۱۳۸۸ تیر ۷, یکشنبه




سرنوشت آدولف برای میر حسین

اين روزها آقاى موسوى عصبى و پريشان احوال به نظر مى‏رسند! ژنرال ليبرال‏هاى مقبور، امروز افسرده و سرافكنده حالى بهتر از پيشواى رايش سوم در روزهاى سقوط آلمان ندارد!
البته سرنوشت تمامى افراد خودمحور و قانون‏گريز در طول تاريخ تقريبا به يك نقطه ختم مى‏شود اما نمى‏دانم چرا چشم‏هاى سبز و بى‏فروغ اين روزهاى ميرحسين انسان را به ياد چشمهاى سبز و بى‏فروغ هيتلر در براون هاوس( ساختمان صدر اعظمی آلمان) مى‏اندازد! با اين تفاوت كه سيكل عمر طغيان ميرحسين ناقص‏تر و كوتاه‏تر از ديكتاتور آلمان بود. حتما ميرحسين اين روزها در انزواى خود به شكلى سرگيجه‏وار خاطرات عمر سياسى اش را مرور مى‏كند او روزهايى را به ياد مى‏آورد كه به عنوان يك انقلابى آرمان‏گرا وظيفه نخست‏وزيرى يك كشور مقاوم در دوران سخت جنگ را به عهده داشت و شايد تا چند ماه پيش همه كسانى كه او را مى‏شناختند يا سابقه‏اش را شنيده بودند به اعتبار همان دوران از اعلام كانديداتوريش ذوق زده شدند.
احتمالاًمیر حسین در اين سرگيجه تاريخى كه استحاله نقش به سزایی در آن دارد او به خاطر نمى‏آورد كه سقوط و انحطاطش از كجاى تاريخ سايه‏وار زندگيش آغاز شده؟ شايد سندرمى مخفى بوده كه با همان استعفاى معروف سال 68 شروع و پس از 20 سال دوران كَمون با سرعتى باور نكردنى جهش يافته است! جهشى كه شروع آن به تبليغات غيرقانونى وى براى انتخابات ریاست جمهوری دهم برمى‏گردد جايى كه تقريبا همه از دشمن تا دوست فهميدند ميرحسين 88 ميرحسين 68 نيست. واین عدم تجانس تا آن‏جا پيش رفت كه به سرعت باعث جدايى راه خيل عظيمى از طرفداران موسوى 68 از موسوى 88 شد.
البته اين شكاف عظيم حكايت از حضور عده‏اى تندرو داشت كه به رغم هشدارهاى مكرر دلسوزان نظام و البته دوستداران ميرحسين به سرعت تبديل به نظريه‏پردازان اصلى ستاد ميرحسين شدند.و با تجويز نظريه‏هاى سوخته وزير تبليغات آلمان نازى( ژوزف گوبلز) ميرحسين را به همان راهى هدايت کردند كه آدولف هيتلر رفت. تا شايد همانند حزب نازى با اجراى پروژه فریب در مورد طبقه متوسط، بتوانند كارى كنند. كه ملت ایران نیزهمچون توده‏هاى مسخ شده آلمان نازی در برابر دروغ‏هاى پيشوا فرياد هايل سر دهند!
جالب آنكه نسخه اصلى پروژه دروغ نتوانست بيش از 13 سال آلمانى‏ها را فريب دهد و نسخه تقلبى آن نیز كمتر از چند ماه ارزش خود را در ايران از دست داده و بلااستفاده شد! پروژه‏اى كه ميرحسين 1388 را مجبور كرد تا مانند آدولف هيتلر 1933 راهپيمايى‏هاى توده‏اى خشونت‏بار به راه بياندازد تاشاید با تعلیم نافرمانى و خشونت لباس قهوه ای ها ی ( اس .آ) به سبز پوش های ستادش همانند هيتلر بتواند رييس‏جمهور و مجلس آلمان را تسليم به صدراعظمى اجبارى خود كند! غافل از اينكه نه ايران امروز آلمان 1933 است و نه مجلس شوراى اسلامى و شورای نگهبان، شباهتی به رايشتاگ ( مجلس آلمان) دارند و نه بلاتشبیه جایی برای مقایسه فون هيندنبورگ ( مقام عالی آلمان) با مقام معظم رهبرى هست!
اما اگردر این میان تنهایک نقطه قابل تطابق بتوان یافت همان شباهت سرنوشت پيشواى نازى ها با رهبر موج سبز است چرا كه روند اتفاقات و رويدادهاى اخير مويد اين است كه ميرحسين به زودى در جايگاهى همچون او قرار مى‏گيرد البته شايد او به همراه همسرش (كه ‏شباهتی به اوا براون همسر شب آخر هيتلر ندارد) دست به خودكشى نزند اما بى‏ترديد بايد در انتظار محاكمه در پيشگاه ملت شريف ايران به سر برد، تا پاسخگوی زیر پا گذاشتن قانون اساسى،و دروغ‏گويى مداوم خويش را باشد و بگويد با كدام برهان مشروعيت نظام جمهورى اسلامى را زير سوال برد؟ تا اعتراف كند با كدامين وعده و از سوى چه كسانى راضى به برهم زدن امنيت عمومى شد؟ چگونه به خود اجازه داد با صدور بيانيه‏هاى تحريك‏آميز بستری برای هرج و مرج و تخريب اموار عمومى را فراهم آورد؟ بگویدچگونه توانست ذهن میلیونها نفرایرانی رادر موردسلامت انتخابات دچار تردید کند؟
توضيح دهد كه آيا وسوسه 4 سال رياست جمهورى آنقدر شيرين بود كه به خون‏ريزى‏هاى اخير تن در دهد؟
بله سرنوشتى همچون ديكتاتور قانون گريزآلمان نازی براى ميرحسين هم قابل پيش‏بينى است تا این روزهای سخت را در محل اقامتش در محوطه ریاست جمهوری با افسردگی در انتظارپاسخ سخت ملت ایران به تغافل نابخشودنیش باشدو داستان او عبرت آموز شود براى كسانى كه اتفاقات اخير را گامی به پيش براى تقابل با نظام جمهورى اسلامى فرض كرده و خوابهای رنگی دیده بودند

هیچ نظری موجود نیست: