۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

صعده، صدا و سيما و آخرالزمان!


اينجا صعده است، شمال يمن، جايى كه از منطقه آل صيفى و بنى‏معاذ گرفته تا ضحيان والطلح را خون و آتش فراگرفته. البته اين اولين بارى نيست كه شيعيان صعده، به جرم محبت اهل‏بيت و اظهار علنى اين عشق، شهادت، آوارگى و از دست دادن عزيزانشان را تجربه مى‏كنند.
از سال2004 ميلادى (1383 شمسى) اين ششمين بار است كه ارتش يمن، موافقتنامه دوحه را نقض و جنگ و خونريزى به راه مى‏اندازد. اين ارتش به فرماندهى فرمانده خودسر خود على محسن‏الاحمر و البته با كمك وهابى‏هاى سعودى از بيستم مردادماه سال جارى، در عملياتى به نام زمين سوخته قصد پاكسازى شمال يمن از شيعيان را كرده است.
تا شايد بتواند به كابوس‏هاى شبانه صهيونيست‏ها و آل سعود پايان دهد. كابوسى كه تعبير آن جز گسترش سريع حركت تبشيرى شيعه و تكميل حلال شيعى نيست! آن هم جايى در بيخ گوش وهابيت، يعنى در همسايگى عربستان.
روند تعبير اين كابوس آنقدر سريع است و آن قدر براى وهابى‏ها وحشتناك، كه خود را در آغوش صهيونيست‏ها افكنده و همانند آنها كه در ايام حج غزه را به خاك و خون كشيدند، مشغول جنايت در صعده هستند.
اما به راستى شيعيان يمن كيستند؟ چه مى‏گويند و چه مى‏خواهند؟
در واقع شيعيان يمن از سه فرقه جعفرى، زيدى و اسماعيلى تشكل يافته‏اند كه عليرغم اقدامات تفرقه‏افكنانه وهابى‏هاى عربستان با تلاش بى‏وقفه رهبر خود شهيد علامه حسين حوثى وحدت خود را حفظ كرده‏اند. چرا كه او در زمان حيات خود با تشكيل گروه «جوانان مومن» به تربيت نيروهايى پرداخت كه بيشترين تبعيت را از فرهنگ قرآنى داشتند. چنانچه با شهادت او هم نتوانستند جلوى توسعه تشيع را بگيرند.
تا جايى كه شهادت حسين حوثى، هر روز علاقمندى و عمق انديشه‏هاى اين متفكر جهان اسلام را در بين مردم بيشتر كرد و مردم يمن گروه گروه به مذهب شيعه گرويدند. اين گسترش سريع در حالى اتفاق افتاد كه حكومت يمن و البته همسايه وهابى‏اش اين رشد را بر نمى‏تابيد تا جايى كه على عبدالله صالح همچون صدام كه مى‏گفت نيازى به شيعيان در عراق ندارد گفت: شيعيان در يمن جايى ندارند!
در همين راستا بود كه سياست حذف شيعه از سرزمين يمن در دستور كار دولت و ارتش اين كشور قرار گرفت كه اعمالى چون تخريب مساجد، فحاشى به ائمه عليهم‏السلام، ممنوعيت برگزارى مراسم عيد غدير و عاشورا و خريد و فروش و مطالعه نهج‏البلاغه و صحيفه سجاديه را شامل مى‏شد.
ترس از پيروزى انقلاب ديگرى چون انقلاب اسلامى ايران در يمن و همچنين تجربه تلخ، ظهور و توسعه حزب‏الله لبنان، دولت يمن و پيش از آنان آل سعود را وادار مى‏كند تا ديوانه‏وار به قتل عام شيعيان در اين منطقه بپردازند.
اما از آنجا كه وعده خداوند صادق است و سنت او سرنوشتى سواى آنچه وهابى‏ها براى شيعيان در نظر گرفته‏اند مى‏خواهد.
ارتش يمن و آل سعود نه تنها در هيچ يك از شش جنگ رخ داده نتوانستند از رشد و بالندگى شيعيان يمن جلوگيرى كنند، بلكه به نفع شيعيان يمن نيز عمل كردند تا آنجا كه سياست واگرايى وهابى‏ها به همگرايى هر چه بيشتر در شيعيان يمن انجاميد و امروز شيعيان شناسنامه‏اى ديروز هويت خود را بازيافته و همانان كه جرأت اظهار شيعه بودن نداشتند امروز با افتخار محبت اهل بيت را فرياد زده و خود را منتسب به گروه الحوثى مى‏دانند.
از ديگر سو فتاوى «شيخ عبدالعزيز آل شيخ»، مفتى اعظم عربستان هم نمى‏تواند روحيه تخريب شده نظاميان ارتش عربستان را تجديد حيات بخشد. تا آنجا كه نااميدانه همچون اسرائيل به استفاده از سلاح‏هاى نامتعارف روى آورده و به كشتار زنان و كودكان مى‏پردازند.
به هر حال آنچه در صعده مى‏گذرد، نه يك جنگ تازه بلكه حداقل سابقه‏اى شش ساله دارد كه نتيجه ظهور جريانى در راستاى، انقلاب صادر شده از ايران اسلامى و هسته مقاومت ديگرى متشكل از فرزندان معنوى امام خمينى(ره) آن هم در جايى به غير از لبنان است.
اما نكته و سوال آزار دهنده در اين ميان، اين است كه چه عاملى باعث شده تا پوشش رسانه‏اى اخبار مربوط به برادران و خواهران شيعه ما در يمن توسط رسانه ملى با سانسور شديد مواجه گردد؟!
تا امروز كه با اخبار كوتاه كشتار آنان مواجه مى‏شويم، حتى از فلسفه وجودى چنين گروهى بى‏اطلاع باشيم!
البته شايد دستگاه ديپلماسى به خاطر معذوريت‏هاى ديپلماتيك و مساله وحدت از حمايت علنى شيعيان يمن چشم پوشى كرده باشد.
اما حداقل وظيفه رسانه ملى كه دچار اين معذوريت‏ها نيست،بازتاب شايسته وقايع صعده است؛ چرا كه درجه اهميت حمايت از شيعيان صعده كمتر از درجه اهميت شيعيان لبنان نخواهد بود. لذا سواى اخبار تاسف بار نسل كشى شيعيان در يمن، امت حزب‏الله ايران اسلامى و منتظران ظهور، بسيار خوشحال خواهند شداگر از انطباق شرايط فعلى يمن با روايات موثق دينى و منقول از اهل‏بيت(ع) اطلاع يابند كه براساس آن در آخرالزمان يمنى‏ها نقش مهمى در ظهور حضرت حجت(عج) بازى مى‏كنند كه اتفاقا با جنبش ايران هم هماهنگ خواهد بود!

خاتمى وآلزايمر سياسي



در هفته‏اى كه گذشت خاتمى پس از مدت‏ها سكوت، در فضاى رسانه آفتابى شد تا نشان دهد حركت‏هاى او و هم‏پيمانانش دقيقا با شدت و ضعف روند رسيدگى به اتهامات سران اصلى آشوب‏هاى اخير پيوند خورده است. به گونه‏اى كه با گذر زمان و نشستن غبار آن بر پرونده خيانت‏هاى رجال ظاهرالصلاح همان داعيه‏هاى غيرقانونى اوليه مجددا توسط اين عده و البته اين بار به شكلى تهديدآميز در حال مطرح شدن است.
داعيه‏هايى كه بارها توسط مراجع مختلف و ذى‏صلاح قانونى شنيده و بدون كم و كاست به آن پاسخ گفته شد.
پاسخ‏هايى آن‏قدر جامع و كامل كه نه تنها اكثريت غيرمعترض آن را شنيدند، بلكه اقليت معترض هم شنونده و هم پذيراى آن بودند، چنانچه پس از تأييد قطعى و قانونى نتيجه انتخابات دهم رياست جمهورى توسط شوراى نگهبان، جمعيت چند صدهزار نفرى معترض 26 خرداد در خيابان آزادى هم تسليم تصميم اكثريت شدند.
البته ناگفته نماندكه اگر نبود دعوت غيرقانونى همين شكست‏خوردگان ظاهرالصلاح هيچگاه مردم حاضر در خيابان آزادى دست به آن راهپيمايى بدون مجوز نمى‏زدند. چنانچه با شفاف‏سازى مراجع قانونى، عده‏اى كه به قول خاتمى بايد كف خيابان‏ها پهن شوند، حداكثر به چند صد نفر در روزهايى مثل 13 آبان رسيدند و ماهيت اعتراض آنها هم نه نتيجه انتخابات بلكه كليت نظام بود. كه بر اين اساس در اصطلاح معمول سياسى در همه جاى جهان نام اين عده برانداز! است!
با اين حال همانگونه كه گفته شد، در سه شنبه هفته گذشته خاتمى در يك جمع دانشجويى حاضر، و به تئوريزه كردن رفتار براندازانه اغتشاش‏گران پرداخت.
سخنانى كه براى شنونده شكى در مغرضانه بودن آن باقى نمى‏گذارد و شايعه شيوع آلزايمر سياسى در بين سران اصلاح‏طلب و البته آشوب را قوت مى‏بخشد.
چنانچه وى با يك مغالطه جديد، ريزش فاحش نيروهاى كف خيابانى‏اش را ناشى از برخورد سركوبگرانه پليس خواند! و حركت تخريبى اين عده معدود را آرام، مدنى و حق مسلم و قانونى آنان دانست!
شدت آلزايمر ياد شده در رفتار خاتمى وقتى معلوم مى‏شود كه وى مى‏گويد: «نتيجه انتخابات مورد سوال بسيارى از افراد جامعه بود و اين سوال با انكار آن از بين نمى‏رود، با برچسب خائن زدن، برانداز خواندن و سركوب كردن سوالى در جامعه از بين نمى‏رود، بايد بررسى كرد و ديد كه آيا اين سوال درست است يا خير؟!
وراى اين ادعاهاى خنده‏دار كه هنوز توسط خاتمى مطرح مى‏شود، نكته‏اى كه در سخنان وى جلب توجه مى‏نمايد و در تمامى اظهارات يكى دو ماهه اخير وى به نوعى مطرح شده اين است كه وى تلويحا نظام و مردم را تهديد به پرداخت هزينه سنگين در قبال جلوگيرى از رفتار براندازانه اغتشاشگران مى‏نمايد، تا آنجا كه با الفاظى چون احتمال تشكيل «هسته عمل» توسط معترضين در صورت ادامه برخورد با آنان، مردم را تهديد به تشكيل مجدد جوخه‏هاى ترور همانند اوايل انقلاب مى‏نمايد!
حال آنكه حافظه تاريخى سياسى ملت ايران به خوبى و نه مثل حافظه آلزايمر زده خاتمى، تجارب حضور و فعاليت اين گروه‏ها، نتيجه اعمال آنان و البته سرنوشت اعضا و سران آنها را به خاطر دارد. شايد حالا كه خاتمى با زدن به سيم آخر وارد فاز تهديد علنى نظام و مردم شده و البته بيمارى سياسى‏اش هم به او اجازه يادآورى نتيجه ايراد سخنان اينچنينى و عمل كردن به آنها را نمى‏دهد، بد نيست ما نيز كمى او را تهديد كه كه نه اما هوشيار كنيم تا بداند هرگز، سابقه 8 سال رياست جمهورى، وابستگى به بيت امام(ره) و البته سيادت باعث نمى‏شود تا مردم يعنى همان پاسداران حقيقى نظام و انقلاب او و نيروهاى معدود كف خيابانش را به حال خود رها سازند!

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

13 آبان و دماغ هاي سوخته!



وقتى ميرحسين بيانيه حضور جنبش سبز در روز 13 آبان را صادر مى‏كند لابد كروبى هم هوس مى‏كند ميان‏دار باشد. البته علاقه شيخ نه چندان محبوب اصلاحات به ميان‏دارى نكته جديدى نيست، اما قطعا نتيجه‏اى بهتر از آنچه درروز 13 آبان ديده شد را به بار نخواهد آورد! تا آنجا كه به جاى چند ميليون نفر، دويست، سيصد نفر آن هم لنگ ظهر از فيس بوك و تويتر بيرون جهيدند تا به آرمانهاى جنبش سبز جامه عمل بپوشانند!
البته اين وسط ميرحسين نشان داد كه اگر چيزى از قانون نمى‏فهمد اما لااقل عقلش بيشتر از كروبى كار مى‏كند. و مى‏داند كه آدمهاى مجازى محيط سايبرى، هرگز نمى‏توانند خيابان را سياه كنند! بر همين اساس هم ماندن در خانه را به ضايع شدن در خيابان ترجيح داد.
حتما پيش خود حساب كرده اگر چند تا فحش از پسر حاج مهدى بخورد مى‏ارزد به خوردن لنگه كفش از مردم
خداوكيلى، هركسى هم جاى پسر حاج مهدى باشد فحش مى‏دهد، آخر اين دو نفر قرار گذاشته بودند بيانيه بدهند، مردم را تحريك كنند. بعد هم خودشان بيايند توى خيابان و تا آخرين نفس بگويند «مرگ بر روسيه!»
اما ميرحسين مى‏ترسد يا آب زير كاه بازى در مى‏آورد نمى‏دانم! به هر حال نيامد و حاج مهدى بيچاره از دست مردم مستفيض شد!
البته پسر حاج مهدى كه مى‏گويد چنين آدمى هم ترسوست و هم آب زير كاه، چون مى‏توانست مثل آقا ياسر با لباس بلوچى بيايد،تا اگر هم خلق‏الله تحريك نشدند حداقل يك دل سير بخندند كه ثواب هم داشته باشد!
خوب، همه تقصيرها را هم نمى‏شود گردن ميرحسين انداخت، چون زنش كه تصميم داشت بانوى اول ايران شود تهديدش كرده اگر بخواهد سر پيرى به اين جنگولك بازى ادامه دهد از او طلاق سياسى مى‏گيرد!شايد حاج مهدى هم اگر به اين جديت تهديد مى‏شد مى‏نشست توى خانه ودست از ميان داري برمي داشت
خودمانيم، معلوم است با اين شلم شوربا كه در جنبش هست همين قدرهم كه اراذل قسم خورده توانستند چند تا سطل اشغال در خيابان مطهرى را آتش بزنند هنر كردند حالا اشغال سفارت روسيه باشد براي بعداگر عمر جنبش كفاف داد .
البته نبايد اميدشان را نا اميد كرد،چون سطل آشغال سوخته خيلى بهتر از دماغ سوخته است، حداقل چند شب فيلمش از بى. بى. سى پخش مى‏شود، و جگر رهبران جنبش حال مى‏آيد!
تا بعد هم خدا بزرگ است، كرمش را چه ديدى، شايددري به تخته خورد ومحاكمه شدند و تبديل شدند به اسطوره‏هاى ميليون‏ها فيس بوكى و تويترى ، تا هر سال به يادشان آبغوره بگيرند و پيراهن عثمانشان كنند آخرهر چه باشد اين سرنوشت ازدلغك شدن كه بهتر است!