سرنوشت آدولف برای میر حسین
اين روزها آقاى موسوى عصبى و پريشان احوال به نظر مىرسند! ژنرال ليبرالهاى مقبور، امروز افسرده و سرافكنده حالى بهتر از پيشواى رايش سوم در روزهاى سقوط آلمان ندارد!
البته سرنوشت تمامى افراد خودمحور و قانونگريز در طول تاريخ تقريبا به يك نقطه ختم مىشود اما نمىدانم چرا چشمهاى سبز و بىفروغ اين روزهاى ميرحسين انسان را به ياد چشمهاى سبز و بىفروغ هيتلر در براون هاوس( ساختمان صدر اعظمی آلمان) مىاندازد! با اين تفاوت كه سيكل عمر طغيان ميرحسين ناقصتر و كوتاهتر از ديكتاتور آلمان بود. حتما ميرحسين اين روزها در انزواى خود به شكلى سرگيجهوار خاطرات عمر سياسى اش را مرور مىكند او روزهايى را به ياد مىآورد كه به عنوان يك انقلابى آرمانگرا وظيفه نخستوزيرى يك كشور مقاوم در دوران سخت جنگ را به عهده داشت و شايد تا چند ماه پيش همه كسانى كه او را مىشناختند يا سابقهاش را شنيده بودند به اعتبار همان دوران از اعلام كانديداتوريش ذوق زده شدند.
احتمالاًمیر حسین در اين سرگيجه تاريخى كه استحاله نقش به سزایی در آن دارد او به خاطر نمىآورد كه سقوط و انحطاطش از كجاى تاريخ سايهوار زندگيش آغاز شده؟ شايد سندرمى مخفى بوده كه با همان استعفاى معروف سال 68 شروع و پس از 20 سال دوران كَمون با سرعتى باور نكردنى جهش يافته است! جهشى كه شروع آن به تبليغات غيرقانونى وى براى انتخابات ریاست جمهوری دهم برمىگردد جايى كه تقريبا همه از دشمن تا دوست فهميدند ميرحسين 88 ميرحسين 68 نيست. واین عدم تجانس تا آنجا پيش رفت كه به سرعت باعث جدايى راه خيل عظيمى از طرفداران موسوى 68 از موسوى 88 شد.
البته اين شكاف عظيم حكايت از حضور عدهاى تندرو داشت كه به رغم هشدارهاى مكرر دلسوزان نظام و البته دوستداران ميرحسين به سرعت تبديل به نظريهپردازان اصلى ستاد ميرحسين شدند.و با تجويز نظريههاى سوخته وزير تبليغات آلمان نازى( ژوزف گوبلز) ميرحسين را به همان راهى هدايت کردند كه آدولف هيتلر رفت. تا شايد همانند حزب نازى با اجراى پروژه فریب در مورد طبقه متوسط، بتوانند كارى كنند. كه ملت ایران نیزهمچون تودههاى مسخ شده آلمان نازی در برابر دروغهاى پيشوا فرياد هايل سر دهند!
جالب آنكه نسخه اصلى پروژه دروغ نتوانست بيش از 13 سال آلمانىها را فريب دهد و نسخه تقلبى آن نیز كمتر از چند ماه ارزش خود را در ايران از دست داده و بلااستفاده شد! پروژهاى كه ميرحسين 1388 را مجبور كرد تا مانند آدولف هيتلر 1933 راهپيمايىهاى تودهاى خشونتبار به راه بياندازد تاشاید با تعلیم نافرمانى و خشونت لباس قهوه ای ها ی ( اس .آ) به سبز پوش های ستادش همانند هيتلر بتواند رييسجمهور و مجلس آلمان را تسليم به صدراعظمى اجبارى خود كند! غافل از اينكه نه ايران امروز آلمان 1933 است و نه مجلس شوراى اسلامى و شورای نگهبان، شباهتی به رايشتاگ ( مجلس آلمان) دارند و نه بلاتشبیه جایی برای مقایسه فون هيندنبورگ ( مقام عالی آلمان) با مقام معظم رهبرى هست!
اما اگردر این میان تنهایک نقطه قابل تطابق بتوان یافت همان شباهت سرنوشت پيشواى نازى ها با رهبر موج سبز است چرا كه روند اتفاقات و رويدادهاى اخير مويد اين است كه ميرحسين به زودى در جايگاهى همچون او قرار مىگيرد البته شايد او به همراه همسرش (كه شباهتی به اوا براون همسر شب آخر هيتلر ندارد) دست به خودكشى نزند اما بىترديد بايد در انتظار محاكمه در پيشگاه ملت شريف ايران به سر برد، تا پاسخگوی زیر پا گذاشتن قانون اساسى،و دروغگويى مداوم خويش را باشد و بگويد با كدام برهان مشروعيت نظام جمهورى اسلامى را زير سوال برد؟ تا اعتراف كند با كدامين وعده و از سوى چه كسانى راضى به برهم زدن امنيت عمومى شد؟ چگونه به خود اجازه داد با صدور بيانيههاى تحريكآميز بستری برای هرج و مرج و تخريب اموار عمومى را فراهم آورد؟ بگویدچگونه توانست ذهن میلیونها نفرایرانی رادر موردسلامت انتخابات دچار تردید کند؟
توضيح دهد كه آيا وسوسه 4 سال رياست جمهورى آنقدر شيرين بود كه به خونريزىهاى اخير تن در دهد؟
بله سرنوشتى همچون ديكتاتور قانون گريزآلمان نازی براى ميرحسين هم قابل پيشبينى است تا این روزهای سخت را در محل اقامتش در محوطه ریاست جمهوری با افسردگی در انتظارپاسخ سخت ملت ایران به تغافل نابخشودنیش باشدو داستان او عبرت آموز شود براى كسانى كه اتفاقات اخير را گامی به پيش براى تقابل با نظام جمهورى اسلامى فرض كرده و خوابهای رنگی دیده بودند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر