در صورت حضور آنان بايد در صحت راه انتخاب شده شك نمود.
پس آنچه به عنوان نتيجه از اين گفتار حاصل مى‏آيد اين است كه نه اطلاعات غلطى در كار بوده و نه باخت در يك بازى سياسى، كه هر چه بوده عمل به وظيفه شرعى توسط رييس‏جمهور است كه قطعا نتيجه‏اى جز نصرت الهى به بارن خواهد آورد.

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

کوتاه برای فتنه گر




آشتى ملى راهى براى فرار فتنه‏گران از مجازات

طرح‏هايى همچون آشتى ملى يا ميانجى‏گرى ميان جناح‏ها و شخصيت‏هاى سياسى درگير در بحران‏هاى اخير در حالى مطرح مى‏شود كه آسيب‏هاى وارده به حيثيت نظام جمهورى اسلامى، در خارج و آرامش عمومى در داخل به حدى است كه مدعيان اين دعوا بسيار فراتر از چند جناح سياسى به نظر مى‏رسند چنانچه از يك سو نظام اسلامى و از طرف ديگر افكار عمومى به عنوان شاكيان تام در دادگاه خواستار رسيدگى سريع به جرائم متهمان اصلى آشوب‏هاى اخير هستند. چنانچه مدعى‏العموم حتى در صورت گذشت نظام از حق خود، نمى‏تواند از حق ميليونها ايرانى براى مجازات برهم زنندگان نظم و آرامش اجتماعى و نيز تخريب كنندگان وجهه نظام در خارج بگذرد.
حال آنكه اين اتهامات غير قابل انكار در حالى به برخى اشخاص حقيقى و حقوقى وارد مى‏شود كه افكار عمومى، جرائم رخ داده را از روى نادانى و جهل مرتكبين آن ندانسته و اين اعتقاد وجود دارد كه در صورت ادامه تحقيقات و تكميل شواهد، امكان ارتباط اين عده با سرويس‏هاى جاسوسى بيگانه دور از ذهن نیست

از سوى ديگر بررسى روند رفتار سياسى و اجتماعى اين متهمين مؤيد اين است كه اين عده هيچ گاه از هيچ كوششى براى ايجاد اغتشاش و ايجاد التهاب عمومى فروگذار نكردند، التهاباتى كه تنها براى دستيابى به مقاصد و اميال شخصى و جناحى اين دسته صورت گرفت. چنانچه در همين زمان كه پيشنهاد آشتى ملى مطرح مى‏شود،شاهد فتنه گرى ايشان در يوم‏الله قدس بوديم.
لذا تنها برداشتى كه اذهان عمومى از طرح آشتى ملى دارد اين نكته است كه سران آشوب در عين نااميدى از يك طرف با طرح چنين پيشنهادات مضحكى از طريق دوستان خود در صدد پيدا كردن راه نجات از مجازات هستند و از طرف ديگر از هيچ كوششى براى گرفتن امتياز از نظام به جهت پيش بردن مقاصد خود فروگذار نيستند.
كه اين رويه منافقانه و فتنه‏جويانه عزم ملت را بيش از پيش براى محاكمه و مجازات متهمان اصلى آشوب‏هاى اخير جزم مى‏نمايد. چرا كه تجربه تاريخى ثابت كرده منافقان و فتنه‏جويان از رأفت اسلامى تنها براى تجديد قوا و لانه گزينى جديد در لايه‏هاى اجتماعى استفاده خواهند كرد تا در فرصت مغتنم با تكرار اعمال مجرمانه خود ضربات مهلك‏ترى به بدنه حكومت اسلامى وارد نمايند.


۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

هر دم از این باغ بری می رسد


اندرافاضات يك ميان دار جديد!

در بحبوحه حوادث پس از انتخابات و پس لرزه‏هاى آن، همه جور آدم ديديم به غير از يك ميان دار جديد! ميان دارى داعيه‏دار، كه همه را به نوعى گناهكار دانسته و معتقد است تنها با عمل به بسته پيشنهادى اوست كه همه اتفاقات ختم به خير خواهد شد.
حال آنكه اين ميان‏داردر غالب يك تشكيلات و تحت عنوان دبيركل آن، سالهاست كه پس از تشكيل مجموعه غير قانونى و غيررسمى خود علاوه بر داعيه كنونى، ادعاى قيوميت قشر عظيمى از معتقدترين و مومن‏ترين اقشار مردم به انقلاب را نيز داراست چنانچه با مصادره نام حزب‏الله براى خود، تشكيلات موسوم به اين نام را تنها منشاء و مبداء هدايت طيف عظيم امت حزب‏الله مى‏داند.
غافل از اينكه نام مقدس حزب‏الله را نه مى‏توان مصادره كرد و نه مى‏توان براى آن متولى تعيين نمود چنانچه از ابتداى انقلاب تاكنون امت شهيدپرور ايران بدون اينكه داعيه‏دار و يدك‏كش اين نام باشند در راه آرمان‏هاى حزب‏الله جانفشانى نموده‏اند.
براين اساس آنچه در ذيل مى‏آيد نقد مواضع جديد اين گروه پس از يك دوره انفعال سوال برانگيز در بحبوحه آشوب‏هاى اخير است! يعنى درست پس از زمانى كه انتظار اتخاذ موضعى حزب اللهى از اين دارو دسته ميرفت، و آنان سكوتى معنادار و خلاف منافع ملى اختيار كرده بودند !
چنانچه دبيركل اين تشكيلات طى سخنانى در ارگان مطبوعاتى متبوعش خود را مودى و وكيل مقام معظم رهبرى فرض كرده و از زبان ايشان برعليه ملت شريف ايران اقامه دعوى و شكوائيه نموده است و مى‏گويد:"رهبرى ما به اندازه كافى غم و غصه دارد چرا ملت ما قدرشناس رهبرى نيست؟!" و در ادامه مى‏افزايد: "چرا ملت ما گاهى مواقع وقتى يك فردى حيات دارد قدرش را نمى‏دانند؟! آيا كفران نعمت نبود؟!" سپس در اظهاراتى دوپهلو و دون شأن آن مقام به زعم خويش به دفاع از معظم‏له پرداخته مى‏افزايد:"آيا رهبرى براى خودشان، براى بچه‏هاى خودشان، براى زندگى شخصى خودشان دكانى باز كرده‏اند؟ يا چيزى از ملت خواسته است؟!"
معلوم نيست كى و كجا چنين شبهات وقيحانه‏اى در ارتباط با آن حضرت مطرح گرديده كه نامبرده در صدد رفع آن است يا در كجاى تاريخ دوران رهبرى معظم‏له ايشان از قدرناشناسى ملت شريف ايران شكوائيه داشته‏اند كه وى به تبيين آن مى‏پردازد؟
گفتنى است اين دبيركل غيرقانونى در ادامه اظهاراتش با لحنى ارباب‏م‏آبانه خطاب به ملت ايران در صدد اثبات مشروعيت جايگاه مقام معظم رهبرى بر مى‏آيد (نعوذبالله) و چنين مى‏گويد:"من به ملت عزيزم مى‏گويم!! آيا از رهبرى موجود، فردى شايسته‏تر وجود دارد؟ آيا او تنها در مقابل غرب نايستاد؟ آيا از حقوق ملت ما دفاع نكرد؟!"
اين سوال مطرح است كه چه كسى در شايستگى آن مقام عظما تشكيك ايجاد كرده كه نامبرده با جملاتى نيم بند سعى در احياى آن دارد؟
در ادامه وى بحث مبهمش را به دنباله آشوب‏هاى اخير پيوند زده و در مورد توطئه اخير براى ايجاد التهاب در دانشگاهها مى‏گويد: "نبايد دانشگاهها دوباره آتش بيارمعركه جريانات و درگيرى‏هاى سياسى شوند چون در اين درگيرى‏ها كسى نفع نمى‏برد همه ضرر مى‏كنند. من سوال مى‏كنم آقاى احمدى نژاد نفع برد يا ضربه خورد؟ آقاى‏هاشمى نفع برد يا ضربه خورد؟ آقاى موسوى و كروبى نفع بردند يا ضربه خوردند؟ همه ضرر كردند و بازى باخت - باخت به جميع جهات بود. منتها همين مجموعه‏اى كه باختند اگر متحد شوند مى‏توانند بازى را دوباره ببرند! "
اين راه حل غيراصولى در حالى ارائه مى‏گردد كه گويا نامبرده فراموش كرده خواهان اتحاد چه كسانى با رئيس جمهور قانونى و مشروع مردم ايران است؟ ايشان يا نميداند كه به زودى اين افراد قرار است در دادگاه پاسخگوى خيانت خود به ملت ايران باشند؟
يا در صدد منزه جلوه دادن اين اشخاص است تا با اجراى بازى كى بود كى بود من نبودم! آنان را از مجازات احتمالى برهاند! و به زعم خويش همه را برنده بازى اعلام كند!
اما در پايان باز هم حس قيم‏م‏آبانه اين دبيركل غير مشروع گل كرده و ضمن خدشه‏دار كردن نيت خالصانه امت حزب‏الله براى حضور در صحنه‏هاى عمل، همه را به شيوه‏اى اهانت‏آميز دعوت به پذيرش قيوميت تشكيلات غيرقانونى خود نموده و مى‏افزايد: " نمى‏گويم به خاطر دنيا نياييد! ولى خدا را هم شريك كنيد! امام زمان را هم شريك كنيد!حزب‏الله در خدمت شماست، واقعا لياقت داشته باشيد! حزب الله شما را كمك ( مالى) خواهد كرد. "
گرچه زمان براى قضاوت در باره اين مواضع قدرى‏زود است و آنچه از اين گفتار بيشتر به ذهن متبادر مى گردد بى تدبيرى و عدم بينش صحيح درباره اشخاص و وقايع اطراف مى‏باشد اما آنچه مسلم است ظهور و گسترش برخى تشكل‏هاى غيرقانونى در ايران تاكنون ضربات زيادى به انقلاب وارد كرده كه جبران آن نيز مشمول زمان زيادى گرديده است. چنانچه سازمان نامشروع مجاهدين (انقلاب) با همان نام دهان پر كن نقش قابل توجهى را در آشوب‏هاى اخير كشوربازى كرد. لذا اكنون كه بستر برچيده شدن چنين تشكل‏هايى فراهم شده است اين انتظار از وزارت كشور و قوه قضائيه مى‏رود تا بساط آنان را براى هميشه جمع نمايند تا در آينده در اثر سهل‏انگارى، دچار چالش‏هاى احتمالى از طرف گروههايى آن هم با داعيه قيوميت نام بزرگى چون امت حزب‏الله نگرديم. زيرا هرگونه سوء استفاده از اين نام باعث بى اعتمادى اين قشر عظيم و بى ادعا به يكديگر خواهد شد كه نتيجه‏اى جز تفرقه و چند دستگى كه مورد نظر دشمنان نظام و انقلاب است را به بار نخواهد آورد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

امام شاهد باش ما هشدار دادیم!


اجراى بند «ميم» وصيتنامه امام در انتظار سران آشوب

امروز از شركت در مراسم شب‏هاى قدر در جوار حرم حضرت امام(ره) محروم مى‏شويم، فردا لابد بايد به محدود كردن يا لغو احتمالى روز قدس بينديشيم و احتمالا يوم‏الله 22 بهمن را هم تنها با تماشاى تصاوير تلويزيونى پخش شده از راهپيمايى‏هاى سال‏هاى قبل در خانه بگذرانيم.
و اين همه محروميت براى اكثريت، نتيجه آزادى عمل عده‏اى قانون‏شكن است كه در اقليت قرار دارند. همان جريان طرد شده‏اى كه تنها اميدشان براى بقاى استفاده از تريبون‏هاى موروثى و ايجاد التهاب رسانه‏اى است.
تا شايد بتوانند نارضايتى خود از وضع موجود را به كل ملت تعميم دهند و احيانا باايجاد التهاب كاذب در جامعه بخشى از آب رفته به جوى بازگردد.
احتمالا نارضايتى از خروج از چرخه قدرت آنچنان به ايشان گران آمده كه براى بازگشت به آن از همنوايى و همراهى با موساد و سيا هم فروگذار نخواهند بود!
تا در اين همسرايى، احساسات پاك احيا كنندگان شب قدر در حرم حضرت امام(ره) يا حضور ميليونى در راهپيمايى روز قدس ملعبه‏اى گردد براى موج سوارى اين نااهلان.اما به راستى تا كى و به چه قيمتى بايد شاهد ترك تازى عده‏اى باشيم كه نه جايگاهى در دل مردم دارند و نه در اركان نظام!
عده‏اى كه ملت ايران نه علاقه‏اى به ديدنشان در مراسم شب‏هاى قدر مرقد امام دارند و نه در راهپيمايى روز جهانى قدس! كه تنها آرزويشان ديدن اين تافته‏هاى جدابافته در پشت تريبون چوب گردويى دادگاه است، آن هم نه در مقامى به غير از پاسخگويى به خيانت به انقلاب اسلامى و خون شهدا.
اما اين سوال از قوه قضائيه به عنوان تنها متولى احقاق حق عامه مطرح است كه ملت شهيد پرور ايران تا كى بايد تاوان مماشات اين نهاد با لعنت شدگان انقلاب را پس بدهند؟
چرا كه قطعا ادامه روند موجود تنها به محروميت ملت ايران از شركت در يك مراسم معنوى ختم نخواهد شد ؛ بلكه در صورت ادامه به سوءاستفاده از بسترهاى ميليونى و امواج خروشان ملت در روزهايى خواهد انجاميد كه جايگاهى براى عرضه مقبوليت نظام به عرصه جهانى خواهد بود.
لذا مماشات قوه قضائيه با سران آشوب‏هاى اخير و التهابات جارى كار را به جايى خواهد رساند كه صحنه‏هاى صفوف درهم پيوسته ملت به نام التهاب در نظام و در راستاى اهداف دشمنان انقلاب به جهان مخابره گردد.
اما به راستى ملت ايران تا كى صبورى به خرج خواهد داد؟ آيا مى‏توان ثمره خون هزاران شهيد را بازيچه دست مشتى خائن قرار داد؟
لذا اگر در قانون اساسى از نهادى به نام قوه قضائيه به عنوان تنها مرجع رسيدگى به دعاوى مردم نام برده شده اما در بند «ميم» وصيتنامه حضرت امام نيز اين حق براى ملت در نظر گرفته شده كه در صورت اهمال مسئولين ملت خود وارد صحنه شوند كه در آن صورت مجازات سران آشوب‏هاى گذشته و التهابات كنونى بسيار سنگين‏تر از آن خواهد بود كه قوه قضائيه تعيين مى‏نمايد!
شايد آن روز از سيد خندان جز يك عباى شكلاتى و از ژنرال شكست جز يك شنل سبز باقى نماند. شايد پس از آن روز فقط نامى از شيخ اصلاحات و فرزندان پدرخوانده در صفحات تاريخ بتوان يافت.
بر اين اساس، انتظار ملت شريف ايران احضار سريع سركردگان التهاب آفرين به جايگاه پاسخگويى است و صد البته اعمال مجازات در خور جرائم ايشان، چرا كه در غير اين صورت بند «ميم» وصيتنامه رهبر كبير انقلاب همچون ساير بندهاى آن براى اين مردم نصب‏العين بوده و با استعانت از مقام عظماى ولايت لازم‏الاجرا خواهد بود.

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

فاشیسم شبکه ای را نابود کنید




وقتى جنگ دوم جهانى پايان پذيرفت، جميع جامعه شناسان به اين نتيجه رسيدند كه كابوس فاشيسم نيز براى هميشه پايان يافته. و متفق‏القول آن را محصول شرايط حاكم بر دوره‏اى از حيات اروپا دانستند كه ديگر نه در اروپا و نه در هيچ كجاى ديگر تكرار نخواهد شد.
اما كمتر كسى به اين واقعيت كتمان‏ناپذير اعتقاد دارد كه فاتحين جنگ دوم جهانى بسيارى از رازهاى سر به مهر فاشيست‏ها را قبل از به گور برده شدن براى استفاده در روز مبادا حفظ كردند.
دور از ذهن نخواهد بود كه مثل بسيارى از اسرار نظامى آلمان نازى نظير موشك‏هاى" وي 2" كه پايه توليد سلاح‏هاى مرگبار جديد همچون موشك‏هاى بالستيك را تشكيل مى‏دهند. مبانى ايدئولوژيك و عملى فاشيسم نيز با اندكى روزآورى بر عليه به خطر انداختگان منافع فاتحان جنگ دوم جهانى يا همان ابر قدرت هاي امروزي استفاده نگردد.لذا همواره عده‏اى مزدور يا طرد شده از جامعه و دور افتاده از قدرت وجود دارند تا براى دستيابى به اميال خود تن به خيانت و البته پياده‏سازى نسخه‏هاى مسموم ابرقدرت‏ها بر عليه كشورشان دهند.
بر اين مبنا بازخوانى وقايع انتخابات دهم و اتفاقات پس از آن و مقايسه آن با سالهاى سياه ظهور فاشيسم در اروپا، چنان شباهتى از روش عمل فاشيست‏هاى دهه 20 و 30 در ايتاليا و آلمان و شوزشيان سبز پوش در ذهن متبادر مى‏سازد كه فرض ظهور مجدد فاشيسم نوين والبته در ايران را قوت مى‏بخشد!
درست است كه هيچگاه شرايط آن روز ايتاليا و آلمان بر ايران حاكم نبوده و نيست اما القاى دروغين و مكرر وجود چنان شرايطى در اذهان عمومى امكان پذير خواهد بود. چرا كه تنها بستر مناسب براى رشد فاشيست‏هاى تغيير شكل يافته و روزآمد شده خواهد بود.
چنانچه با كمى كنكاش در لابه لاى سخنان و رفتار سردمداران آشوب‏هاى اخير كه هنوز به فعاليت خود مشغولند به وضوح مى‏توان به تطابق روش‏هاى كارى آنان با فاشيست‏ها پى برد:

ايجاد حس حقارت

از آنجا كه شرايط وخيم اقتصادى و اجتماعي حاكم بر كشورهاى مغلوب در جنگ اول جهانى باعث ياس و سرخوردگي مردم گرديده بود اين شرايط تحقير آميزاهرم فشاري بود كه دايما توسط رهبران فاشيسم استفاده و به مردم گوشزد مى‏شد. در اين ميان طبقه متوسط به دليل جايگاه شخصيتى ويژه در اجتماع بيش از همه حقارت ايجاد شده را حس مى‏كردند كه البته اين عده نقش جامعه هدف رانيز براى سردمداران فاشيست بازى مى‏كردند. به گونه ايكه با القاى حسن كينه و انتقام جويى توسط فاشيست‏ها آماده احقاق حق از پايمال شده خود خود توسط اقليت حاكم شدند. اما رهايى از اين حقارت تحميلى، تنها يك راه داشت و آن نبود جز خشونت و كينه و بى‏پايان نسبت به اقليت حاكم تا زمانى كه حق تصاحب شده بازپس گرفته شود و فاشيسم آرماني حاكم گردد.
اما چگونه مى‏توان شرايط آن روز اروپا را كه امروز در ايران وجود ندارد ايجاد كرد؟ اين در واقع همان كارى است كه سران آشوب‏هاى اخير با دريافت نسخه‏هاى به روز شده فاشيسم از آن سوى آب و عملى كردن نعل به نعل آن انجام دادند.

ايجاد توهم...

آنچه در اظهارات كذب سران آشوب در تب و تاب تبليغات پيش از انتخابات به چشم مى‏خورد، اين نكته بود كه چهار سال قبل يعنى در انتخابات نهم رياست جمهورى چون اكثريت پاى صندوق نيامدند حاكميت به دست اقليت افتاد، و كارى كه اقليت در اين چهار سال كرد جز تحقير شخصيت اكثريت در داخل و خارج نبود، اكثريتي كه با عناوينى چون نخبه و صاحبان انديشه و البته نماينده قشر متوسط ياد مى‏شدند كه از حق واقعى خود به دور افتاده‏اند!

رنگ ابزار روانى فاشيسم قديم و جديد

آنچه همزمان با اولين گام سران آشوب نمود پيدا كرد استفاده از يك رنگ واحد براى شناسايى جامعه هدف بود و اين در حالى است كه ساير اقشار جامعه كه در جرگه جامعه هدف نبودند فاقد هر علامت مشخصه براى تفكيك از سايرين بودند و نتيجه حاصل اينكه "مقدار هر چند اندك در مقابل هيچ بسيار جلوه‏گر خواهد شد"!
با آنكه استفاده از رنگ را به انقلاب‏هاى مخملى نسبت مى‏دهند؛ اما به طور قطع مى‏توان بانيان آن را فاشيست‏هاى ايتاليا و آلمان ناميد، آنهايى كه در زمانى نه چندان دور با بسيج اوباش و پوشانيدن لباس‏هاى سياه در ايتاليا و قهوه‏اى در آلمان گروههاى اسكارديستى و اس. آ را تشكيل دادند تا با رعايت قانون «كم بهتر از هيچ» هم طرفداران خود را انبوه نشان دهند و هم با ايجاد رعب و وحشت در حاكميت امتياز كسب نمايند!

ايجادالتهاب دايمى راز بقاى فاشيسم

البته سران آشوب خوب مى‏دانستند حتى در بهترين شرايط با همه تمهيدات به كار گرفته شده نخواهند توانست حتى نيمى از آراى عمومى را هم جلب كنند. پس براى حفظ بستر رشد و بقاى فاشيسم نوين بسترى از التهاب دايمى لازم بود تا حس كينه‏جويى و انتقام از اكثريت اقليت جلوه داده شده در دل‏هاى اقليت واقعى باقى بماند وا ين ميسر نمى‏گرديد جز با اعلام پيروزى خيره كننده و زودرس در انتخابات و صد البته القاى اين نكته كه در صورت عدم كسب نتيجه اعلام شده، ظلم اقليت به اكثريت و تحقير آنان همچنان ادامه دارد كه تنها راه نجات از آن حفظ خشم و كينه فاشيستى در سينه‏ها تا روز انتقام است.

خشم فاشيستى در پوشش راهپيمايى آرام

تمرين پهن كردن مردم در كف خيابان روشى بود كه از مدتها قبل توسط يكى از بزرگترين سران آشوب يا همان عباى شكلاتى معروف تمرين مى‏شد كه پس از به تحقق پيوستن پيش‏بينى شكست قطعى در انتخابات شكل واقعى به خود گرفت. تا فاشيسم جديد به همه تعهدات خود عمل كرده باشد.
البته اعراض خيابانى كه عليرغم ظاهر آرام خود كاملا به شيوه آشوب‏هاى آلمان و ايتالياى دهه 20و 30 ميلادى برنامه ريزى شده بود، آشوب‏هايى كه منطقه بندى شده بودند و براى هر منطقه رهبرى به سبك «راس‏هاى» ايتالياى فاشيست قرار داده شده بود و از همه جالب‏تر شيوه اين اعتراض كه به شكل راهپيمايى از يك نقطه خاص به نقطه خاص ديگر در سطح پايتخت برنامه ريزى گرديده بود تا يادآور راهپيمايى تاريخى فاشيست‏ها در 30 اكتبر 1922 در ايتاليايه سمت رم باشدو شايد خاطره پيزوزي موسوليني در اين راهپيمايي براى ژنرال سبزپوش در 30 خرداد 1388نيز تكرار شود.
تكرار چرخه راهپيمايى فاشيست‏هاى سبزپوش در تهران نتيجه‏اى جز فلج كردن فعاليت شهروندان تخريب اموال عمومى و كشته و زخمى شدن دهها تن از هموطنان نداشت، اما چرخه زندگى فاشيسم نوين متوقف نگرديد و سران اصلى آشوب يا توطئه دگرديسى شده فاشيستى به راحتى مشغول ادامه فعاليت خود در غالب راه اندازي يشكيلات «راه سبز اميد» هستند. راه سبزى كه قطعا برنامه و هدفى جز آنچه تا امروز توسط فاشيست‏هاى نوين دنبال شده نخواهد داشت و دورنماى آن چيزى جز تكرار چرخه گذشته در حايشه امن ايجاد شده براى آن نخواهد داشت.

فاشيسم شبكه‏اى

بايد باور داشت فاشيسم هنوز هم زنده و به لطف حاشيه امن ايجاد شده پوياست! و البته مشغول تجميع قوا و تاسيس نوع جديدى از فاشيسم به نام فاشيسم شبكه‏اى !كه به واسطه آن همه اعضا از ادامه وضع موجود ناراضى و در مقابل هر عمل حاكميت دست به عصيات و اعتراض خواهند زد، در اين شبكه همه اعضا حداقل يك موضوع براى احساس حقارت در ذهن خود خواهند داشت تا بدين ترتيب همبستگى و پيوستگى شبكه حفظ گردد و يادآور شبكه درهم تنيده يا همان فاشيوى آرمانى موسولينى باشد. قطعا چهار سال زمانى كمى براى برنامه ريزى و گسترش فاشيسم شبكه‏اى در ايران نخواهد بود.
و البته اندك براى مقابله با سيستمى كه با انگيزه و خيالى آسوده به كار خود ادامه مى‏دهد.

سرنوشت سران فاشيسم كلاسيك براى سران «راه سبز اميد»

قطعا آنچه باعث شده آقايان مرد خاكستري، ژنرال شكست و شيخ اصلاحات بدون توجه به آن همه مصيبت كه آفريدند بار ديگر گردهم آمده و در صدد ادامه راه برآيند مصونيت و حاشيه امنى است كه در اطراف خود احساس مى‏كنند تا آنجا كه فاشيسم را خط مشى خود قرار داده‏اند اما از سرنوشت سران آن غافلند ، چرا كه احتمالا حداقل دغدغه و ترس از همپايانى با سرنوشت كسانى چون «موسولينى» و «هيتلر» آنان را از ادامه فتنه باز مى‏داشت.
بديهى است سرعت در ادامه دادرسى‏ها و آغاز هر چه سريع‏تر سران اصلى آشوب‏هاى اخير و در نظر گرفتن مجازات در خور براى آنان راه فاشيسم سبز را براى هميشه به جهنم ختم خواهد كرد. كه درغير اين صورت نسخه دگرديسي شده فاشيسم پس از 70 سال دوران كمون درغالب راه سبز اميد يا هراسم ديگر اعتماد و اعتقاد عمومي به اركان نظام را باچالشهاي جدي مواجه خواهد ساخت

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

حرف مفت



برادر یک پدر خوانده و روزهاى سخت برادرش!
ظاهرا آب و هواى ییلاقی روى روحيه برخى افراد وابسته به حاضران در" قرق‏گاه كارگزارانى" اين مناطق هم تاثير گذاشته! تا حدى كه از شدت موج ايجاد شده، روحيه ايشان هم متحول گشته و پس از روزهاى تنفيذ و تحليف به نوحه‏سرايى براى نظام و پدر خوانده های در تعلیق پرداخته‏اند.
چنانچه يك عضو مجمع تشخيص مصلحت كه رياست سابق صدا و سيما را هم بر عهده داشته از اين قاعده تاثير پذيرفته و طى اظهاراتى در گفت و گو با خبرگزارى ايلنا گفت: «بعد از انتخابات پانزده ميليون ناراضى درست كرديم و اين اشخاص افراد معمولى نيستند.»
اما اين عضو حزب ليبرال - دمكرات كارگزاران سازندگى ، اشاره به زمان و مكان اخذ وكالت و نيابت از پانزده ميليون ايرانى نكرد تا معلوم شود طبق كدام سند و اجازه آن هم از تعداد پانزده ميليون نفر، آنها را ناراضى و ضمناتافته جدابافته از ملت ايران معرفى مى‏نمايد؟
احتمالاً اين اشراف‏زاده 31 ساله قصد داشته تا اين عده را نيز به كيش خود و هم حزبى‏هايش پنداشته و براین اساس آنها راهم متعرض و هم غير معمولى جلوه دهد! تا از صدقه سر آنان حزب كارگزاران پابرجا! و مشاركت، مشاركت بماند! زیرا در محاسبات ایشان دست و پنجه نرم كردن با يك حزب پانزده ميليونى مجازی بسيار سخت‏تر از يك حزب فولكس واگنى خواهد بود! و احتمالا گره زدن توقعات یک جریان سیاسی طردشده با منافع توده پانزده میلیونی تنها فرصت باقی مانده برای بقای آن به نظر می رسد
اما در گرماگرم گفت و گو وقتى از احوالات یک پدر خوانده سخن به ميان مى‏آيد نامبرده با حزنى وافر و سكوتى معنادار مى‏گويد: واقعا روزهاى سختى به ایشان مى‏گذرد! و سپس ضمن پيوند فعل حال به گذشته مى‏گويد: نگاه امام به ایشان انحصارى بود!
كه با اين معنا باز هم به سياق 31 ساله خويش وارد جرگه انحصارطلبان و از ما بهتران مى‏شود! تا ساير فرمايشات امام راحل را يا قلم گرفته يا فراموش كرده باشد كه فرمودند: «ما با هيچ احدى عهد اخوت نبسته‏ايم.»
والبته اين نوحه سفارشى ادامه دارد تا جايى كه برادر پدرخوانده مى‏گويد:ایشان حال خوشى نخواهد داشت وقتى عده‏اى از هموطنان را در زندان مى‏بيند و اينكه چگونه مى‏تواند شرايط ايشان مطلوب باشد وقتى اعضاى خانواده‏اش را دستگير مى‏كنند و بسيار سخيف با آنها برخورد مى‏كنند؟
احتمالا آن عده از طلاب قم، از خاطر رئيس سابق صدا و سيما رفته‏اند كه تنها به جرم نگارش يك نامه و اعلام تقاضاى رسيدگى به صورت اموال پدر خوانده روانه ناكجاآباد شدند؟! يا شايد این برادر كوچكتر خاندان كارگزاران به ياد ندارند كه نسوان این خانواده روز سى خرداد سال جارى در چهار راه نواب تهران چه آشوبى به راه انداختند.
كه يادآور و قرين سالروز خروج مسلحانه منافقين در سى خرداد سال 1360 شد!؟ که در نهایت به قول ایشان برای رفع فتنه دستگیر شدند
اين عضو مجموع تشخيص مصلحت در پاسخ به اين سوال كه چرا ديگر آيت‏الله مثل گذشته قادر مديريت بحران نيست گفت: چون آن وقت امام حمايت مى‏كردند! و سپس بدون اشاره به اينكه چگونه يك خطيب نمازجمعه مى‏تواند در زمان حكومت ولى فقيه اقدام به صدور فرمان مستقیم كند!؟ پيشنهادهاى آيت‏الله در خطبه‏هاىآخرین نماز جمعه‏اش را يك فرمان سه ماده‏اى دانست كه به آن توهين و بى‏احترامى شده است!
اين در حالى است كه وى اعترافات ابطحى و عطريانفر را به ضرر نظام و كشور دانست و غرق در روياهاى گذشته، تعبير حضرت امام در مورد عدم لزوم پخش اعترافات شريعتمدارى پس از مرگش را به لزوم جلوگيرى از پخش اعترافات هم حزبى‏هاى آشوب طلبش پيوند داد!
فارغ از تاثیرحضور بى‏موقع در مناطق ييلاقى و ارتباط آن با خودشيفتگى علائم ترس از محیط و حذف از تدریجی و کامل از مواهب باد آورده دیگر دلائلی بود که باز خوانی این مرثیه خوانی کارگزارانی را جالب توجه می کرد چرا که تدایی کننده یک عکس العمل طبیعی ازطرف کلونی های قدرت و ثروت است که در حال نابودی اند و نشان گر انتخاب درست راه توسط ملت ایران !

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه



دغدغه‏هاى قديمى در" دوران جديد"

بالاخره تب و تاب انتخابات هم فروكش كرد، و دولت خدمتگزار نهم، وارد دوران جديد دهم شد.
حجم خدمات ارائه شده در چهار سال گذشته و تعداد اختراعات و ابداعات و پيشرفت‏هاى ثبت شده آنقدر زياد بود تا براى جمعيت حداكثرى رأى‏دهنده ترديدى در انتخاب مجدد دكتر احمدى‏نژاد باقى نگذارد. تا لكوموتيو پيشرفت انقلاب با سرعت تصاعدى درهمه سطحوح از علم گرفته تا ديپلماسى به راه خود ادامه دهد و ضمن معرفى ايرانى قدرتمند، به عملی کردن آرمان امام راحل كه همان صدور انقلاب اسلامى و بيدارى ملت‏هاست نزدیک شویم
در همين راستا در هفته‏اى كه گذشت رئيس‏جمهور محترم از دريچه رسانه ملى با عنوانى تحت نام "دوران جديد" با مردم ايران سخن گفت، و نويد آينده‏اى روشن و البته دورانى پركار را به مردم ايران داد، كه لازم است ضمن دست مريزاد به دكتر احمدى‏نژاد و ساير دولتمردان و خدمتگزاران در چهارسال گذشته از روحيه جهادى و خستگى‏ناپذير ايشان و نگاه اميدبخششان به آينده نيز تقدير و تشكر نمود كه قطعا همچون گذشته بركات عظيمى به همراه خواهد داشت اما در ميان سخنان رئيس‏جمهور محترم با مردم نكته ظريف و مهمى مطرح شد، كه ميليونها رأى‏دهنده را نگران كرد! و آن هم چيزي نبود جز اعلام مواضع رئيس‏جمهور در قبال وضع جارى فرهنگى در سطح كشور، مسأله‏اى كه در سال 84 نيز دغدغه اصلى جمعيت رأى‏دهنده به ايشان را به خود اختصاص مى‏داد.
چنانچه شدت ضربات وارد شده در 8 سال دوران اصلاحات به بدنه فرهنگ و على‏الخصوص مسأله حجاب و عفاف مردم مؤمن ايران را دست به کار کرد تا به دنبال راه چاره‏اى باشند و صدالبته اين راه چاره انتخاب رئيس‏جمهورى مكتبى و انقلابى بود كه به لطف خدا و با هزاران اميد و آرزو انجام پذيرفت.
لذا آنچه كه ملت مكتبى از آغاز دولت نهم بى‏صبرانه انتظار آن را مى‏كشيد احياء هر چه سريع‏تر ارزش‏هاى فراموش شده انقلاب بود چنانكه با گذشت يك سال از استقرار دولت نهم و شدت مطالبات مردمى نيروى محترم انتظامى به عنوانى آخرين حلقه در پروسه مبارزه با فرهنگ لاابالى‏گرى و غرب‏زدگى يك تنه وارد ميدان شد!
تا اندكى باعث تسكين قلوب جريحه‏دار شده مردم متدين گردد. در اين بين انتظار همكارى از دولت مكتبى با اين نهاد اجرايى آن قدر بالا بود كه اعلام مواضع دوگانه و ضد و نقيض دولت محترم در قبال طرح‏هايى چون جمع‏آورى ماهواره‏ها و برخوردهاى ارشادى گشت‏هاى نيروى انتظامى با متخلفين مردم را در شوك فرو برد!
تا در نهايت نيروى انتظامى به صورت نيم بند و با سطحى بسيار پايين‏تر از آنچه كه اعلام شد به برخورد با مصاديق جرائم فرهنگى در كوچه و بازار بپردازد.
در عوض آنچه كه توسط دولت نهم با بهانه كمبود كار فرهنگى انجام شد چيزى نبود جز ايجاد حاشيه امن براي عده‏اى هنجارشكن كه در دوران اصلاحات تولد يافته و با بيم از آينده خود وارد دوران خدمت دولت نهم شده بودند.
البته بدون قضاوت در مورد انگيزه‏هاى دولت در مورد موضعگيرى چهار ساله‏اش بايد گفت تنها نتيجه حاصل از اين رفتار رشد گستاخانه اين عده خاص بود تا بعضا ضمن استفاده از بيت‏المال و تقويت پايه‏هاى اجتماعى خويش به دهن كجى به آرمان‏هاى انقلاب پرداخته و قلوب مردم مومن را جريحه‏دار سازند
حال آنكه در اين دوران ضمن مشاهده اشاعه فساد و اباحى‏گرى توسط اين عده شاهد اعمال شديدترين حملات و توهين‏ها توسط آنان نسبت به دولت نهم بوديم؟ البته بى‏شرمى اين عده در دوران انتخابات دهم رياست جمهوري به جايى رسيد كه نه تنها تصميم به اسقاط دولت بلكه قصد عبور از نظام را كردند.
اما ظاهرا سخنان رئيس جمهور در دوران جديد، بويى از تجديدنظر در برخورد با اين گروه نمى‏دهد، گويا رخدادهايى بدتر از اين لازم است تا دست به كار شوند!
شايد برادر احمدى نژاد! باور ندارند آشوب‏طلبانى كه ايشان را دروغگو خطاب كردند و در روزهاى پس از انتخابات، امنيت ملى در پايتخت را به شکل سخت افزاری مخاطره انداختند همان گروهى هستند که با فرصت ايجاد شده سنگين‏ترين ضربات را به شكل نرم‏افزارى به فرهنگ كشور زدند.
جناب رئيس جمهوربايد به ياد آورند! قشر محجبه و متدين در جمع اهانت كنندگان به ايشان و ساحت دولت در سالگرد دوم خرداد( در استاديوم آزادى )حضور نداشتند!و آنانى كه 30 خرداد 59 را در تهران 88 دوباره آفريدند نه از جمع شرمندگان خون شهيدان بودند ونه از دلسوختگان انقلاب! چه آنكه صحنه هاي ثبت شده از تجمعات غير قانوني و آشوب ها مويد آن است كه شركت كنند گان در این آشوبها را همان قشر آزار دهنده اذهان عمومي تشكيل مي دادند كه هنوز هم با گستاخي مشغول ترويج فرهنگ برهنگي و دهن کجی به ارزشهای اسلامی در كوچه و خيابان هستند ! و البته دوباره به مرحله جنگ نرم خويش باز گشته‏اند تا با استفاده از روند تسامح و تساهل كار را به جايى برساند كه احتمالا در انتخابات يازدهم رياست جمهورى، ما مجبور به جنگ براى حفظ حداقل‏ها باشیم و از آن بدتر در آينده‏اى دورتر شاهد تكرار تاريخ آندلس براى ايران شویم.چه آنكه نبايد فراموش كنيم كه آندلس يك شبه آندلس نشد!
لذا بايد بدانيم حتي اگر به اين زودي سرنوشت آندلس به سراغمان نيايد اما قطعا ايران تهى از فرهنگ اسلامي حتى در پيشرفته‏ترين وضعيت اقتصادى و علمى هم حالى بهتراز هندوستان گوساله‏پرست نخواهد داشت!
پس هرگز عقلانى به نظر نخواهد رسيد كه به بهانه ضعف در ديگر حلقه‏هاى زنجيره مبارزه با ناتوى فرهنگى،و به جاى تقويت حلقه‏هاى ضعيف، تنها حلقه فعال در اين زنجيره را نيز به انفعال بكشانيم، و جامعه را با مصاديق جرائم فرهنگى به حال خود رها کرده تا کار فرهنگی بهانه ای شود برای کارشکنانی که قصد نابودی ارزشهای اسلامی را دارند
لذا انتظار عمومی از دولت دهم علاوه بر تلاش مضاعف در ترویج فرهنگ اسلامی برخورد قاطع با مصادیق جرائم فرهنگی است تا مبادا به رغم همه تلاشهای خستگی ناپذیر دولت خدمت گذار بار دیگر شاهدمخاطب قرار گرفتن ایشان در قبال نهیب ادامه مظلومیت فرهنگ در دولت دهم باشیم

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

موسوی بر وزن موسولینی



شايد وقتى ميرحسين موسوى هوس "دوچه"(1) شدن به سرش مى‏زد به سرنوشت او نيانديشيد، دوچه محبوب، دوچه تماميت‏خواه اين ديكتاتور سياهپوش ايتاليا در حالى الگوى رهبر سبزپوش قرار گرفت كه سرنوشتى بهتر از وارونه آويزان شدن در انتظارش نبود!
شايد هم وقتى ميرحسين ترمز بريد و تصميم گرفت دوچه سبزپوش ايران شود به اين اميد بود كه تكيه‏گاه قديميش يعنى همان ستاره پرونده ايران كنترا بار ديگر در نقش ناجى ظاهر خواهد شد.
البته اين توهم استراتژيك ميرحسين ناشى از اين بود كه اول شخص ايران‏گيت يك بار در اسفندماه سال گذشته براى او نقش احياءكننده را بازى كرد و او را از انزواى 20 ساله‏اش رهايى بخشيد تا در عوض يك معامله سودآور ميرحسين نيز به آرزوى دوچه شدن دست يابد!
و بر همين مبنا بود كه ميرحسين به خود جرأت داد تا بدون توجه به سرنوشت تئوريسين ملون‏الحال فاشيسم نعل به نعل نسخه‏هاى شكست خورده اورا در ايران به اجرا گذارد تا همانند او بر موج پوپوليسم سوار شده و وعده تغيير سر دهد.
البته قرابت شخصيتى زيادى لازم است تا يك نفر بتواند همزادوار رفتار ديگرى را به عنوان الگو مورد استفاده قرار دهد و مثل بنيتو موسولينى (دوچه ايتاليا) درست زمانى كه تصوير ماركس به ديوار اتاقش آويخته بود به اقتصاد كوپنى خود افتخار و بازاريان را زالوصفت بنامد و در همان زمان به تقليد از او در حالى كه رياكارانه به سلطنت‏طلبان اطمينان خاطر مى‏داد خود را در آغوش اشراف‏زاده‏هاى مشاركتى بيافكند!
البته اين همزاد پندارى تا آنجا پيش رفت كه جاى لباس سياه و سرتراشيده موسولينى را پيراهن و شال سبز پُركرد تا القاكننده سلحشورى و تندروى فريب دهنده فاشيستى باشد! و موجى ايجاد كند تا شايد ايرانى‏ها هم همانند ايتالياييهاى فاشيست كه به يك باره سر تراشيده و سياه پوشيدند، اقيانوسى از رنگ سبز به راه بياندازند!
و براى اجراى همين توهم باطل بود كه تصور كرد ارازل و اوباش اجاره اى براى او نقش فاسكس‏ها(2) را بازى خواهند كرد تا او به فاشيوى(3) آرمانى خود دست يابد.
براساس اين نسخه شكست‏خورده تنها راه القاى پيروزى به اكثريت هدايت اراذل و اوباش حرفه‏اى به ميادين شهرها و در اين راه تنها سلاح موثر براى غلبه بر نظام حاكم، كشتن مردم بود!
براى اجراى اين نظريه يك شبه نياز بود تا به سبك فاشيست‏ها "راسها"(4) به ميدان بيايند، راسهايى كه در ايتالياى 1922 هدايت منطقه‏بندى شده اغتشاشات و آشوب‏هاى خيابانى را به عهده داشتند و در آشوب‏هاى آفريده شده در ايران با كمك "اسكارديستى‏هاى" سبزپوش(5) نقش التهاب‏آفرينى در جمعيت به راه افتاده در خيابان‏ها را بازى كردند
توهم پيروزى يك شبه به سبك موسولينى، ميرحسين را به آنجا رسانيد كه گمان كرد راهپيمايى غيرقانونى 30 خرداد از ميدان انقلاب تا آزادى در پايتخت همان نتيجه‏اى را مى‏دهد كه راهپيمايى فاشيست‏هاى اجيرشده در 30 اكتبر در رُم به ثمر رسانيد! تا پس از فتحى پيروزمندانه و ايجاد شايعه شهادت 3000 فاشيست (بخوانيد سبزپوش) در راه آزادى دوباره آنها را بسته‏بندى كرده و به خانه‏هايشان بفرستند!
با آنكه اين پروژه هم به شكست انجاميد اما صبر نظام اسلامى بر بى‏جنبگى ميرحسين افزود تا امر بر او مشتبه شود كه "شعار هميشه حق با دوچه است" در مورد او نيز صادق وبر همين مبنا مى‏تواند اعلام كند هر نتيجه‏اى در انتخابات كه پيروز آن ميرحسين نباشد باطل است حتى اگر پشتوانه آن 24 ميليون رأى باشد!
با همه اين حرفها پارانوياى ميرحسين كار به جايى نبرد و با تأييد نتيجه انتخابات توسط شوراى نگهبان، او براى بار دوم در عمرش به انزوا هدايت شد.
لابد اكنون هم به سياق چند ماه قبل در انتظار ناجى هميشگى نشسته تا او را از اين فلاكت خودساخته خارج كند.
سواى سابقه فريب‏خوردگى كه نخست وزير جنگ از شريك و ناجى قديمى خود در پرونده ايران كنترا دارد،و تكرار آن هم نا محتمل نيست بايد گفت اين بار حامى پشت پرده انتخابات دهم آنقدر براى تبرئه خود و خاندانش دچار مشغله شده كه ديگر نجات دوچه شكست‏خورده برايش ارزش ريسك ندارد.و به احتمال زياد اورا همراه با اتهاماتش در دادگاه ملت ايران تنها خواهد گذاشت! تاشكست خوردگان سياسى بدانند اگر فاشيسم در حافظه تاريخ باقى مانده نه براى اين است كه زنده بماند بلكه ياد آور اين نكته خواهد بود كه فاشيسم پديده خاص آن دوران اروپا بود ودر ايران مقتدر اسلامى محلى از اعراب ندارد
وصدالبته اگر در قانون مجازات اسلامى در مورد آويخته شدن برعكس در انظار تعريفى وجود ندارد اما قطعا فرار از مسئوليت خونهاى ريخته شده هم براى‏رهبر سبز پوش رقم نخواهد خورد!
(1) دوچه: در زبان ايتاليايى به معنى رهبر و لقب بنيتوموسولينى است.
(2) فاسكس: ريشه لاتين كلمه فاشيو به معنى ميله‏هاى در هم تنيده غيرقابل شكست و همچنين لقب اعضاى آشوب‏طلب فاشيست.
(3) فاشيو: ريشه ايتاليايى واژه فاشيسم
(4) راس: رهبران محلى آشوب در ايتالياى فاشيستى از ريشه كلمه عربى "رأس"
(5) اسكارديستى: محافظانى كه در آشوبها اونيفورم سياه مى‏پوشيدند تا از اغتشاشگران محافظت كنند.

۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه




سرنوشت آدولف برای میر حسین

اين روزها آقاى موسوى عصبى و پريشان احوال به نظر مى‏رسند! ژنرال ليبرال‏هاى مقبور، امروز افسرده و سرافكنده حالى بهتر از پيشواى رايش سوم در روزهاى سقوط آلمان ندارد!
البته سرنوشت تمامى افراد خودمحور و قانون‏گريز در طول تاريخ تقريبا به يك نقطه ختم مى‏شود اما نمى‏دانم چرا چشم‏هاى سبز و بى‏فروغ اين روزهاى ميرحسين انسان را به ياد چشمهاى سبز و بى‏فروغ هيتلر در براون هاوس( ساختمان صدر اعظمی آلمان) مى‏اندازد! با اين تفاوت كه سيكل عمر طغيان ميرحسين ناقص‏تر و كوتاه‏تر از ديكتاتور آلمان بود. حتما ميرحسين اين روزها در انزواى خود به شكلى سرگيجه‏وار خاطرات عمر سياسى اش را مرور مى‏كند او روزهايى را به ياد مى‏آورد كه به عنوان يك انقلابى آرمان‏گرا وظيفه نخست‏وزيرى يك كشور مقاوم در دوران سخت جنگ را به عهده داشت و شايد تا چند ماه پيش همه كسانى كه او را مى‏شناختند يا سابقه‏اش را شنيده بودند به اعتبار همان دوران از اعلام كانديداتوريش ذوق زده شدند.
احتمالاًمیر حسین در اين سرگيجه تاريخى كه استحاله نقش به سزایی در آن دارد او به خاطر نمى‏آورد كه سقوط و انحطاطش از كجاى تاريخ سايه‏وار زندگيش آغاز شده؟ شايد سندرمى مخفى بوده كه با همان استعفاى معروف سال 68 شروع و پس از 20 سال دوران كَمون با سرعتى باور نكردنى جهش يافته است! جهشى كه شروع آن به تبليغات غيرقانونى وى براى انتخابات ریاست جمهوری دهم برمى‏گردد جايى كه تقريبا همه از دشمن تا دوست فهميدند ميرحسين 88 ميرحسين 68 نيست. واین عدم تجانس تا آن‏جا پيش رفت كه به سرعت باعث جدايى راه خيل عظيمى از طرفداران موسوى 68 از موسوى 88 شد.
البته اين شكاف عظيم حكايت از حضور عده‏اى تندرو داشت كه به رغم هشدارهاى مكرر دلسوزان نظام و البته دوستداران ميرحسين به سرعت تبديل به نظريه‏پردازان اصلى ستاد ميرحسين شدند.و با تجويز نظريه‏هاى سوخته وزير تبليغات آلمان نازى( ژوزف گوبلز) ميرحسين را به همان راهى هدايت کردند كه آدولف هيتلر رفت. تا شايد همانند حزب نازى با اجراى پروژه فریب در مورد طبقه متوسط، بتوانند كارى كنند. كه ملت ایران نیزهمچون توده‏هاى مسخ شده آلمان نازی در برابر دروغ‏هاى پيشوا فرياد هايل سر دهند!
جالب آنكه نسخه اصلى پروژه دروغ نتوانست بيش از 13 سال آلمانى‏ها را فريب دهد و نسخه تقلبى آن نیز كمتر از چند ماه ارزش خود را در ايران از دست داده و بلااستفاده شد! پروژه‏اى كه ميرحسين 1388 را مجبور كرد تا مانند آدولف هيتلر 1933 راهپيمايى‏هاى توده‏اى خشونت‏بار به راه بياندازد تاشاید با تعلیم نافرمانى و خشونت لباس قهوه ای ها ی ( اس .آ) به سبز پوش های ستادش همانند هيتلر بتواند رييس‏جمهور و مجلس آلمان را تسليم به صدراعظمى اجبارى خود كند! غافل از اينكه نه ايران امروز آلمان 1933 است و نه مجلس شوراى اسلامى و شورای نگهبان، شباهتی به رايشتاگ ( مجلس آلمان) دارند و نه بلاتشبیه جایی برای مقایسه فون هيندنبورگ ( مقام عالی آلمان) با مقام معظم رهبرى هست!
اما اگردر این میان تنهایک نقطه قابل تطابق بتوان یافت همان شباهت سرنوشت پيشواى نازى ها با رهبر موج سبز است چرا كه روند اتفاقات و رويدادهاى اخير مويد اين است كه ميرحسين به زودى در جايگاهى همچون او قرار مى‏گيرد البته شايد او به همراه همسرش (كه ‏شباهتی به اوا براون همسر شب آخر هيتلر ندارد) دست به خودكشى نزند اما بى‏ترديد بايد در انتظار محاكمه در پيشگاه ملت شريف ايران به سر برد، تا پاسخگوی زیر پا گذاشتن قانون اساسى،و دروغ‏گويى مداوم خويش را باشد و بگويد با كدام برهان مشروعيت نظام جمهورى اسلامى را زير سوال برد؟ تا اعتراف كند با كدامين وعده و از سوى چه كسانى راضى به برهم زدن امنيت عمومى شد؟ چگونه به خود اجازه داد با صدور بيانيه‏هاى تحريك‏آميز بستری برای هرج و مرج و تخريب اموار عمومى را فراهم آورد؟ بگویدچگونه توانست ذهن میلیونها نفرایرانی رادر موردسلامت انتخابات دچار تردید کند؟
توضيح دهد كه آيا وسوسه 4 سال رياست جمهورى آنقدر شيرين بود كه به خون‏ريزى‏هاى اخير تن در دهد؟
بله سرنوشتى همچون ديكتاتور قانون گريزآلمان نازی براى ميرحسين هم قابل پيش‏بينى است تا این روزهای سخت را در محل اقامتش در محوطه ریاست جمهوری با افسردگی در انتظارپاسخ سخت ملت ایران به تغافل نابخشودنیش باشدو داستان او عبرت آموز شود براى كسانى كه اتفاقات اخير را گامی به پيش براى تقابل با نظام جمهورى اسلامى فرض كرده و خوابهای رنگی دیده بودند

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

جاء الحق و ذهق الباطل


انتخابات دهم انقلابى در دل انقلاب


بالاخره پس از سه ماه و اندى از شروع رقابت نفسگير كانديداهاى رياست جمهورى دهم نتيجه اين هم‏آورد با رأى حداكثرى و اراده قاطع مردم پايان يافت. لذا اين دوره از انتخابات فصل نوينى از تاريخ را در دوران انقلاب اسلامى رقم زد. تا آنجا كه برخى زايش انقلابى نوين از دل انقلاب اصلى را دور از انتظار نمى‏دانند. انقلابى كه بذر آن در سوم تيرماه 84 كاشته شد و 4 سال دوران آبستنى خود را طى نمود و امروز نشانه‏هاى تولد اين فرزند مبارك به چشم مى‏خورد. چنانچه درد زايش اين مولود در 10 روز پرالتهاب پايانى انتخابات دهم به وضوح احساس شد.
البته شايد بتوان اين تغييرات شگرف را همان خصيصه‏هاى اصيل انقلاب 57 دانست كه به دليل شرايط سخت و سنگين حاكم بر كشور طى سال‏هاى گذشته هيچ‏گاه فرصت بروز نيافت. چه بسا هرگاه عده‏اى با نداى حق‏طلبى خواستار اجرا و اعاده آن آرمان‏هاى اصيل مى‏شدند عده‏اى قليل كه خود را مالك انقلاب مى‏دانستند آنان را با انگ براندازنظام به سياه‏چال‏هاى فراموشى مى‏فرستادند.
همان عده قليل كه سابقه انقلابى خويش را سندى براى تملك انقلاب مي دانستند آن‏گونه استنتاج نمودند كه حيثيت آنان هم‏رديف و چه بسا تمام و كمال عين حيثيت نظام جمهوري اسلامى است! و پيرو آن خود را مُحِق در همه حقوق دانستند و در همه امور از انفصال و انتصاب افراد تا خريد و فروش املاك ملى و تصاحب آن پيشتازي کردند اين عده با اتكا به عقل‏گرايى پوچ‏غربى و افكار روشنفكرمابانه خود ملت مستضعف را دون‏تر از آن دانستند كه براى توجيح اين امور توضيحى به آنها بدهند. لذا با فراموش كردن اين مهم كه خادم مردم هستند و نه حاكم، پا برهنه‏ها يعنى صاحبان اصلى نظام را زير چرخ‏هاى توسعه ليبراليستى خود له كرده ودر. در راستاى اين تفكر، خود را مجاز به هرگونه استفاده و سوء استفاده از بيت‏المال دانسته و با رخنه در محاكم قضايى آخرين روزنه‏هاى اميد براى احقاق حق را نيز بستند، تا ملت ايران شاهد تبرئه متهمين پرونده‏هايى چون استات اويل باشد.
لذا ساليان متمادى اين خواسته مشروع مستضعفين در نطفه خفه شد و تبديل به بغض فروخورده‏اى گرديد كه توسط فرزند راستين انقلاب در تير ماه سال 84 فرياد زده شد. و بستري شد تا اراده ملت والد انقلاب جديدى در خرداد 88 باشد كه مشخصات گم شده انقلاب سال 57 در آن ظهور يافت. انقلاب نوينى كه در آن سبقه انقلابى اشخاص مجوزى براى غارت بيت‏المال نيست و خط قرمزى براى مخاطب قرار دادن متخلفين وجود ندارد!
در اين دوران جديد حيثيت شاهانه براى احدى مفروض نيست و محاكمه غارتگران بيت‏المال و بازپس‏گيرى اموال عمومى سند مبنا محسوب مى‏گردد. حال آنكه اين تكانه در قوه‏اى كه رئيس آن منتخب مردم است آن قدر شديد است كه قطعا ديگر قواى حاكم همچون قوه قضائيه را نيز به ايجاد انقلاب بنيانى در زيرساخت‏هاى خود خواهد کشانيد چرا كه وقتى هيچ سدى جلودار معرفى مجرمين به مردم نباشد اين قوه نيز قطعا بايد خود را ملزم به رسيدگى به خواست مردم در مجازات اين افراد بداند كه اين مهم با ساختار فعلى قوه خواب‏آلود قضائيه امكانپذير نيست، بر اين مبنا به نظر مى‏رسد طوفان اراده ملى در 22 خرداد ماه 88 قوه قضائيه را نيز در نوردد تا نويد بخش اجراى عدالت اسلامى در همه عرصه‏ها و براى همه اشخاص، حتى نورچشمى‏ها، آقازاده‏ها و خاصان باشد تا با ادامه اين روند مبارك شعار عدالت‏گسترى دولت نهم در دولت دهم در حيطه عمل نهادينه شود. و بالاخره ملت ايران شاهد سپردن سهام انقلاب به وارثين اصلى آن يعنى پابرهنه‏ها و مستضعفين باشد.

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

سبز لجني



سبز پوشان قانون گريز
شب چهاردهم خرداد ماه وقتى طوفان خشم فروخورده ملت ايران با دم فرزندشان وزيدن گرفت، همه نيرنگ‏هاى سبز رنگ باختند و حتى ژنرال سبزپوش ،اين گلادياتور پير اشراف‏زاده‏ها نيز نتوانست در مقابل آن تاب و تحمل بياورد، آرامش چند ماهه قبل از طوفان اين خيال واهى را در ذهن او و حاميانش جا انداخته بود كه پيروز ميدان خواهند بود اما شدت گرد باد به حدى بود كه پرده‏ها كنار رفت و تهمت قانون گريزى به دولت كه يكى از سلاح‏هاى لژيونر سبزپوش براى يكسره كردن كار خادم بى ادعاى مردم بود قلب خودش را نشانه رفت. تا بر همه عيان شود عربده اعاده قانون از گلوى كسى بر مى‏خيزد كه خود و خاندان نسبى‏اش كه دوشادوش او قرار دارند مظهر قانونگريزى و خيانت به حقوق مردم هستند.
بهتر بود ناجي اشراف زادگان بروکرات در ابتداي امر تورقي در پرونده قانون شکنيهاي مکرر خانوادگي خويش مي نمودند وپس از آن اقدام به ايراد اتهامات بي اساس عليه دولت محترم مي پرداختند البته بايگاني و آرشيو مدارک براي همين روزها در نظر گرفته شده است تا فراموش نشود همسرو همرزم آقاي موسوي قبل از اخذ مدرک فوق ليسانس علوم سياسي دکتراي آن را دريافت کرده!(زهرا رهنورد به استناد نامه شماره 3364/26 / ت در سال 1365 در آزمون دكتراى دانشگاه آزاد پذيرفته شده ودر 13/4/74 از پايان‏نامه خود دفاع كرده درحالي که به استناد نامه شماره 32158 زهرا رهنورد در سال 69 وارد دوره كارشناسى ارشد شده و در و در مورخ 31/6/72 از پايان‏نامه خود دفاع كرده است يعني خانم رهنورد قبل از اخذ فوق ليسانس دکترا دريافت کرده اند!) جالب اينجاست همسر ميرحسين با مدرك مجعول دكتراى علوم سياسى در سال 76در رشته غير مرتبط پژوهش هنر به عضويت هيات علمى با مرتبه مربي در مى‏آيد و در حالى كه اخذ مدرك دكتراى تخصصى براى دانشيارى لازم است او بدون داشتن اين مدرک در سال 81 به مقام دانشيارى دانشكده هنرهاى زيبا نائل مى‏آيد.
شايان ذکر است محبوب قلب قرتى‏هاى سبزپوش خود نيز از اين غافله عقب نيست، چنانچه با مدرك مهندسى معمارى در دانشگاه تربيت مدرس تابلوى دكتراي علوم سياسي به ديوار اتاقش نصب نموده و با آنكه تحصيلات آكادميك در رشته علوم سياسى ندارد. به راهنمايى و مشاوره برخى پايان‏نامه‏هاى كارشناسى ارشد علوم سياسى و مقطع دكتراى اين رشته مى‏پردازد. تا او هم سهمى در ايجاد اين هرج و مرج طلبي خانوادگى داشته باشد.
اما به نظر مي رسد قانون گريزي در اين خاندان ريشه ژنتيکي داشته باشد چنانچه كوكب موسوى دختر ناجي سبز پوش نيز همچون والدين گرامى خويش زير بار قانون نرفته ودر حالي با معدل 7/14 در مقطع كارشناسى ارشد با دستور غير قانوني رئيس و قت دانشگاه فيزيک (مطابق نامه 5582/41 مورخ 22/6/83) و با استفاده از سهميه دانشجوى ممتاز بدون كنكور در دوره دكتراى دانشگاه اميركبير پذيرفته شده که برابر ماده 4 آيين‏نامه‏هاى تسهيلات آموزشى و پژوهشى براى دانشجويان ممتاز مورخ 19/12/81 و 10/3/82 دانشجويان ممتازي مى‏توانند در دوره دكترا پذيرفته شوند كه در دوره كارشناسى ارشد معدل كل دروس آنها 17 و پايان‏نامه آنها با درجه عالى ارزشيابى شده باشد

تمام آنچه گذشت تنها قانون‏گريزى‏هاى شخصى يك خاندان مدعى اعاده قانون است كه خروجى آن قطعا از خيانت‏هاى بارز در عرصه علم محسوب مى‏شود، البته اگر طمع قدرت گريبان نخست وزير دوران جنگ را نمي گرفت و بازيچه سايه ها و اشباح نمي گشت شايد تا سالها پرده از اين وقايع برداشته نمي شد و ايشان نيز مي توانستند با کلکسيوني از افتخارات جعلي همچنان بي سرو صدا به استفاده از رانتهاي کوچک و بزرگ بپردازند اما به راستي چگونه چنين افرادى اين حق رابه خود مي دهند كه بدون سند و مبنا اتهام قانون گريزى به دولت خدمتگزار زده و خود را داعيه‏دار اعاده آن بدانند؟

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

وقتي نان به نرخ روز خورده مي شود



رهنورد و تناقض هاي تاريخي


عطريانفر مي گويد در دورانیکه قرار بود آقای مهندس موسوی نخست وزیر ایران شود. همه اورا به همسری رهنورد می‌شناختند والبته اين گونه که از وجنات پيداست هنوز هم میرحسین از زیراين سایه خارج نشده و دربسياري از موارد از زبان همسرش شعار تغییرات ساختار شکن را سر می‌دهد!!! گرچه با شروع فعاليتهاي زود هنگام و غير قانوني عده اي از کانديدا ها از جمله میرحسین روشن شد که او قطعاً «سبکی غير متعارف» را برای مبارزات انتخاباتی خود برگزیده اما فارغ از اهداف اين شيوه تبليغات بايدگفت سخنان ساختار شکن رهنورد در طول مبارزه انتخاباتی زود هنگام همسرش در برخي مقاطع آنچنان با عملکرد گذشته وي متناقض ودر برخي ديگر منطبق است که يادآور يک شخصيت غير متعادل ويا حداقل کسي است که در جريان آب شنا مي کند و با توجه به شرايط روز مواضع خويش را اتخاذ مي نمايد ، چنانکه با تورقي در صفحات تاريخ گاهي او را منکر ولايت فقيه و زماني ديگر يک انقلابي دو آتشه و پايبند به اصول ميا بيم، زماني اورا ديکتاتور و زماني ديگر منادي حقوق بشر،در مقطعي حقوق دانشجويان را ناديده گرفته ولي امروز در لباس وکيل مدافع آنان فرياد مي زند ! برخي اظهارات او تکرار همان انتقادهاي غير مستند و اظهار نظرهاي غير کارشناسي گذشته وبرخي ديگر نيز کارهاييست که خود انجام داده ولي امروز تقبيحش ميکند در اين راستا به ذکر نقل قول هاو عملکرد مستند ايشان در گذشته و حال مي پردازيم تا خود به قضاوت بپردازيد

( مصاحبه باروزنامه جمهوري اسلامي 14-24 آبان 58 در زمان مدير مسئولي ميرحسين موسوي):

ولايت فقيه از نظر من مردود است
اين حقي که به ولايت فقيه و شوراي ولايت داده شده کاملا نفي کننده آن توانايي هاي انسان براي شناخت حق و باطل است. فرض کنيم فقيهي آمد روي کار و شناختي خيلي متعالي هم داشت، آيا اين بايد به اين ترتيب رهبري کند که تمام قدرت خلاقيت، انتخاب، کارايي و هر نوع مسئوليتي را از مردم بگيرد. اگر اينچنين باشد اين حقي که در قانون اساسي مطرح شده از نظر من مردود است. "

قانون اساسي را قبول ندارم ومعتقدم همه متقلبند

"در مورد قانون اساسي بايد بگويم اولا در اين يکدستي که در مجلس خبرگان هست، من موافق نيستم. حالا اگرچه در انتخابات تقلب بوده ولي بنظر من همه دسته ها و گروههاي تقلب کرده اند.!!


هنوز هم قانون اساسي را قبول ندارم

همسر مير حسين در دانشگاه شهيد بهشتي :قانون اساسي داراي ابهامات زيادي است و يكي از مهم‌ترين اين ابهامات، استفاده از كلمه رجال سياسي است.
رجال به معناي آقايان است درحالي كه بايد نام زنان نيز در كنار مردان آورده مي‌شد.
او در سمینار دو روزه "از آرمان جمهوری اسلامی تا جمهوری اسلامی آرمانی" گفت: البته به لحاظ حضور چهره‌های مختلف می‌توان این چشنواره را یک کارناوال دانست اما کارناوالی که در آن نمی‌خواهیم نقابداری حضور داشته باشد، نمی‌خواهیم پادشاهی در نقاب گدا و شیری در نقاب گوسفندی ظاهر شود.

افراد ناکارا در سال 58 پس از 30 سال کارا شدند !

" افراد با سن بالا به هيچ وجه در دولت کارايي ندارند انشاء الله دولتي روي کار بيايد که از نسل جوان و زبده باشد چون به هيچ وجه سنهاي بالا کارايي ندارند " (قابل توجه شوهر 68ساله ايشان)

رهنورد از نگاه گاردين (10 روز پس از رحلت امام )

گاردين : در دفتر نخست وزیر در جنوب تهران، جائی که "زهرا رهنورد" یک شاعره در حال به اتمام رساندن نمایشنامه اش در مورد "سلمان رشدی" نویسنده کتاب "آیات شیطانی" که انتشار آن منجر به قطع کامل روابط ایران و انگلیس در ماه مارس گذشته شده، می باشد، زیاده روی به نوعی متفاوت در جریان است. زهرا رهنورد زنی سخنور و قوی اراده است و ترجیح می دهد به عنوان یک زن و با "حقوق خاص خود" صحبت کند و به ندرت به حسین موسوی شوهرش که پنجمین نخست وزیر پس از انقلاب و فردی افراطی است اشاره می کند. بلافاصله پس ازرحلت امام خمینی حلقه عروسیش را از دستش درآورد و گفت: "فعلا حوصله این چیزها را ندارم (!)". رهنورد از اینکه فردی حزب اللهی (منفورترین لغت برای غربیها و ایرانیانی که کشور را ترک کرده اند) و پیرو خمینی است به خود می بالد . او در سخنان خود چنین اظهار می دارد که: "به انقلاب نیاز داشته و قبل از وقوع انقلاب، در خلال انقلاب و بعد از آن در خدمت اسلام بود ه و به دوری جستن از غرب سرمایه دار و شرق مارکسیست افتخار می کند".
همسر نخست وزیر قاطعانه می گوید: "استفاده تمام رنگ ها از نظر اسلام جایز است. نباید مردم به پوشیدن لباس مشکی تشویق شوند. رنگهای آبی و زرد از نظر اسلامی رنگهای پسندیده ای هستند".


رهنورد از نگاه گاردين( 20 سال پس از رحلت امام )

همان روزنامه انگلیسی در گزارشی با عنوان «زهرا رهنورد، بانوی اول آینده ایران؟» نوشت: "خانم رهنورد همچون میشل اوباما، همسر رئیس جمهور آمریکا نقشی فعال در انتخابات ریاست جمهوری ایران ایفا می کند و در اکثر سفرهای تبلیغاتی شوهرش حضور دارد."
اين روزنامه از قول يک وکيل فعال در گروههاي فمينيست مي نويسد "خانم رهنورد در عین رعایت کامل حجاب زنی مدرن است، روسری هایی با مدل گلدار و رنگ های روشن برسر می کند و برخلاف خیلی زنان سعی نمی کند صورت خود را بپوشاند. همه این ها، برای ما پیام است.!!!"
به نوشته گاردین در حال حاضر رسانه های ایرانی خانم رهنورد، 61 ساله، را «فرست لیدی» احتمالی آینده ایران می دانند و او را با میشل اوباما همسر رئیس جمهور آمریکا مقایسه می کنند به نحوی که یک روزنامه اصلاح طلب اخیراً در مطلبی نوشت: "نکته جدید و غیرمنتظره در مورد همراهی خانم رهنورد با موسوی این است که در گذشته همسران هیچ یک از کاندیداهای ریاست جمهوری ، نقشی فعال در انتخابات برعهده نداشتند و این دقیقاً برخلاف روال رایج در آمریکاست!!!."

تهديد به اخراج دانشجويان در سال84 !

چند روز قبل از حضورشيرين عبادي به دعوت ايشان جمعي از دانشجويان دلسوز و متعهد دانشگاه الزهرا(س) از خانم رهنورد( به عنوان رئيس دانشگاه) تقاضا مي‌كنند كه از آنجا كه عبادي( دارنده‌ جايزه‌ صهيونيستي صلح نوبل) به علت نقض عملي و ضمني صريح دستورات اسلام احساسات مذهبي جوانان مسلمان را جريحه‌دار كرده است حضور ايشان را به برنامه‌ مناظره تغيير دهند، اما خانم رهنورد با مخالفت با مناظره و گفت‌وگو و اصرار به حضور خانم عبادي، برخورد صورت گرفته با خانم عبادي در دانشگاه الزهرا(س) را اهانت به ساحت حضرت زهرا(س) و اسلام دانستنه !!! و درمقابل دستور ضرب و شتم و تهديد دانشجويان دختر به اخراج را صادر مي شود

حامي حقوق دانشجويان در سال 88 !"
رهنورد در سخنراني خود در دانشکده علوم بهزيستي وتوانبخشي ضمن به فراموشي سپردن وقايع دانشگاه الزهرا مدعي شد دانشگاهي كه محيط امني نداشته باشد و سرشار از محيط شبه نظامي باشد، هيچ زماني در جهت اهداف علمي به پيش نخواهد رفت.و در دانشگاه شهيد بهشتي گفت: «دانشگاه امروز تبدیل به طفیلی آسیب‌پذیری شده که کمتر می‌تواند برای خود تصمیم بگیرد. ما امروز شاهد وجود گشت‌های امنیتی، دانشجویان زندانی و دانشجویان ستاره‌دار هستیم و می‌خواهیم در این فرصت تغییری ایجاد کنیم و بگذاریم دانشگاه خود برای خود تصمیم بگیرد».

وقتي جاسوسها سند افتخار مي شوند !


"رهنورد درادامه سخنراني خود در دانکشکده علوم بهزيستي وتوانبخشي گفت : در زمان رياست من در دانشگاه الزهرا از شيرين عبادي براي سخنراني در جمع دانشجويان دعوت كردم و اين يك افتخار بزرگ براي من است؛ چراكه شيرين عبادي يك مبتكر و متفكر است كه با كسب جايزه نوبل باعث افتخار ايرانيان مي باشد. رهنورد در ادامه گفت: دعوت من از شيرين عبادي جرم نيست، من به ايشان احترام مي گذارم و وي را يك سند افتخار براي انقلاب مي دانم."


اجتهاد شخصي با نفي نهي از منکر

وي در ادامه سخنراني خود در دانشکده علوم بهزيستي وتوانبخشي با ناديده گرفتن و نفي دستورات خداوند در مورد نهي از منکر مدعي شد
" آن زماني كه من رياست دانشگاه الزهرا را بر عهده داشتم، به همه كساني كه در دانشگاه وظيفه تامين امنيت را داشتند، تاكيد مي كردم كه به كساني كه حجاب كاملي ندارند، تذكر ندهند؛ چرا كه هر كس دوست داشته باشد مي تواند روسري خود را به عقب بکشد!!!!."


رهنورد در لباس فقيه جامع الشرايط

همسر مير حسين با اعتقاد بر اينکه کسی حق ندارد برای مردم گشت امنیتی بگذارد با استناد به اينکه آمار جرم و جنايت در جامعه بالاست نتيجه مي گيرد که زنان هم بايد کاملا آزاد باشند ! و باناديده گرفتن احکام شرعي چنين اظهار مي دارد:
"در جامعه‌ای که همه چیز دستکاری شده،!! چرا فقط برای زنان محدودیت ایجاد می‌شود؟
یعنی تو در این جامعه همه جور دزدی و تجاوز ماجراجویی و از بین بردن منافع ملی و بی خردی داشته باشی، اما به زنان که می‌رسد بگویی خانم تو باید آن طور که من می‌گویم باشی. در واقع اگر یک نگاه ساختار گرایانه داشته باشیم، باید همه اجزای جامعه ما به هم بیاید.!!! "

اشاره بالا تنها بخشي از اظهارات غير کارشناسي و متناقض زهرا رهنورد همسر قدرت طلب موسوي است که در سخنراني هاي مکرر روزانه وبه صورتي لجام گسيخته به زبان رانده مي شود چنانچه وي به را حتي در مواردي چون فقه و حقوق وارد شده ودر حالي که هيچ تخصصي دراين زمينه ها ندارد تنها با اجتهاد شخصي و برپايه عقل گرايي پوچ غربي به اظهار نظر مي پردازد اين در حالي است که وي همه جا فرياد مي زند آزادي قلم ، انديشه و بيان به پايين ترين حد خود در 30 سال گذشته رسيده است ضمن آنکه اين سخنان سواي ازاهانتها و تهمت هاي روزمره اي است که در نطق هاي انتخاباتي ايشان نثار دولت و رئيس جمهور مي گردد لذا از آنجا که قطعا همسر اين کانديدا با صلاحديد وي به بيان اين اظهارات مي پردازد اين تفکر قوت مي گيرد که همسر نخست وزير سابق با علم به ناتواني شوهرش در تهييج افکار عمومي بخشي از اين وظيفه سنگين را به عهده گرفته تا ضمن همرنگي مجدد با شرايط روز ازاين آب گل الود ماهي بگيرد و به هرقيمتي شوهرش را بردهمين صندلي رياست جمهوري بنشاند

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

هشدار






تغيير به محال ! احياء ارزشها آرى


آنچه امروز تحت عنوان شعار تغيير به شكلى فراگير از اردوگاه اصلاح‏طلبان شنيده مى‏شود همان سخنان تاريخ گذشته‏اى است كه در دوران سياه ظهور اصلاحات در دوم خرداد 76 از زبان مهره پيش رانده شده اين جريان جارى شد!
حال آنكه شعار تغيير وسيله‏اى بود تا كهكشان دنباله‏دار تئوريسين‏هاى دگرانديش به واسطه آن به اجراى نقشه اصلاح مستمر خويش پرداخته و به زعم نظريه‏پرداز هتاك و فك دوخته خود محدوديت امكانات و ضعف خويش در عملياتى كردن هدف نهايى را پوشش دهند تا به فتح سنگر به سنگر كه همان تغيير اساسى نظام بود نائل آيند!
نكته مهمى كه در طى سال‏هاى حاكميت اصلاحات نمايان شد اين بود كه نيروهاى به اصطلاح لژيونر و پيش رو و در رأس آنان شخص رييس‏جمهور افرادى بودند كه فقط براى عبور از مقاطع حساس زمانى مورد استفاده قرار مى‏گرفتند چه آنكه همان نظريه‏پردازان نام برده پس از استقرار و نفوذ تقريبى در حاكميت پروژه عبور از خاتمى و پياده کردن وي از قطار اصلاحات را پيش گرفتند و به اعتراف خود وى، هر 9 روز يك بحران آفريدند تا غائله 18 تير 78، تحسن ننگين نمايندگان مجلس ششم و نامه شرم‏آور (جام زهر) به رهبر معظم انقلاب در حافظه تاريخى ملت ايران ثبت شود. لذا در همان دوران ننگين بود كه تحت لواى شعار تغييرو در سايه شخصيتى ظاهرالصلاح از خداوند مثل زنى ياد شد كه از عشق بازى خسته شده است (نعوذبالله) يا اينكه در نهايت گستاخى دخالت خداوند در امور جهان نفى شد! (نعوذ بالله) و جواز اعتراض به ذات اقدسش صادر گرديد! شايد بدنه اجرايى اصلاحات و در رأس آن رييس‏جمهور خود واقف به اين نبودند كه نقش بدن يك ميزبان را در مقابل خيل انگل‏هايى باز مى‏كنند كه پس از تغذيه از حيثيت و آبروى ايشان در موقع مقتضى بقاى ايشان را فداى دستيابى به اهداف خود مى‏كنند! يا شايد هم به اين مسأله واقف بودند ولى كار از كار گذشته بود! اما به هر حال هوشمندى ملت فهيم ايران فرصت بقا را از اين طيف انگل صفت گرفت تا خدام جايگزين حكام شوند و به احياء ارزش‏هاى نظام و انقلاب و جبران خسارات وارده توسط اين گروه بپردازند لذا امروز كه 12 سال از آغاز آن دوران دلهره‏آور مى‏گذرد، فرصت وسوسه‏انگيز انتخابات باعث شده تا همان انگل‏هاى دفع شده مجددا ميزبان خود را بيابند تا اين بار ميرحسين موسوي به عنوان لژيونراصلاحات با هم آغوشى دگرانديشان شعار تغيير سر دهد! البته حال ديگر كانديد اصلاح‏طلب يا همان شيخ اصلاحات نيز بهتر از ميرحسين نيست چرا که مشاهده تجمع چهره‏ها و اشخاص طرد شده در اطراف اين دو تن يادآور همان فضاى ظهور دوم خرداد است با اين تفاوت كه اين بار اين نظريه‏پردازان مطرود كاملاً واقف به عدم کارايي شعارتغييربراي موج‏سازى مدنظرشان هستند.و شاهد آن خروج آبرومندانه خاتمي از ميدان رقابت بود لذا با وجود همه تعارفات بين موسوي و خاتمي تشخيص اين مسئله کار دشواري نيست که خاتمي حاضر به فدا کردن وجهه خود در يک بازي از پيش باخته نشد وبه پيشنهاد سايه ها و اشباح دو نامزد ديگر اصلاح طلب را در اين ورطه تنها گذاشت تا مشاورين و حاميانشان براي فرار از نتيجه محتوم در اقداماتي غير نصفانه سلسله وارو بدون توجه به افکار عمومي به دروغ پردازي تخريب و توهين عليه دولت فعلي بپردازند
که در اين راستاسياه‏نمايى، ارائه آمارهاى دور از واقعيت، ناديده‏انگارى خدمات دولت و به كار بردن الفاظ ركيك،تمام حجم برنامه‏هاى تبليغاتى اين كانديداها را در بر مى‏گيرد! سرگيجه انتخاباتى در اردوگاه اصلاحات به حدى رسيده كه حتى در مواردي به هذيان گويي افتاده و به عنوان مثال هزينه سفرهاي خارجي مديران دولت نهم در سال گذشته را 6 ميليارد دلار !!! اعلام مي کنند و يا دراظهاراتي نسنجيده پرداختن به پرونده هولو کاست را دفاع از هيتلر مي دانند !اين وضع آن‏قدر رقت‏بار است كه هواداران دو کانديد اصلاح طلب به يکديگر نيز رحم ننموده و با ايجاد اغتشاش در جلسات سخنراني کانديداي رقيب قصد از ميدان به در کردن وي را دارند!البته اين دست و پا زدن بيهوده اصلاح طلبان قابل درک است چرا که اصولا همه مجموعه ها و نظام هاي فکري که در پايان منحني عمر خويش يا در دوران زوال به سر مي برند به چنين اوضاعي دچار مي شوند ! اما اين هشدار به ملت شهيد پرور ايران ضرورى است که در همه مقاطع هوشيارى و تيزبينى خود را حفظ نموده تا اندك خدئه دشمان نيز خنثى گردد و 22 خرداد روزى باشد كه همه با هم بگوييم بازگشت دوباره دگر اندشان با شعار پوسيده تغييرفرض محال وايجاد خلل در ارزش‏هاى بنيادين انقلاب و نظام امکان پذير نبوده و نيست لذا راز تعالى اقتصادى و علمي وعزت‏مدارى ايران درپايمردي براي ادامه راه شهداودر سايه احياء و بالندگى ارزش‏هاى اسلامى نهفته است