۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه




سرنوشت آدولف برای میر حسین

اين روزها آقاى موسوى عصبى و پريشان احوال به نظر مى‏رسند! ژنرال ليبرال‏هاى مقبور، امروز افسرده و سرافكنده حالى بهتر از پيشواى رايش سوم در روزهاى سقوط آلمان ندارد!
البته سرنوشت تمامى افراد خودمحور و قانون‏گريز در طول تاريخ تقريبا به يك نقطه ختم مى‏شود اما نمى‏دانم چرا چشم‏هاى سبز و بى‏فروغ اين روزهاى ميرحسين انسان را به ياد چشمهاى سبز و بى‏فروغ هيتلر در براون هاوس( ساختمان صدر اعظمی آلمان) مى‏اندازد! با اين تفاوت كه سيكل عمر طغيان ميرحسين ناقص‏تر و كوتاه‏تر از ديكتاتور آلمان بود. حتما ميرحسين اين روزها در انزواى خود به شكلى سرگيجه‏وار خاطرات عمر سياسى اش را مرور مى‏كند او روزهايى را به ياد مى‏آورد كه به عنوان يك انقلابى آرمان‏گرا وظيفه نخست‏وزيرى يك كشور مقاوم در دوران سخت جنگ را به عهده داشت و شايد تا چند ماه پيش همه كسانى كه او را مى‏شناختند يا سابقه‏اش را شنيده بودند به اعتبار همان دوران از اعلام كانديداتوريش ذوق زده شدند.
احتمالاًمیر حسین در اين سرگيجه تاريخى كه استحاله نقش به سزایی در آن دارد او به خاطر نمى‏آورد كه سقوط و انحطاطش از كجاى تاريخ سايه‏وار زندگيش آغاز شده؟ شايد سندرمى مخفى بوده كه با همان استعفاى معروف سال 68 شروع و پس از 20 سال دوران كَمون با سرعتى باور نكردنى جهش يافته است! جهشى كه شروع آن به تبليغات غيرقانونى وى براى انتخابات ریاست جمهوری دهم برمى‏گردد جايى كه تقريبا همه از دشمن تا دوست فهميدند ميرحسين 88 ميرحسين 68 نيست. واین عدم تجانس تا آن‏جا پيش رفت كه به سرعت باعث جدايى راه خيل عظيمى از طرفداران موسوى 68 از موسوى 88 شد.
البته اين شكاف عظيم حكايت از حضور عده‏اى تندرو داشت كه به رغم هشدارهاى مكرر دلسوزان نظام و البته دوستداران ميرحسين به سرعت تبديل به نظريه‏پردازان اصلى ستاد ميرحسين شدند.و با تجويز نظريه‏هاى سوخته وزير تبليغات آلمان نازى( ژوزف گوبلز) ميرحسين را به همان راهى هدايت کردند كه آدولف هيتلر رفت. تا شايد همانند حزب نازى با اجراى پروژه فریب در مورد طبقه متوسط، بتوانند كارى كنند. كه ملت ایران نیزهمچون توده‏هاى مسخ شده آلمان نازی در برابر دروغ‏هاى پيشوا فرياد هايل سر دهند!
جالب آنكه نسخه اصلى پروژه دروغ نتوانست بيش از 13 سال آلمانى‏ها را فريب دهد و نسخه تقلبى آن نیز كمتر از چند ماه ارزش خود را در ايران از دست داده و بلااستفاده شد! پروژه‏اى كه ميرحسين 1388 را مجبور كرد تا مانند آدولف هيتلر 1933 راهپيمايى‏هاى توده‏اى خشونت‏بار به راه بياندازد تاشاید با تعلیم نافرمانى و خشونت لباس قهوه ای ها ی ( اس .آ) به سبز پوش های ستادش همانند هيتلر بتواند رييس‏جمهور و مجلس آلمان را تسليم به صدراعظمى اجبارى خود كند! غافل از اينكه نه ايران امروز آلمان 1933 است و نه مجلس شوراى اسلامى و شورای نگهبان، شباهتی به رايشتاگ ( مجلس آلمان) دارند و نه بلاتشبیه جایی برای مقایسه فون هيندنبورگ ( مقام عالی آلمان) با مقام معظم رهبرى هست!
اما اگردر این میان تنهایک نقطه قابل تطابق بتوان یافت همان شباهت سرنوشت پيشواى نازى ها با رهبر موج سبز است چرا كه روند اتفاقات و رويدادهاى اخير مويد اين است كه ميرحسين به زودى در جايگاهى همچون او قرار مى‏گيرد البته شايد او به همراه همسرش (كه ‏شباهتی به اوا براون همسر شب آخر هيتلر ندارد) دست به خودكشى نزند اما بى‏ترديد بايد در انتظار محاكمه در پيشگاه ملت شريف ايران به سر برد، تا پاسخگوی زیر پا گذاشتن قانون اساسى،و دروغ‏گويى مداوم خويش را باشد و بگويد با كدام برهان مشروعيت نظام جمهورى اسلامى را زير سوال برد؟ تا اعتراف كند با كدامين وعده و از سوى چه كسانى راضى به برهم زدن امنيت عمومى شد؟ چگونه به خود اجازه داد با صدور بيانيه‏هاى تحريك‏آميز بستری برای هرج و مرج و تخريب اموار عمومى را فراهم آورد؟ بگویدچگونه توانست ذهن میلیونها نفرایرانی رادر موردسلامت انتخابات دچار تردید کند؟
توضيح دهد كه آيا وسوسه 4 سال رياست جمهورى آنقدر شيرين بود كه به خون‏ريزى‏هاى اخير تن در دهد؟
بله سرنوشتى همچون ديكتاتور قانون گريزآلمان نازی براى ميرحسين هم قابل پيش‏بينى است تا این روزهای سخت را در محل اقامتش در محوطه ریاست جمهوری با افسردگی در انتظارپاسخ سخت ملت ایران به تغافل نابخشودنیش باشدو داستان او عبرت آموز شود براى كسانى كه اتفاقات اخير را گامی به پيش براى تقابل با نظام جمهورى اسلامى فرض كرده و خوابهای رنگی دیده بودند

۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

جاء الحق و ذهق الباطل


انتخابات دهم انقلابى در دل انقلاب


بالاخره پس از سه ماه و اندى از شروع رقابت نفسگير كانديداهاى رياست جمهورى دهم نتيجه اين هم‏آورد با رأى حداكثرى و اراده قاطع مردم پايان يافت. لذا اين دوره از انتخابات فصل نوينى از تاريخ را در دوران انقلاب اسلامى رقم زد. تا آنجا كه برخى زايش انقلابى نوين از دل انقلاب اصلى را دور از انتظار نمى‏دانند. انقلابى كه بذر آن در سوم تيرماه 84 كاشته شد و 4 سال دوران آبستنى خود را طى نمود و امروز نشانه‏هاى تولد اين فرزند مبارك به چشم مى‏خورد. چنانچه درد زايش اين مولود در 10 روز پرالتهاب پايانى انتخابات دهم به وضوح احساس شد.
البته شايد بتوان اين تغييرات شگرف را همان خصيصه‏هاى اصيل انقلاب 57 دانست كه به دليل شرايط سخت و سنگين حاكم بر كشور طى سال‏هاى گذشته هيچ‏گاه فرصت بروز نيافت. چه بسا هرگاه عده‏اى با نداى حق‏طلبى خواستار اجرا و اعاده آن آرمان‏هاى اصيل مى‏شدند عده‏اى قليل كه خود را مالك انقلاب مى‏دانستند آنان را با انگ براندازنظام به سياه‏چال‏هاى فراموشى مى‏فرستادند.
همان عده قليل كه سابقه انقلابى خويش را سندى براى تملك انقلاب مي دانستند آن‏گونه استنتاج نمودند كه حيثيت آنان هم‏رديف و چه بسا تمام و كمال عين حيثيت نظام جمهوري اسلامى است! و پيرو آن خود را مُحِق در همه حقوق دانستند و در همه امور از انفصال و انتصاب افراد تا خريد و فروش املاك ملى و تصاحب آن پيشتازي کردند اين عده با اتكا به عقل‏گرايى پوچ‏غربى و افكار روشنفكرمابانه خود ملت مستضعف را دون‏تر از آن دانستند كه براى توجيح اين امور توضيحى به آنها بدهند. لذا با فراموش كردن اين مهم كه خادم مردم هستند و نه حاكم، پا برهنه‏ها يعنى صاحبان اصلى نظام را زير چرخ‏هاى توسعه ليبراليستى خود له كرده ودر. در راستاى اين تفكر، خود را مجاز به هرگونه استفاده و سوء استفاده از بيت‏المال دانسته و با رخنه در محاكم قضايى آخرين روزنه‏هاى اميد براى احقاق حق را نيز بستند، تا ملت ايران شاهد تبرئه متهمين پرونده‏هايى چون استات اويل باشد.
لذا ساليان متمادى اين خواسته مشروع مستضعفين در نطفه خفه شد و تبديل به بغض فروخورده‏اى گرديد كه توسط فرزند راستين انقلاب در تير ماه سال 84 فرياد زده شد. و بستري شد تا اراده ملت والد انقلاب جديدى در خرداد 88 باشد كه مشخصات گم شده انقلاب سال 57 در آن ظهور يافت. انقلاب نوينى كه در آن سبقه انقلابى اشخاص مجوزى براى غارت بيت‏المال نيست و خط قرمزى براى مخاطب قرار دادن متخلفين وجود ندارد!
در اين دوران جديد حيثيت شاهانه براى احدى مفروض نيست و محاكمه غارتگران بيت‏المال و بازپس‏گيرى اموال عمومى سند مبنا محسوب مى‏گردد. حال آنكه اين تكانه در قوه‏اى كه رئيس آن منتخب مردم است آن قدر شديد است كه قطعا ديگر قواى حاكم همچون قوه قضائيه را نيز به ايجاد انقلاب بنيانى در زيرساخت‏هاى خود خواهد کشانيد چرا كه وقتى هيچ سدى جلودار معرفى مجرمين به مردم نباشد اين قوه نيز قطعا بايد خود را ملزم به رسيدگى به خواست مردم در مجازات اين افراد بداند كه اين مهم با ساختار فعلى قوه خواب‏آلود قضائيه امكانپذير نيست، بر اين مبنا به نظر مى‏رسد طوفان اراده ملى در 22 خرداد ماه 88 قوه قضائيه را نيز در نوردد تا نويد بخش اجراى عدالت اسلامى در همه عرصه‏ها و براى همه اشخاص، حتى نورچشمى‏ها، آقازاده‏ها و خاصان باشد تا با ادامه اين روند مبارك شعار عدالت‏گسترى دولت نهم در دولت دهم در حيطه عمل نهادينه شود. و بالاخره ملت ايران شاهد سپردن سهام انقلاب به وارثين اصلى آن يعنى پابرهنه‏ها و مستضعفين باشد.

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

سبز لجني



سبز پوشان قانون گريز
شب چهاردهم خرداد ماه وقتى طوفان خشم فروخورده ملت ايران با دم فرزندشان وزيدن گرفت، همه نيرنگ‏هاى سبز رنگ باختند و حتى ژنرال سبزپوش ،اين گلادياتور پير اشراف‏زاده‏ها نيز نتوانست در مقابل آن تاب و تحمل بياورد، آرامش چند ماهه قبل از طوفان اين خيال واهى را در ذهن او و حاميانش جا انداخته بود كه پيروز ميدان خواهند بود اما شدت گرد باد به حدى بود كه پرده‏ها كنار رفت و تهمت قانون گريزى به دولت كه يكى از سلاح‏هاى لژيونر سبزپوش براى يكسره كردن كار خادم بى ادعاى مردم بود قلب خودش را نشانه رفت. تا بر همه عيان شود عربده اعاده قانون از گلوى كسى بر مى‏خيزد كه خود و خاندان نسبى‏اش كه دوشادوش او قرار دارند مظهر قانونگريزى و خيانت به حقوق مردم هستند.
بهتر بود ناجي اشراف زادگان بروکرات در ابتداي امر تورقي در پرونده قانون شکنيهاي مکرر خانوادگي خويش مي نمودند وپس از آن اقدام به ايراد اتهامات بي اساس عليه دولت محترم مي پرداختند البته بايگاني و آرشيو مدارک براي همين روزها در نظر گرفته شده است تا فراموش نشود همسرو همرزم آقاي موسوي قبل از اخذ مدرک فوق ليسانس علوم سياسي دکتراي آن را دريافت کرده!(زهرا رهنورد به استناد نامه شماره 3364/26 / ت در سال 1365 در آزمون دكتراى دانشگاه آزاد پذيرفته شده ودر 13/4/74 از پايان‏نامه خود دفاع كرده درحالي که به استناد نامه شماره 32158 زهرا رهنورد در سال 69 وارد دوره كارشناسى ارشد شده و در و در مورخ 31/6/72 از پايان‏نامه خود دفاع كرده است يعني خانم رهنورد قبل از اخذ فوق ليسانس دکترا دريافت کرده اند!) جالب اينجاست همسر ميرحسين با مدرك مجعول دكتراى علوم سياسى در سال 76در رشته غير مرتبط پژوهش هنر به عضويت هيات علمى با مرتبه مربي در مى‏آيد و در حالى كه اخذ مدرك دكتراى تخصصى براى دانشيارى لازم است او بدون داشتن اين مدرک در سال 81 به مقام دانشيارى دانشكده هنرهاى زيبا نائل مى‏آيد.
شايان ذکر است محبوب قلب قرتى‏هاى سبزپوش خود نيز از اين غافله عقب نيست، چنانچه با مدرك مهندسى معمارى در دانشگاه تربيت مدرس تابلوى دكتراي علوم سياسي به ديوار اتاقش نصب نموده و با آنكه تحصيلات آكادميك در رشته علوم سياسى ندارد. به راهنمايى و مشاوره برخى پايان‏نامه‏هاى كارشناسى ارشد علوم سياسى و مقطع دكتراى اين رشته مى‏پردازد. تا او هم سهمى در ايجاد اين هرج و مرج طلبي خانوادگى داشته باشد.
اما به نظر مي رسد قانون گريزي در اين خاندان ريشه ژنتيکي داشته باشد چنانچه كوكب موسوى دختر ناجي سبز پوش نيز همچون والدين گرامى خويش زير بار قانون نرفته ودر حالي با معدل 7/14 در مقطع كارشناسى ارشد با دستور غير قانوني رئيس و قت دانشگاه فيزيک (مطابق نامه 5582/41 مورخ 22/6/83) و با استفاده از سهميه دانشجوى ممتاز بدون كنكور در دوره دكتراى دانشگاه اميركبير پذيرفته شده که برابر ماده 4 آيين‏نامه‏هاى تسهيلات آموزشى و پژوهشى براى دانشجويان ممتاز مورخ 19/12/81 و 10/3/82 دانشجويان ممتازي مى‏توانند در دوره دكترا پذيرفته شوند كه در دوره كارشناسى ارشد معدل كل دروس آنها 17 و پايان‏نامه آنها با درجه عالى ارزشيابى شده باشد

تمام آنچه گذشت تنها قانون‏گريزى‏هاى شخصى يك خاندان مدعى اعاده قانون است كه خروجى آن قطعا از خيانت‏هاى بارز در عرصه علم محسوب مى‏شود، البته اگر طمع قدرت گريبان نخست وزير دوران جنگ را نمي گرفت و بازيچه سايه ها و اشباح نمي گشت شايد تا سالها پرده از اين وقايع برداشته نمي شد و ايشان نيز مي توانستند با کلکسيوني از افتخارات جعلي همچنان بي سرو صدا به استفاده از رانتهاي کوچک و بزرگ بپردازند اما به راستي چگونه چنين افرادى اين حق رابه خود مي دهند كه بدون سند و مبنا اتهام قانون گريزى به دولت خدمتگزار زده و خود را داعيه‏دار اعاده آن بدانند؟

۱۳۸۸ خرداد ۱۱, دوشنبه

وقتي نان به نرخ روز خورده مي شود



رهنورد و تناقض هاي تاريخي


عطريانفر مي گويد در دورانیکه قرار بود آقای مهندس موسوی نخست وزیر ایران شود. همه اورا به همسری رهنورد می‌شناختند والبته اين گونه که از وجنات پيداست هنوز هم میرحسین از زیراين سایه خارج نشده و دربسياري از موارد از زبان همسرش شعار تغییرات ساختار شکن را سر می‌دهد!!! گرچه با شروع فعاليتهاي زود هنگام و غير قانوني عده اي از کانديدا ها از جمله میرحسین روشن شد که او قطعاً «سبکی غير متعارف» را برای مبارزات انتخاباتی خود برگزیده اما فارغ از اهداف اين شيوه تبليغات بايدگفت سخنان ساختار شکن رهنورد در طول مبارزه انتخاباتی زود هنگام همسرش در برخي مقاطع آنچنان با عملکرد گذشته وي متناقض ودر برخي ديگر منطبق است که يادآور يک شخصيت غير متعادل ويا حداقل کسي است که در جريان آب شنا مي کند و با توجه به شرايط روز مواضع خويش را اتخاذ مي نمايد ، چنانکه با تورقي در صفحات تاريخ گاهي او را منکر ولايت فقيه و زماني ديگر يک انقلابي دو آتشه و پايبند به اصول ميا بيم، زماني اورا ديکتاتور و زماني ديگر منادي حقوق بشر،در مقطعي حقوق دانشجويان را ناديده گرفته ولي امروز در لباس وکيل مدافع آنان فرياد مي زند ! برخي اظهارات او تکرار همان انتقادهاي غير مستند و اظهار نظرهاي غير کارشناسي گذشته وبرخي ديگر نيز کارهاييست که خود انجام داده ولي امروز تقبيحش ميکند در اين راستا به ذکر نقل قول هاو عملکرد مستند ايشان در گذشته و حال مي پردازيم تا خود به قضاوت بپردازيد

( مصاحبه باروزنامه جمهوري اسلامي 14-24 آبان 58 در زمان مدير مسئولي ميرحسين موسوي):

ولايت فقيه از نظر من مردود است
اين حقي که به ولايت فقيه و شوراي ولايت داده شده کاملا نفي کننده آن توانايي هاي انسان براي شناخت حق و باطل است. فرض کنيم فقيهي آمد روي کار و شناختي خيلي متعالي هم داشت، آيا اين بايد به اين ترتيب رهبري کند که تمام قدرت خلاقيت، انتخاب، کارايي و هر نوع مسئوليتي را از مردم بگيرد. اگر اينچنين باشد اين حقي که در قانون اساسي مطرح شده از نظر من مردود است. "

قانون اساسي را قبول ندارم ومعتقدم همه متقلبند

"در مورد قانون اساسي بايد بگويم اولا در اين يکدستي که در مجلس خبرگان هست، من موافق نيستم. حالا اگرچه در انتخابات تقلب بوده ولي بنظر من همه دسته ها و گروههاي تقلب کرده اند.!!


هنوز هم قانون اساسي را قبول ندارم

همسر مير حسين در دانشگاه شهيد بهشتي :قانون اساسي داراي ابهامات زيادي است و يكي از مهم‌ترين اين ابهامات، استفاده از كلمه رجال سياسي است.
رجال به معناي آقايان است درحالي كه بايد نام زنان نيز در كنار مردان آورده مي‌شد.
او در سمینار دو روزه "از آرمان جمهوری اسلامی تا جمهوری اسلامی آرمانی" گفت: البته به لحاظ حضور چهره‌های مختلف می‌توان این چشنواره را یک کارناوال دانست اما کارناوالی که در آن نمی‌خواهیم نقابداری حضور داشته باشد، نمی‌خواهیم پادشاهی در نقاب گدا و شیری در نقاب گوسفندی ظاهر شود.

افراد ناکارا در سال 58 پس از 30 سال کارا شدند !

" افراد با سن بالا به هيچ وجه در دولت کارايي ندارند انشاء الله دولتي روي کار بيايد که از نسل جوان و زبده باشد چون به هيچ وجه سنهاي بالا کارايي ندارند " (قابل توجه شوهر 68ساله ايشان)

رهنورد از نگاه گاردين (10 روز پس از رحلت امام )

گاردين : در دفتر نخست وزیر در جنوب تهران، جائی که "زهرا رهنورد" یک شاعره در حال به اتمام رساندن نمایشنامه اش در مورد "سلمان رشدی" نویسنده کتاب "آیات شیطانی" که انتشار آن منجر به قطع کامل روابط ایران و انگلیس در ماه مارس گذشته شده، می باشد، زیاده روی به نوعی متفاوت در جریان است. زهرا رهنورد زنی سخنور و قوی اراده است و ترجیح می دهد به عنوان یک زن و با "حقوق خاص خود" صحبت کند و به ندرت به حسین موسوی شوهرش که پنجمین نخست وزیر پس از انقلاب و فردی افراطی است اشاره می کند. بلافاصله پس ازرحلت امام خمینی حلقه عروسیش را از دستش درآورد و گفت: "فعلا حوصله این چیزها را ندارم (!)". رهنورد از اینکه فردی حزب اللهی (منفورترین لغت برای غربیها و ایرانیانی که کشور را ترک کرده اند) و پیرو خمینی است به خود می بالد . او در سخنان خود چنین اظهار می دارد که: "به انقلاب نیاز داشته و قبل از وقوع انقلاب، در خلال انقلاب و بعد از آن در خدمت اسلام بود ه و به دوری جستن از غرب سرمایه دار و شرق مارکسیست افتخار می کند".
همسر نخست وزیر قاطعانه می گوید: "استفاده تمام رنگ ها از نظر اسلام جایز است. نباید مردم به پوشیدن لباس مشکی تشویق شوند. رنگهای آبی و زرد از نظر اسلامی رنگهای پسندیده ای هستند".


رهنورد از نگاه گاردين( 20 سال پس از رحلت امام )

همان روزنامه انگلیسی در گزارشی با عنوان «زهرا رهنورد، بانوی اول آینده ایران؟» نوشت: "خانم رهنورد همچون میشل اوباما، همسر رئیس جمهور آمریکا نقشی فعال در انتخابات ریاست جمهوری ایران ایفا می کند و در اکثر سفرهای تبلیغاتی شوهرش حضور دارد."
اين روزنامه از قول يک وکيل فعال در گروههاي فمينيست مي نويسد "خانم رهنورد در عین رعایت کامل حجاب زنی مدرن است، روسری هایی با مدل گلدار و رنگ های روشن برسر می کند و برخلاف خیلی زنان سعی نمی کند صورت خود را بپوشاند. همه این ها، برای ما پیام است.!!!"
به نوشته گاردین در حال حاضر رسانه های ایرانی خانم رهنورد، 61 ساله، را «فرست لیدی» احتمالی آینده ایران می دانند و او را با میشل اوباما همسر رئیس جمهور آمریکا مقایسه می کنند به نحوی که یک روزنامه اصلاح طلب اخیراً در مطلبی نوشت: "نکته جدید و غیرمنتظره در مورد همراهی خانم رهنورد با موسوی این است که در گذشته همسران هیچ یک از کاندیداهای ریاست جمهوری ، نقشی فعال در انتخابات برعهده نداشتند و این دقیقاً برخلاف روال رایج در آمریکاست!!!."

تهديد به اخراج دانشجويان در سال84 !

چند روز قبل از حضورشيرين عبادي به دعوت ايشان جمعي از دانشجويان دلسوز و متعهد دانشگاه الزهرا(س) از خانم رهنورد( به عنوان رئيس دانشگاه) تقاضا مي‌كنند كه از آنجا كه عبادي( دارنده‌ جايزه‌ صهيونيستي صلح نوبل) به علت نقض عملي و ضمني صريح دستورات اسلام احساسات مذهبي جوانان مسلمان را جريحه‌دار كرده است حضور ايشان را به برنامه‌ مناظره تغيير دهند، اما خانم رهنورد با مخالفت با مناظره و گفت‌وگو و اصرار به حضور خانم عبادي، برخورد صورت گرفته با خانم عبادي در دانشگاه الزهرا(س) را اهانت به ساحت حضرت زهرا(س) و اسلام دانستنه !!! و درمقابل دستور ضرب و شتم و تهديد دانشجويان دختر به اخراج را صادر مي شود

حامي حقوق دانشجويان در سال 88 !"
رهنورد در سخنراني خود در دانشکده علوم بهزيستي وتوانبخشي ضمن به فراموشي سپردن وقايع دانشگاه الزهرا مدعي شد دانشگاهي كه محيط امني نداشته باشد و سرشار از محيط شبه نظامي باشد، هيچ زماني در جهت اهداف علمي به پيش نخواهد رفت.و در دانشگاه شهيد بهشتي گفت: «دانشگاه امروز تبدیل به طفیلی آسیب‌پذیری شده که کمتر می‌تواند برای خود تصمیم بگیرد. ما امروز شاهد وجود گشت‌های امنیتی، دانشجویان زندانی و دانشجویان ستاره‌دار هستیم و می‌خواهیم در این فرصت تغییری ایجاد کنیم و بگذاریم دانشگاه خود برای خود تصمیم بگیرد».

وقتي جاسوسها سند افتخار مي شوند !


"رهنورد درادامه سخنراني خود در دانکشکده علوم بهزيستي وتوانبخشي گفت : در زمان رياست من در دانشگاه الزهرا از شيرين عبادي براي سخنراني در جمع دانشجويان دعوت كردم و اين يك افتخار بزرگ براي من است؛ چراكه شيرين عبادي يك مبتكر و متفكر است كه با كسب جايزه نوبل باعث افتخار ايرانيان مي باشد. رهنورد در ادامه گفت: دعوت من از شيرين عبادي جرم نيست، من به ايشان احترام مي گذارم و وي را يك سند افتخار براي انقلاب مي دانم."


اجتهاد شخصي با نفي نهي از منکر

وي در ادامه سخنراني خود در دانشکده علوم بهزيستي وتوانبخشي با ناديده گرفتن و نفي دستورات خداوند در مورد نهي از منکر مدعي شد
" آن زماني كه من رياست دانشگاه الزهرا را بر عهده داشتم، به همه كساني كه در دانشگاه وظيفه تامين امنيت را داشتند، تاكيد مي كردم كه به كساني كه حجاب كاملي ندارند، تذكر ندهند؛ چرا كه هر كس دوست داشته باشد مي تواند روسري خود را به عقب بکشد!!!!."


رهنورد در لباس فقيه جامع الشرايط

همسر مير حسين با اعتقاد بر اينکه کسی حق ندارد برای مردم گشت امنیتی بگذارد با استناد به اينکه آمار جرم و جنايت در جامعه بالاست نتيجه مي گيرد که زنان هم بايد کاملا آزاد باشند ! و باناديده گرفتن احکام شرعي چنين اظهار مي دارد:
"در جامعه‌ای که همه چیز دستکاری شده،!! چرا فقط برای زنان محدودیت ایجاد می‌شود؟
یعنی تو در این جامعه همه جور دزدی و تجاوز ماجراجویی و از بین بردن منافع ملی و بی خردی داشته باشی، اما به زنان که می‌رسد بگویی خانم تو باید آن طور که من می‌گویم باشی. در واقع اگر یک نگاه ساختار گرایانه داشته باشیم، باید همه اجزای جامعه ما به هم بیاید.!!! "

اشاره بالا تنها بخشي از اظهارات غير کارشناسي و متناقض زهرا رهنورد همسر قدرت طلب موسوي است که در سخنراني هاي مکرر روزانه وبه صورتي لجام گسيخته به زبان رانده مي شود چنانچه وي به را حتي در مواردي چون فقه و حقوق وارد شده ودر حالي که هيچ تخصصي دراين زمينه ها ندارد تنها با اجتهاد شخصي و برپايه عقل گرايي پوچ غربي به اظهار نظر مي پردازد اين در حالي است که وي همه جا فرياد مي زند آزادي قلم ، انديشه و بيان به پايين ترين حد خود در 30 سال گذشته رسيده است ضمن آنکه اين سخنان سواي ازاهانتها و تهمت هاي روزمره اي است که در نطق هاي انتخاباتي ايشان نثار دولت و رئيس جمهور مي گردد لذا از آنجا که قطعا همسر اين کانديدا با صلاحديد وي به بيان اين اظهارات مي پردازد اين تفکر قوت مي گيرد که همسر نخست وزير سابق با علم به ناتواني شوهرش در تهييج افکار عمومي بخشي از اين وظيفه سنگين را به عهده گرفته تا ضمن همرنگي مجدد با شرايط روز ازاين آب گل الود ماهي بگيرد و به هرقيمتي شوهرش را بردهمين صندلي رياست جمهوري بنشاند