اشاره: شايد موضوعي که اين بار هفتهنامه يالثاراتالحسين(ع) را به گفت و گو با کارشناسان ترغيب کرد در نگاه اول تکراري باشد. در واقع مساله گردنکشي رژيم صهيونيستي در مقابل ايران و يا تهديد آمريکا به حمله نظامي عليه تاسيسات هستهاي كشورمان براي خوانندگان حساسيتبرانگيز نيست. چرا که در تاريخ انقلاب تا بوده تهديد بوده! و همواره همپاي هر تهديد احتمال عملي شدن آن هم نه از نظر مردم دور بوده و نه از نظر كارشناسان و نه دولتمردانو نشانه صدق اين مدعا هم اعلام آمادگي توام با آرامش ايران براي پاسخگويي به هرگونه تجاوز، آن هم به شيوهاي خرد کننده بوده است!
البته اين بار هم نه شيوه پاسخگويي ملت ايران عوض شده شده ونه آرامش آنان خدشه دار!
بلكه فقط قاطعيت کلام در حتمي بودن حمله نظامي صهيونيستها آن هم نه از زبان خودشان، بلکه ازقول رئيسجمهور دليلي شد براي برانگيخته شدن حساسيتها تا آنجا كه دومين هشدار ايشان در مصاحبه اش با پرس. تي. وي درردّ هرگونه احتمال و تاكيدبر قطعيت حمله اسرائيل طي بازه زماني دو يا سه ماهه. نشريه يالثارات الحسين را مصمم كرد تا به بررسي عقبه کارشناسي و اطلاعاتي اين مسئله پرداخته و نتيجه آن را براي خوانندگان معكس كند:
سيامك باقري كارشناس مسائل بينالملل:
* آقاي باقري لطفا تحليلي از طرح اخير نمايندگان آمريکا مبني بر حمايت از اسرائيل در حمله به ايران به خوانندگان يالثارات الحسين ارائه دهيد.
- آمريکاييها به طور کلي در حال اتخاذ يک سناريوي پکيج مانند بر عليه ايران هستند که خيلي هم ربطي به موضعگيري مقاومتي ايران ندارد. لذا آنها در چند ماه اخير به دنبال اين بودند که بتوانند با يک حرکت همه جانبه چنان فشار سنگيني بر ايران وارد کنند که ما چارهاي جز پذيرش شروط آمريکا در مورد برنامه هستهاي خودمان نداشته باشيم. اين پکيج داراي چند مولفه است، يکي از اين مولفهها تحريمهاي اقتصادي است که در درجه اول از طريق سازمان ملل و شوراي امنيت و بعد هم از طريق کنگره آمريکا و در مرحله بعد از طريق اتحاديه اروپا بر ايران اعمالميشود.
دومين مولفه يک حرکت رواني است که از طريق رسانهها انجامميشود که حکم پشتيباني از مولفه اول را دارد، بدين صورت که در يک هجمه عظيم رسانهاي عنوانميشود که دنيا در حال اعمال تحريمهاي همه جانبه عليه ايران است و اين تحريمها براي ايران خرد کننده خواهد بود و لذا ايران توان مقاومت در برابر آن را ندارد. که در نهايت هدف آنها ايجاد يک فضاي بسيار وحشتآور براي تصميم گيرندگان و نخگبان در داخل کشور است.
اما مولفه سوم جنبه بازدارندگي و نظامي دارد. که اين هم به چند شيوه اعمالميشود. يک راه آن گسيل کاروان انبوه ناوهاي جنگي به خليج فارس و مانور رسانهاي رويآن است، راه ديگري که در پيش ميگيرند باز هم جنبه رسانهاي دارد، آ به گونهاي که به طور مکرر در برنامهها اين گمانهزني را مطرح ميکنند که احتمال حمله هوايي به تاسيسات هستهاي ايران وجود دارد و يا اينکه طرحهايي در پنتاگون در حال بررسي است که روي نحوه برخورد با ايران تمرکز دارند و شيوه دوم راهي است که بازيگر اصلي آن اسرائيل است بدين مفهوم که اسرائيل در نقش يک ديوانه وارد ميدان ميشود و مرتب اين پيغام را ميدهد که بدون توجه به قواعد بينالمللي به ايران ضربه خواهد زد و در مقابل هم آمريکا به عنوان آرام کننده اسرائيل ايفاي نقش ميکند و اين تعابير عنوان ميشود که به اصطلاح ما داريم اسرائيل را دعوت به خويشتنداري در مقابل ايران ميکنيم و معلوم نيست تا کي بتوانيم جلوي اسرائيل عصباني را بگيريم! و همه اينها در حکم عاملي است که وجود يک خطر قريبالوقوع را به تصميم گيرندگان داخلي ايران القا کند. اما طرح اخير هم در حکم باطلالسحر به ميدان آمده، بدين مفهوم که تاکنون حساسيت مقامات ايراني و همچنين افکار عمومي نسبت به اين گونه تهديدات از بين رفته، از اين رو تصويب اين طرح بلوف جديدي براي رنگ دادن به بلوفهاي سياسي قبلي است يعني اين پيغام را دارد که ما ديگر قادر به کنترل اسرائيل ديوانه نيستيم و در صورت اقدام نظامي، از آن حمايت ميکنيم.
*پس ميتوان گفت اعلام خطر رئيسجمهور مبني بر حمله قريبالوقوع رژيم صهيونيستي به چند کشور خاورميانه يک پاتک به تک آمريکاييهاست؟!
- آنچه به شکل واضح توسط آقاي احمدينژاد، لاريجاني و سيدحسن نصرالله عليه حمله نظامي اسرائيل در منطقه عنوان شد، در غالب طرحي خنثيساز قابل تعريف است بدين مفهوم که با هشدار پيش از موعد درباره طرح احتمالي حمله، اين پيام به طرف مقابل داده ميشود که ما از حمله احتمالي آگاهيم و قدرت مواجهه با آن را داريم که اين خاصيت بازدارندگي را خواهد داشت.
* پس اين ميتواند يک بلوف در برابر بلوف باشد؟!
- اينکه آيا رژيم صهيونيستي و آمريکا واقعا قصد حمله نظامي دارند يا نه بايد با اين زاويه ديد بررسي شود که آيا شرايط منطقه مهياي چنين عمليات گستردهاي هست يا نه؟
با اين وجود ممکن است که ما علايمي مبني برحمله نظامي دريافت کنيم اما واقعيت امر مساله ديگري را نشان ميدهد به اين مفهوم که اگر اسرائيل بخواهد ايران، سوريه و يا حزبالله لبنان را هدف قرار دهد بدون ترديد با واکنش سنگيني مواجه ميشود و اين واکنش سنگين وضعي براي خاورميانه ايجاد ميکند که نه مطلوب آمريکاييهاست و نه اروپاييها.
از طرف ديگر موقعيتي که امروز اسرائيل دارد به گونهاي است که واکنش کشورهاي مورد تخاصم احتمالي براي آن غير منتظره خواهد بود.
*پس منظور از دو کشوري که آقاي رئيسجمهور نام بردند، لبنان و سوريه است؟
- بله احتمالا
*در صورت تعرض احتمالي به اين دو کشور، موضع ايران در قبال اين دو چگونه خواهد بود؟ با توجه به اينکه حزبالله لبنان يک بازيگر غيررسمي در نظام بينالملل است و نه زمامدار لبنان اما سوريه يک دولت رسمي است که داراي حجم زيادي از مراودات سياسي اقتصادي و حتي نظامي با ايران است و به نوعي يک متحد عرفي براي ايران محسوبميشود؟!
- ببينيد، اولا نه حزبالله لبنان و نه سوريه متحد نظامي ما محسوب نميشوند و بنابراين در صورت درگير شدن آنها با اسرائيل، ايران متعهد به ورود به جنگ نيست کما اينکه ما معتقديم اصلا نيازي هم به ورود ايران به صحنه کارزار نخواهد بود؛ چراکه تجارب جنگهاي قبلي نشان داده گروههايي با قدرت نظامي کمتر مثل حماس هم قادر به زمينگير کردن رژيم صهيونيستي هستند اما آنچه مسلم است حمايت از اين دو، حزبالله و سوريه کمافيالسابق و مطابق روال گذشته در دستور کار قرار دارد.
* واکنش سوريه در برابرحمله احتمالي چه خواهد بود؟ آيا سوريه با قطعي شدن احتمال حمله تسليم خواهد شد يا در برابر رژيم صهيونيستي خواهد ايستاد؟
- ما بايد ببينيم اسرائيل از حمله به سوريه چه عايدش خواهد شد؟ آيا منافعي که دنبال ميکند آن قدر ارزش دارد که با سوريه درگير جنگ شود؟ لذا ابتدا بايد گفت شواهد نشان ميدهد سوريها آن قدر هم دست خالي نيستند که بلافاصله در مقابل اسرائيل تسليم شوند، آنها قدرت وارد کردن ضربات متقابل به اسرائيل را دارند.
لذا با وجود آگاهي اسرائيل از اين مساله بايد ديد منافعي که اسرائيل به دست ميآورد ارزش پذيرش ضربه از سوريه را دارد يا خير؟
*به نظر شما اين ارزش را ندارد؟
- ببينيد سوريه به عنوان کشوري که هم مرز با لبنان است همواره براي کمک رساني به حزبالله مورد استفاده قرار گرفته، که اين مسئله باعث شد تمام مناطق استراتژيک مرزي اين کشور که در اين مورد کاربرد دارند در سال 2006 توسط رژيم صهيونيستي تحت کنترل شديد قرار گيرد و ديديم که حتي بسته شدن گلوگاههاي کمک به حزبالله هم نتوانست مقاومت را از پا در بياورد. لذا به نظر ميرسد آنچه اسرائيل در يک حمله احتمالي به سوريه از دست ميدهد، بيش از آن چيزي است که نصيبشميشود. چون شواهد نشان ميدهد سوريه توان وارد کردن ضرباتي به مراتب سنگينتر از حزبالله به اسرائيل را دارد.
* همانطور که گفتيد اسرائيل پروپاگاندايي با موضوع جنگ عليه ايران به راه انداخته است. به نظر شما، دولتمردان ما به لحاظ ديپلماتيک براي خنثي کردن آن چه خواهند کرد؟
- اين بهترين فرصت براي جمهوري اسلامي ايران است تا با ايراد اين اتهام به رژيم صهيونيستي که اسرائيل قصد توسعهطلبي دارد. اين رژيم را مجددا به عنوان يک متجاوز معرفي و افکار عمومي را باشدت بيشتري بر عليه آن برانگيزاند و رهبري يک جنبش ضد اسرائيلي را درسطوح مختلف جهان را بر عهده گيرد.
* پس با اين چشمانداز که يک حمله واقعي در کار نخواهد بود، هدف اسرائيل از به راه انداختن اين سروصدا چيست؟
- در نهايت اسرائيل چند هدف را دنبال ميکند که يکي از آنها تخليه ايران از فناوري هستهاي است، دوم تلاشي است که رژيم صهيونيستي براي خروج از بحران فعلي که همان هجوم افکار عمومي داخلي است و سوم بحران اقتدار داخلي خود داشته باشد که همچنان قادر به حفظ موجوديت اسرائيل در قبال تهديدات است.
* پس در يک جمعبندي بايد گفت ما باز هم بايک بلوف سروکار داريم؟!
ــ بله در مجموع بايد گفت که در درجه اول اين يک جنگ رسانهاي است و اسرائيل و آمريکا احتمالا با قصد فرافکني بحرانهايي که با آن درگيرند آن را آغاز کردهاند و بعيد است که قصد يک ماجراجويي جديد در منطقه را داشته باشند.
سردار يدالله جواني رئيس اداره سياسي سپاه:
* آيا ارتباطي بين هشدار رئيسجمهور در مورد حمله اسرائيل به دو کشور خاورميانه و طرحي که اخيراً با موضوع حمايت آمريکا از اسرائيل براي حمله به ايران به کنگره اين کشور رفت ميبينيد؟
- ابتدا بايد عرض کنم آنچه که در مجلس نمايندگان آمريکا مطرح شده پيشنويس طرحي است که حدود 40 نفر از نمايندگان با گرايش جمهوريخواهي مطرح کردهاند و اين لايحهاي که توسط دولت به مجلس ارائه شده باشد نيست و موضوع آن هم حق اسرائيل براي دفاع از حاکميت اين رژيم است. با اين مضمون که اسرائيل براي حفظ جان شهروندان خود در صورتي که سياستهاي هستهاي ايران تغيير نکند، اين حق را پيدا ميکند که به ما حمله کند و در صورت وقوع اين اتفاق مورد پشتيباني و حمايت آمريکا خواهد بود.
لازم به ذکر است، با وجود اينکه هنوز اين طرح تصويب نشده اما حکايت از نفوذ بالاي لابي صهيونيستها در سطوح بالاي حاکميت آمريکا دارد تا جايي که نمايندگان اين کشور را رسماً وادار به حمايت از يک اقدام نظامي نامشروع بر عليه کشور ديگري مينمايد. اما در مورد اينکه آيا ارتباطي بين اين پيشنويس و سخنان اخير رئيسجمهور وجود دارد يا نه بايد گفت: صهيونيستها امروز به شدت در منطقه در تنگنا قرار دارند و پيشينه اين رژيم نشان داده که تنگناها اسرائيل را به سمت اقدام نظامي سوق ميدهد. تا بلکه با اعمال خشونت، مشکلات خود را حل کنند. اما از طرف ديگر شواهد نشان ميدهد، گزينه نظامي هرگز راهگشاي مشکلات رژيم صهيونيستي نبوده است بلکه برعکس تجاوز به مشکلات آنان نيز افزوده است. که ازمصاديق آن حمله اين رژيم به لبنان و نوار غزه است که همه شاهد نتايج آن بوديم!
اما با وجود اين سابقه، سخنان رئيسجمهور هم يک واکنش طبيعي به عملکرد تهديدآميز دشمن محسوبميشود. به هر حال اعتقاد من بر اين است که اين دو مقوله بيارتباط به هم نيستند. و تهديدات را هر چند که بلوف باشند بايد جدي گرفت.
در اين راستا مقام معظم رهبري در نوزدهمين مجمع سراسري فرماندهان سپاه فرمودند: اين تهديدات چه واقعي باشند چه با هدف انجام عمليات رواني، مهم اين است که ملت ايران آمادگي دفاع از خود را دارد و در اين راستا نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بدون اينکه تحليلي از اينگونه وقايع داشته باشند به طور مستمر به توان نظامي خود افزودهاند و پاسخ آنان به هر تجاوزي قطعاً کوبنده خواهد بود.
* سردار! آقاي احمدينژاد صراحتاً از حمله قريبالوقوع اسرائيل به دو کشور خبر ميدهند. به نظر شما اين دو کشور سوريه و لبنان نيست؟!
- اين که ما بگويم اين دو کشور کدام يک از کشورهاي منطقه هست نياز به يک عقبه اطلاعاتي دارد. که بعد براساس تحليل به نتايجي دست مييابيم که آيا حملهاي در کار هست يا خير؟، که البته بنده براساس تحليلها نظر خاصي در اين مورد ندارم البته يک نکته هست و آن هم اينکه هيچگاه رژيم صهيونيستي دست از تهديد ايران، سوريه، لبنان و حماس برنداشته و در مواردي نظير جنگ 33 روزه و 22 روزه، اين تهديدها به مرحله عمل هم رسيد که شاهد نتايج آن بوديم. اما. اينکه آيا اسرائيل حتماً به سوريه و لبنان حمله خواهد کرد يا نه بايد براساس دستيابي به اطلاعات چنين نظري داد. و به نظر ميرسد رئيسجمهور به شکل کلي نظر خود را بيان کردهاند. اما در مورد طرحي که به کنگره آمريکا رفت نکته تعجبآوري وجود دارد؛ چرا که نمايندگان آمريکا اين طرح را براي دادن حق دفاع از جان شهروندان صهيونيست ارائه کردند حال آنکه با تصويب آن و در صورت حمله به ايران اتفاق برعکسي خواهد افتاد و نه تنها جان اتباع صهيونيست بلکه تماميت رژيم صهيونيستي به محاق فرو خواهد رفت، و اين در رديف يک خودکشي سياسي نظامي جاي ميگيرد ولذا بعيد است که چنين حماقتي از طرف اسرائيل رخ دهد.
* براساس تحليلي که شما ارائه داديد اصولاً يک حمله نظامي از سوي اسرائيل به کشورهاي منطقه نامحتمل است اما با فرض بسيار ضعيف اگر احتمال حمله رژيم صهيونيستي به سوريه را بدهيم چه خواهد شد در صورتي كه در جنگهاي قبلي حزبالله و حماس به عنوان بازيگران غيررسمي نظام بيناللمل که نه دولتي داشتند كه از حقوق بينالمللي برخودار باشد و نه چيزي براي از دست دادن! لذا تا آخرين نفس در برابر اسرائيل ايستادند. اين در حالي است که سوريه يک دولت شناخته شده و داراي مرزهاي رسمي و منافعي است که حفظ آنها ميتواند ايستادگي اين کشور در برابر رژيم صهيونيستي را دچار خدشه کند؟!
- ببينيد ما بايد اساساً از آخر به اول نگاه کنيم يعني ببينيم چه نتيجهاي از جنگ حاصلميشود بعد به تحليل بپردازيم، لذا با اين شيوه نگرش به اين نتيجه ميرسيم که دوران کسب امتياز به وسيله انجام عمليات نظامي براي صهيونيستها به پايان رسيده. در واقع زماني بود که اسرائيل يک سري جنگهاي پي در پي را برنامهريزي ميکرد و با پيروزي در هر يک از اين جنگها خود را به عنوان يک چهره ابرقدرت شکستناپذير تثبيت بيشتري ميبخشيد و پس از آن پاي ميز مذاکره ميرفت و از طرف مقابل امتيازات چشمگيري دريافت ميکرد. اما به اشکلگيري مقاومت اسلامي ثبات چهره اسرائيل به عنوان يک ابرقدرت روزبهروز دچار تزلزل بيشتري شد. تا آنجا که امروز هيچ يک از گروههاي مقاومت منطقه در مورد ايستادگي در برابر اسرائيل ترديدي به خود راه نميدهند و البته اين مسأله در مورد سوريه که داراي يک قواي نظامي کلاسيک است، مصداق بيشتري پيدا ميکند. چنانچه بنده بعيد ميدانم رژيم صهيونيستي در جنگ مقابل سوريه به موفقيت چشمگيري دست پيدا کند. کما اينکه در گذشته ما شاهد بوديم سوريه نه در مقابل پيشنهادات اشتهاآور اسرائيل نظير پس دادن بلنديهاي جولان و نه حتي در مقابل تهديد حمله اين رژيم حاضر نشد به خواسته آنها که قطع رابطه با ايران بود تن در دهد و پاي ميز مذاکره با صهيونيستها بنشيند و اگر کمي به عقب برگرديم ميبينيم که نه در جنگ 33 روزه و نه در جنگ 22 روزه، نه حزبالله و نه حماس که از لحاظ قدرت نظامي در سطح پايينتري از سوريه قرار دارند حاضر به مذاکره با اسرائيل نشدند که اينها همه تأييدي است بر اينکه با فرض تهديد حمله يا حتي عملي شدن آن، سوريه تن به سازش نخواهد داد.
* با وجود اينکه احتمال حمله اسرائيل به سوريه منتفي است اما اگر جنگي در بگيرد با توجه به اينکه سوريه يک دولت رسمي شناخته شده است و پيمانهاي عرفي محکمي ميان آنها و کشور جمهوري اسلامي ايران وجود دارد، آيا ايران در قبال اين کشور همان رفتاري را خواهد داشت که در قبال بازيگران غيررسمي نظير حزبالله و حماس داشته و يا اينکه در حمايت از سوريه وارد جنگ خواهد شد؟
- ما همواره مطابق آرمانها و براساس آنچه در قانون اساسي ما وجود دارد از کليه نهضتهاي مقاومت و آزاديبخش در تمام دنيا و به تبع آن در منطقه دفاع کردهايم و دفاع هم خواهيم کرد اما اين به معني ورود مستقيم ما به جنگ نخواهد بود. چون ما باور داريم اگر امروز رژيم صهيونيستي به هر کدام از مجموعههاي مقاومت در منطقه و يا حتي کشور سوريه دست به حمله بزند خود اين گروهها و در ضمن کشور سوريه قادر به دفاع از تماميت تنها ارضي خود خواهند بود. چه آنکه در جنگ 22 روزه، در واقع ضعيفترين حلقه مقاومت با مساحتي معادل 360 کيلومتر مربع قادر بود هم از ورود اسرائيل به غزه جلوگيري کند و هم با عمليات موشکي خود شهركهاي صهيونيستنشين را با چالش جدي مواجه کند. اين در حالي بود که با وجود شدت فشارها به حماس و مردم غزه حتي نيازي به ورود حزبالله به صحنه نبرد هم نبود و حماس و به تنهايي قادر به مديريت جنگ بود.
در اين راستا حمله احتمالي اسرائيل به خاک سوريه تنها در قالب يک حماقت قابل توجيه است؛ چرا که به عقيده بنده پاسخ سوريه پشيمانکننده خواهد بود.
لذا جمهوري اسلامي هم مطابق سياق گذشته از حق دفاع سوريه و هر گروه ديگري در برابر تجاوزگري اسرائيل دفاع خواهد کرد.
* باز هم يک سوال با پيش فرض حمله! در جنگ 33 روزه ما شاهد بوديم که اعراب برخلاف شعارهاي ناسيوناليستي و پانعربيستي خود عمل کردند، به اين مفهوم که از ترس پيروزي شيعيان در لبنان و تقويت هلال شيعي، نه تنها به وظيفه اسلامي خود عمل نكردند كه حتي عرق ناسيوناليستي خود را از زير پا گذاشته و عملاً خود را در آغوش اسرائيل انداختند اما در مورد سوريه ميدانيم كه داراي يک حکومت و بافت جمعيتي شيعه نيست، فکر ميکنيد رژيمهاي عربي منطقه در قبال حمله به سوريه چه موضعي اتخاذ کنند؟
- ببينيد يک نکته وجود دارد و آن اين که جريان همراهي اعراب با رژيم صهيونيستي منحصر به جنگ 33 روزه نيست چنانچه ما در نبرد 22 روزه غزه هم شاهد درخواست اعراب از اسرائيل براي نابودي حماس بوديم. حال آنکه حماس و اصولاً مسلمانان ساکن غزه، شيعه نيستند! لذا به نظر من همراهي اعراب با اسرائيل به دليل جنگ صهيونيستها با شيعيان نيست لذا مشكل اعراب اين است كه به وضوح شاهد بيداري اسلامي در منطقه هستند و اين اصلاً به مذاق آنها خوش نميآيد و براي آنها فرق نميکند که محتواي اين جريانهاي مقاومت اسلامي از شيعيان تشکيل شده يا از اهل تسنن فلذا براي نابودي آن حتي به اسرائيل کمک هم ميکنند.
پس با اين ديدگاهي که عرض کردم فکر نميکنم ما ديگر چون گذشته اعراب را در يک صف ودر کنار سوريه و در مقابل رژيم صهيونيستي ببينيم. زيرا مقاومت امروز سوريه در مقابل رژيم صهيونيستي بر اثر همان بيداري اسلامي است که عرض کردم و اعراب علاقهاي به دفاع از آن ندارند.
* آقاي جواني برگرديم به موضوع طرحي که به کنگره آمريکا رفت! آيا اسرائيل واقعاً يک خطر قريبالوقوع از ناحيه ايران را احساس کرده كه به آمريکا فشار آورده تا از او در مقابل حمله به ايران دفاع کند؟!
- اسرائيل از ابتداي شکلگيري تا به امروز دو دوره 30 ساله را تجربه کرده است. اولين دوره 30 ساله تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران ادامه داشت. يعني از 1948 تا 1979. در اين مرحله به طور مستمر به قدرت و اقتدار اسرائيل در منطقه افزوده شد و اين موفقيت شامل حال اين رژيم شد که رعب و وحشتي را در دل دولتهاي منطقه ايجاد کند و حاصل آن سازش نهايي اعراب در کمپديويد بود که بعد از آن پيشتازترين کشور در مبارزه با اسرائيل يعني مصر به زانو درآمد و تن به سازش داد و به دنبال آن گروههاي مبارز فلسطيني هم تن به سازش دادند. اما شروع مرحله دوم از عمر رژيم صهيونيستي يعني از 1979 به بعد مصادف بود با وقوع انقلاب اسلامي و بر هم زدن معادلات منطقهاي و اساساً منحني صعودي قدرت اسرائيل تا به امروز روند نزولي گرفته. بدين مفهوم که در 30 ساله اول، چالش پيش روي اسرائيل، دولتهاي عربي و قدرت نظامي آنها بود حال آنکه در 30 ساله دوم، موضوع اين چالش ملتهاي مسلمانان منطقه است. لذا اصولاً در 30 ساله دوم، ايدئولوژي گروههاي مبارزه با اسرائيل تغيير اساسي پيدا کرد. که نتيجه اين رويکرد جديد هم شکستهاي پي در پي بوده كه از سال 2006 به اين سو نصيب رژيم صهيونيستي شده است. و خوب طبيعي است که اين رژيم غاصب و جعلي که موجوديت خود را در خطر ميبيند احساس نگراني ميکند. چرا که از يک سو گروههاي مبارز با تغيير ايدئولوژي فهميدهاند که سنتهاي خدا قابل تبديل نيست و در صورت ايستادگي در راه حق وعدههاي الهي شامل حال آنها خواهد شد و پيروزي يکي پس از ديگري نمايان ميگردد و در طرف مقابل صهيونيستها هستند که آنها هم اتفاقا ًاين روند را باور دارند و متوجه شکست حتمي خود در آيندهاي نزديک هستند. و لذا تمام تلاش صهيونيستها براي تغيير اين روند است که طرح کنگره آمريکا هم از اين جمله تلاشهاست و صدالبته شواهد بيانگر اين واقعيت است که هيچ فاکتوري قدرت صعودي کردن اين منحني رو به افول را ندارد.
* پس شما معتقديد که اسرائيل واقف به اين است که عمليات نظامي عليه نظامي عليه ايران يک جنون تمامعيار است؟
- بله، قطعا.
* اگر اسرائيل هوس کند نقش يک ديوانه را بازي کند، آيا ميتوان اين وعده را داد که مقصد بعدي اين ديوانه گورستان ابدي خواهد بود؟
- اگر اين ديوانهبازي سمت ايران باشد، قطعا اين آخرين باري خواهد بود که اسرائيل را در اين نقش ميبينيم. اين ادعا بر اين پايه است که اصولا تحليل موقعيت ايران کاملا جدا از گروههايي مثل حماس و حزبالله و حتي سوريه است! جمهوري اسلامي بارها ادعا کرده که توان نابودي اسرائيل را دارد و اين صرفا يک ادعا نيست و صهيونيستها هم بر طبق شواهدي که دارند به خوبي به صحت اين ادعا واقفند و تنها يک مساله در اين بين وجود دارد و همين باعثميشود که هر از گاهي اسرائيل عربدهکشي کند وآن هم اين است که اين رژيم تجربهاي از درگيري نظامي با ايران ندارد و نميتواند تصور کند چه ضربات مهيبي در انتظارش خواهد بود.
به هرحال من با اطمينان ميگويم اندکي پس از وقوع درگيري، محدودهاي به نام اسرائيل روي نقشه نخواهيم داشت. و اسرائيل هم ميداند که درگيري با ايران مثل درگيري با حزبالله يا حماس نيست که از آن براي دفعات بعد تجربه کسب کند؛ چرا که فرصتي براي اين رژيم باقي نخواهد ماند.
سعدالله زارعي كارشناس مسائل بينالملل:
* آقاي زارعي همان طور که مطلعيد، رئيسجمهور با تاکيد زيادي خبر از حمله قريبالوقوع اسرائيل به دو يا تعداد بيشتري از کشورهاي منطقه ميدهند. حتي بعد از مصاحبه با پرس. تي. وي وقتي مجري از احتمال حمله سخن ميراند آقاي احمدينژاد با تاکيد از قطعيت حمله سخن ميگويد. لطفا بفرمائيد قاطعيت رئيسجمهور در اين اظهارنظر از کجا نشات ميگيرد و آيا شما از نام کشورهاي مورد نظر آقاي احمدينژاد اطلاع داريد؟-
البته اين بار هم نه شيوه پاسخگويي ملت ايران عوض شده شده ونه آرامش آنان خدشه دار!
بلكه فقط قاطعيت کلام در حتمي بودن حمله نظامي صهيونيستها آن هم نه از زبان خودشان، بلکه ازقول رئيسجمهور دليلي شد براي برانگيخته شدن حساسيتها تا آنجا كه دومين هشدار ايشان در مصاحبه اش با پرس. تي. وي درردّ هرگونه احتمال و تاكيدبر قطعيت حمله اسرائيل طي بازه زماني دو يا سه ماهه. نشريه يالثارات الحسين را مصمم كرد تا به بررسي عقبه کارشناسي و اطلاعاتي اين مسئله پرداخته و نتيجه آن را براي خوانندگان معكس كند:
سيامك باقري كارشناس مسائل بينالملل:
* آقاي باقري لطفا تحليلي از طرح اخير نمايندگان آمريکا مبني بر حمايت از اسرائيل در حمله به ايران به خوانندگان يالثارات الحسين ارائه دهيد.
- آمريکاييها به طور کلي در حال اتخاذ يک سناريوي پکيج مانند بر عليه ايران هستند که خيلي هم ربطي به موضعگيري مقاومتي ايران ندارد. لذا آنها در چند ماه اخير به دنبال اين بودند که بتوانند با يک حرکت همه جانبه چنان فشار سنگيني بر ايران وارد کنند که ما چارهاي جز پذيرش شروط آمريکا در مورد برنامه هستهاي خودمان نداشته باشيم. اين پکيج داراي چند مولفه است، يکي از اين مولفهها تحريمهاي اقتصادي است که در درجه اول از طريق سازمان ملل و شوراي امنيت و بعد هم از طريق کنگره آمريکا و در مرحله بعد از طريق اتحاديه اروپا بر ايران اعمالميشود.
دومين مولفه يک حرکت رواني است که از طريق رسانهها انجامميشود که حکم پشتيباني از مولفه اول را دارد، بدين صورت که در يک هجمه عظيم رسانهاي عنوانميشود که دنيا در حال اعمال تحريمهاي همه جانبه عليه ايران است و اين تحريمها براي ايران خرد کننده خواهد بود و لذا ايران توان مقاومت در برابر آن را ندارد. که در نهايت هدف آنها ايجاد يک فضاي بسيار وحشتآور براي تصميم گيرندگان و نخگبان در داخل کشور است.
اما مولفه سوم جنبه بازدارندگي و نظامي دارد. که اين هم به چند شيوه اعمالميشود. يک راه آن گسيل کاروان انبوه ناوهاي جنگي به خليج فارس و مانور رسانهاي رويآن است، راه ديگري که در پيش ميگيرند باز هم جنبه رسانهاي دارد، آ به گونهاي که به طور مکرر در برنامهها اين گمانهزني را مطرح ميکنند که احتمال حمله هوايي به تاسيسات هستهاي ايران وجود دارد و يا اينکه طرحهايي در پنتاگون در حال بررسي است که روي نحوه برخورد با ايران تمرکز دارند و شيوه دوم راهي است که بازيگر اصلي آن اسرائيل است بدين مفهوم که اسرائيل در نقش يک ديوانه وارد ميدان ميشود و مرتب اين پيغام را ميدهد که بدون توجه به قواعد بينالمللي به ايران ضربه خواهد زد و در مقابل هم آمريکا به عنوان آرام کننده اسرائيل ايفاي نقش ميکند و اين تعابير عنوان ميشود که به اصطلاح ما داريم اسرائيل را دعوت به خويشتنداري در مقابل ايران ميکنيم و معلوم نيست تا کي بتوانيم جلوي اسرائيل عصباني را بگيريم! و همه اينها در حکم عاملي است که وجود يک خطر قريبالوقوع را به تصميم گيرندگان داخلي ايران القا کند. اما طرح اخير هم در حکم باطلالسحر به ميدان آمده، بدين مفهوم که تاکنون حساسيت مقامات ايراني و همچنين افکار عمومي نسبت به اين گونه تهديدات از بين رفته، از اين رو تصويب اين طرح بلوف جديدي براي رنگ دادن به بلوفهاي سياسي قبلي است يعني اين پيغام را دارد که ما ديگر قادر به کنترل اسرائيل ديوانه نيستيم و در صورت اقدام نظامي، از آن حمايت ميکنيم.
*پس ميتوان گفت اعلام خطر رئيسجمهور مبني بر حمله قريبالوقوع رژيم صهيونيستي به چند کشور خاورميانه يک پاتک به تک آمريکاييهاست؟!
- آنچه به شکل واضح توسط آقاي احمدينژاد، لاريجاني و سيدحسن نصرالله عليه حمله نظامي اسرائيل در منطقه عنوان شد، در غالب طرحي خنثيساز قابل تعريف است بدين مفهوم که با هشدار پيش از موعد درباره طرح احتمالي حمله، اين پيام به طرف مقابل داده ميشود که ما از حمله احتمالي آگاهيم و قدرت مواجهه با آن را داريم که اين خاصيت بازدارندگي را خواهد داشت.
* پس اين ميتواند يک بلوف در برابر بلوف باشد؟!
- اينکه آيا رژيم صهيونيستي و آمريکا واقعا قصد حمله نظامي دارند يا نه بايد با اين زاويه ديد بررسي شود که آيا شرايط منطقه مهياي چنين عمليات گستردهاي هست يا نه؟
با اين وجود ممکن است که ما علايمي مبني برحمله نظامي دريافت کنيم اما واقعيت امر مساله ديگري را نشان ميدهد به اين مفهوم که اگر اسرائيل بخواهد ايران، سوريه و يا حزبالله لبنان را هدف قرار دهد بدون ترديد با واکنش سنگيني مواجه ميشود و اين واکنش سنگين وضعي براي خاورميانه ايجاد ميکند که نه مطلوب آمريکاييهاست و نه اروپاييها.
از طرف ديگر موقعيتي که امروز اسرائيل دارد به گونهاي است که واکنش کشورهاي مورد تخاصم احتمالي براي آن غير منتظره خواهد بود.
*پس منظور از دو کشوري که آقاي رئيسجمهور نام بردند، لبنان و سوريه است؟
- بله احتمالا
*در صورت تعرض احتمالي به اين دو کشور، موضع ايران در قبال اين دو چگونه خواهد بود؟ با توجه به اينکه حزبالله لبنان يک بازيگر غيررسمي در نظام بينالملل است و نه زمامدار لبنان اما سوريه يک دولت رسمي است که داراي حجم زيادي از مراودات سياسي اقتصادي و حتي نظامي با ايران است و به نوعي يک متحد عرفي براي ايران محسوبميشود؟!
- ببينيد، اولا نه حزبالله لبنان و نه سوريه متحد نظامي ما محسوب نميشوند و بنابراين در صورت درگير شدن آنها با اسرائيل، ايران متعهد به ورود به جنگ نيست کما اينکه ما معتقديم اصلا نيازي هم به ورود ايران به صحنه کارزار نخواهد بود؛ چراکه تجارب جنگهاي قبلي نشان داده گروههايي با قدرت نظامي کمتر مثل حماس هم قادر به زمينگير کردن رژيم صهيونيستي هستند اما آنچه مسلم است حمايت از اين دو، حزبالله و سوريه کمافيالسابق و مطابق روال گذشته در دستور کار قرار دارد.
* واکنش سوريه در برابرحمله احتمالي چه خواهد بود؟ آيا سوريه با قطعي شدن احتمال حمله تسليم خواهد شد يا در برابر رژيم صهيونيستي خواهد ايستاد؟
- ما بايد ببينيم اسرائيل از حمله به سوريه چه عايدش خواهد شد؟ آيا منافعي که دنبال ميکند آن قدر ارزش دارد که با سوريه درگير جنگ شود؟ لذا ابتدا بايد گفت شواهد نشان ميدهد سوريها آن قدر هم دست خالي نيستند که بلافاصله در مقابل اسرائيل تسليم شوند، آنها قدرت وارد کردن ضربات متقابل به اسرائيل را دارند.
لذا با وجود آگاهي اسرائيل از اين مساله بايد ديد منافعي که اسرائيل به دست ميآورد ارزش پذيرش ضربه از سوريه را دارد يا خير؟
*به نظر شما اين ارزش را ندارد؟
- ببينيد سوريه به عنوان کشوري که هم مرز با لبنان است همواره براي کمک رساني به حزبالله مورد استفاده قرار گرفته، که اين مسئله باعث شد تمام مناطق استراتژيک مرزي اين کشور که در اين مورد کاربرد دارند در سال 2006 توسط رژيم صهيونيستي تحت کنترل شديد قرار گيرد و ديديم که حتي بسته شدن گلوگاههاي کمک به حزبالله هم نتوانست مقاومت را از پا در بياورد. لذا به نظر ميرسد آنچه اسرائيل در يک حمله احتمالي به سوريه از دست ميدهد، بيش از آن چيزي است که نصيبشميشود. چون شواهد نشان ميدهد سوريه توان وارد کردن ضرباتي به مراتب سنگينتر از حزبالله به اسرائيل را دارد.
* همانطور که گفتيد اسرائيل پروپاگاندايي با موضوع جنگ عليه ايران به راه انداخته است. به نظر شما، دولتمردان ما به لحاظ ديپلماتيک براي خنثي کردن آن چه خواهند کرد؟
- اين بهترين فرصت براي جمهوري اسلامي ايران است تا با ايراد اين اتهام به رژيم صهيونيستي که اسرائيل قصد توسعهطلبي دارد. اين رژيم را مجددا به عنوان يک متجاوز معرفي و افکار عمومي را باشدت بيشتري بر عليه آن برانگيزاند و رهبري يک جنبش ضد اسرائيلي را درسطوح مختلف جهان را بر عهده گيرد.
* پس با اين چشمانداز که يک حمله واقعي در کار نخواهد بود، هدف اسرائيل از به راه انداختن اين سروصدا چيست؟
- در نهايت اسرائيل چند هدف را دنبال ميکند که يکي از آنها تخليه ايران از فناوري هستهاي است، دوم تلاشي است که رژيم صهيونيستي براي خروج از بحران فعلي که همان هجوم افکار عمومي داخلي است و سوم بحران اقتدار داخلي خود داشته باشد که همچنان قادر به حفظ موجوديت اسرائيل در قبال تهديدات است.
* پس در يک جمعبندي بايد گفت ما باز هم بايک بلوف سروکار داريم؟!
ــ بله در مجموع بايد گفت که در درجه اول اين يک جنگ رسانهاي است و اسرائيل و آمريکا احتمالا با قصد فرافکني بحرانهايي که با آن درگيرند آن را آغاز کردهاند و بعيد است که قصد يک ماجراجويي جديد در منطقه را داشته باشند.
سردار يدالله جواني رئيس اداره سياسي سپاه:
* آيا ارتباطي بين هشدار رئيسجمهور در مورد حمله اسرائيل به دو کشور خاورميانه و طرحي که اخيراً با موضوع حمايت آمريکا از اسرائيل براي حمله به ايران به کنگره اين کشور رفت ميبينيد؟
- ابتدا بايد عرض کنم آنچه که در مجلس نمايندگان آمريکا مطرح شده پيشنويس طرحي است که حدود 40 نفر از نمايندگان با گرايش جمهوريخواهي مطرح کردهاند و اين لايحهاي که توسط دولت به مجلس ارائه شده باشد نيست و موضوع آن هم حق اسرائيل براي دفاع از حاکميت اين رژيم است. با اين مضمون که اسرائيل براي حفظ جان شهروندان خود در صورتي که سياستهاي هستهاي ايران تغيير نکند، اين حق را پيدا ميکند که به ما حمله کند و در صورت وقوع اين اتفاق مورد پشتيباني و حمايت آمريکا خواهد بود.
لازم به ذکر است، با وجود اينکه هنوز اين طرح تصويب نشده اما حکايت از نفوذ بالاي لابي صهيونيستها در سطوح بالاي حاکميت آمريکا دارد تا جايي که نمايندگان اين کشور را رسماً وادار به حمايت از يک اقدام نظامي نامشروع بر عليه کشور ديگري مينمايد. اما در مورد اينکه آيا ارتباطي بين اين پيشنويس و سخنان اخير رئيسجمهور وجود دارد يا نه بايد گفت: صهيونيستها امروز به شدت در منطقه در تنگنا قرار دارند و پيشينه اين رژيم نشان داده که تنگناها اسرائيل را به سمت اقدام نظامي سوق ميدهد. تا بلکه با اعمال خشونت، مشکلات خود را حل کنند. اما از طرف ديگر شواهد نشان ميدهد، گزينه نظامي هرگز راهگشاي مشکلات رژيم صهيونيستي نبوده است بلکه برعکس تجاوز به مشکلات آنان نيز افزوده است. که ازمصاديق آن حمله اين رژيم به لبنان و نوار غزه است که همه شاهد نتايج آن بوديم!
اما با وجود اين سابقه، سخنان رئيسجمهور هم يک واکنش طبيعي به عملکرد تهديدآميز دشمن محسوبميشود. به هر حال اعتقاد من بر اين است که اين دو مقوله بيارتباط به هم نيستند. و تهديدات را هر چند که بلوف باشند بايد جدي گرفت.
در اين راستا مقام معظم رهبري در نوزدهمين مجمع سراسري فرماندهان سپاه فرمودند: اين تهديدات چه واقعي باشند چه با هدف انجام عمليات رواني، مهم اين است که ملت ايران آمادگي دفاع از خود را دارد و در اين راستا نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي بدون اينکه تحليلي از اينگونه وقايع داشته باشند به طور مستمر به توان نظامي خود افزودهاند و پاسخ آنان به هر تجاوزي قطعاً کوبنده خواهد بود.
* سردار! آقاي احمدينژاد صراحتاً از حمله قريبالوقوع اسرائيل به دو کشور خبر ميدهند. به نظر شما اين دو کشور سوريه و لبنان نيست؟!
- اين که ما بگويم اين دو کشور کدام يک از کشورهاي منطقه هست نياز به يک عقبه اطلاعاتي دارد. که بعد براساس تحليل به نتايجي دست مييابيم که آيا حملهاي در کار هست يا خير؟، که البته بنده براساس تحليلها نظر خاصي در اين مورد ندارم البته يک نکته هست و آن هم اينکه هيچگاه رژيم صهيونيستي دست از تهديد ايران، سوريه، لبنان و حماس برنداشته و در مواردي نظير جنگ 33 روزه و 22 روزه، اين تهديدها به مرحله عمل هم رسيد که شاهد نتايج آن بوديم. اما. اينکه آيا اسرائيل حتماً به سوريه و لبنان حمله خواهد کرد يا نه بايد براساس دستيابي به اطلاعات چنين نظري داد. و به نظر ميرسد رئيسجمهور به شکل کلي نظر خود را بيان کردهاند. اما در مورد طرحي که به کنگره آمريکا رفت نکته تعجبآوري وجود دارد؛ چرا که نمايندگان آمريکا اين طرح را براي دادن حق دفاع از جان شهروندان صهيونيست ارائه کردند حال آنکه با تصويب آن و در صورت حمله به ايران اتفاق برعکسي خواهد افتاد و نه تنها جان اتباع صهيونيست بلکه تماميت رژيم صهيونيستي به محاق فرو خواهد رفت، و اين در رديف يک خودکشي سياسي نظامي جاي ميگيرد ولذا بعيد است که چنين حماقتي از طرف اسرائيل رخ دهد.
* براساس تحليلي که شما ارائه داديد اصولاً يک حمله نظامي از سوي اسرائيل به کشورهاي منطقه نامحتمل است اما با فرض بسيار ضعيف اگر احتمال حمله رژيم صهيونيستي به سوريه را بدهيم چه خواهد شد در صورتي كه در جنگهاي قبلي حزبالله و حماس به عنوان بازيگران غيررسمي نظام بيناللمل که نه دولتي داشتند كه از حقوق بينالمللي برخودار باشد و نه چيزي براي از دست دادن! لذا تا آخرين نفس در برابر اسرائيل ايستادند. اين در حالي است که سوريه يک دولت شناخته شده و داراي مرزهاي رسمي و منافعي است که حفظ آنها ميتواند ايستادگي اين کشور در برابر رژيم صهيونيستي را دچار خدشه کند؟!
- ببينيد ما بايد اساساً از آخر به اول نگاه کنيم يعني ببينيم چه نتيجهاي از جنگ حاصلميشود بعد به تحليل بپردازيم، لذا با اين شيوه نگرش به اين نتيجه ميرسيم که دوران کسب امتياز به وسيله انجام عمليات نظامي براي صهيونيستها به پايان رسيده. در واقع زماني بود که اسرائيل يک سري جنگهاي پي در پي را برنامهريزي ميکرد و با پيروزي در هر يک از اين جنگها خود را به عنوان يک چهره ابرقدرت شکستناپذير تثبيت بيشتري ميبخشيد و پس از آن پاي ميز مذاکره ميرفت و از طرف مقابل امتيازات چشمگيري دريافت ميکرد. اما به اشکلگيري مقاومت اسلامي ثبات چهره اسرائيل به عنوان يک ابرقدرت روزبهروز دچار تزلزل بيشتري شد. تا آنجا که امروز هيچ يک از گروههاي مقاومت منطقه در مورد ايستادگي در برابر اسرائيل ترديدي به خود راه نميدهند و البته اين مسأله در مورد سوريه که داراي يک قواي نظامي کلاسيک است، مصداق بيشتري پيدا ميکند. چنانچه بنده بعيد ميدانم رژيم صهيونيستي در جنگ مقابل سوريه به موفقيت چشمگيري دست پيدا کند. کما اينکه در گذشته ما شاهد بوديم سوريه نه در مقابل پيشنهادات اشتهاآور اسرائيل نظير پس دادن بلنديهاي جولان و نه حتي در مقابل تهديد حمله اين رژيم حاضر نشد به خواسته آنها که قطع رابطه با ايران بود تن در دهد و پاي ميز مذاکره با صهيونيستها بنشيند و اگر کمي به عقب برگرديم ميبينيم که نه در جنگ 33 روزه و نه در جنگ 22 روزه، نه حزبالله و نه حماس که از لحاظ قدرت نظامي در سطح پايينتري از سوريه قرار دارند حاضر به مذاکره با اسرائيل نشدند که اينها همه تأييدي است بر اينکه با فرض تهديد حمله يا حتي عملي شدن آن، سوريه تن به سازش نخواهد داد.
* با وجود اينکه احتمال حمله اسرائيل به سوريه منتفي است اما اگر جنگي در بگيرد با توجه به اينکه سوريه يک دولت رسمي شناخته شده است و پيمانهاي عرفي محکمي ميان آنها و کشور جمهوري اسلامي ايران وجود دارد، آيا ايران در قبال اين کشور همان رفتاري را خواهد داشت که در قبال بازيگران غيررسمي نظير حزبالله و حماس داشته و يا اينکه در حمايت از سوريه وارد جنگ خواهد شد؟
- ما همواره مطابق آرمانها و براساس آنچه در قانون اساسي ما وجود دارد از کليه نهضتهاي مقاومت و آزاديبخش در تمام دنيا و به تبع آن در منطقه دفاع کردهايم و دفاع هم خواهيم کرد اما اين به معني ورود مستقيم ما به جنگ نخواهد بود. چون ما باور داريم اگر امروز رژيم صهيونيستي به هر کدام از مجموعههاي مقاومت در منطقه و يا حتي کشور سوريه دست به حمله بزند خود اين گروهها و در ضمن کشور سوريه قادر به دفاع از تماميت تنها ارضي خود خواهند بود. چه آنکه در جنگ 22 روزه، در واقع ضعيفترين حلقه مقاومت با مساحتي معادل 360 کيلومتر مربع قادر بود هم از ورود اسرائيل به غزه جلوگيري کند و هم با عمليات موشکي خود شهركهاي صهيونيستنشين را با چالش جدي مواجه کند. اين در حالي بود که با وجود شدت فشارها به حماس و مردم غزه حتي نيازي به ورود حزبالله به صحنه نبرد هم نبود و حماس و به تنهايي قادر به مديريت جنگ بود.
در اين راستا حمله احتمالي اسرائيل به خاک سوريه تنها در قالب يک حماقت قابل توجيه است؛ چرا که به عقيده بنده پاسخ سوريه پشيمانکننده خواهد بود.
لذا جمهوري اسلامي هم مطابق سياق گذشته از حق دفاع سوريه و هر گروه ديگري در برابر تجاوزگري اسرائيل دفاع خواهد کرد.
* باز هم يک سوال با پيش فرض حمله! در جنگ 33 روزه ما شاهد بوديم که اعراب برخلاف شعارهاي ناسيوناليستي و پانعربيستي خود عمل کردند، به اين مفهوم که از ترس پيروزي شيعيان در لبنان و تقويت هلال شيعي، نه تنها به وظيفه اسلامي خود عمل نكردند كه حتي عرق ناسيوناليستي خود را از زير پا گذاشته و عملاً خود را در آغوش اسرائيل انداختند اما در مورد سوريه ميدانيم كه داراي يک حکومت و بافت جمعيتي شيعه نيست، فکر ميکنيد رژيمهاي عربي منطقه در قبال حمله به سوريه چه موضعي اتخاذ کنند؟
- ببينيد يک نکته وجود دارد و آن اين که جريان همراهي اعراب با رژيم صهيونيستي منحصر به جنگ 33 روزه نيست چنانچه ما در نبرد 22 روزه غزه هم شاهد درخواست اعراب از اسرائيل براي نابودي حماس بوديم. حال آنکه حماس و اصولاً مسلمانان ساکن غزه، شيعه نيستند! لذا به نظر من همراهي اعراب با اسرائيل به دليل جنگ صهيونيستها با شيعيان نيست لذا مشكل اعراب اين است كه به وضوح شاهد بيداري اسلامي در منطقه هستند و اين اصلاً به مذاق آنها خوش نميآيد و براي آنها فرق نميکند که محتواي اين جريانهاي مقاومت اسلامي از شيعيان تشکيل شده يا از اهل تسنن فلذا براي نابودي آن حتي به اسرائيل کمک هم ميکنند.
پس با اين ديدگاهي که عرض کردم فکر نميکنم ما ديگر چون گذشته اعراب را در يک صف ودر کنار سوريه و در مقابل رژيم صهيونيستي ببينيم. زيرا مقاومت امروز سوريه در مقابل رژيم صهيونيستي بر اثر همان بيداري اسلامي است که عرض کردم و اعراب علاقهاي به دفاع از آن ندارند.
* آقاي جواني برگرديم به موضوع طرحي که به کنگره آمريکا رفت! آيا اسرائيل واقعاً يک خطر قريبالوقوع از ناحيه ايران را احساس کرده كه به آمريکا فشار آورده تا از او در مقابل حمله به ايران دفاع کند؟!
- اسرائيل از ابتداي شکلگيري تا به امروز دو دوره 30 ساله را تجربه کرده است. اولين دوره 30 ساله تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران ادامه داشت. يعني از 1948 تا 1979. در اين مرحله به طور مستمر به قدرت و اقتدار اسرائيل در منطقه افزوده شد و اين موفقيت شامل حال اين رژيم شد که رعب و وحشتي را در دل دولتهاي منطقه ايجاد کند و حاصل آن سازش نهايي اعراب در کمپديويد بود که بعد از آن پيشتازترين کشور در مبارزه با اسرائيل يعني مصر به زانو درآمد و تن به سازش داد و به دنبال آن گروههاي مبارز فلسطيني هم تن به سازش دادند. اما شروع مرحله دوم از عمر رژيم صهيونيستي يعني از 1979 به بعد مصادف بود با وقوع انقلاب اسلامي و بر هم زدن معادلات منطقهاي و اساساً منحني صعودي قدرت اسرائيل تا به امروز روند نزولي گرفته. بدين مفهوم که در 30 ساله اول، چالش پيش روي اسرائيل، دولتهاي عربي و قدرت نظامي آنها بود حال آنکه در 30 ساله دوم، موضوع اين چالش ملتهاي مسلمانان منطقه است. لذا اصولاً در 30 ساله دوم، ايدئولوژي گروههاي مبارزه با اسرائيل تغيير اساسي پيدا کرد. که نتيجه اين رويکرد جديد هم شکستهاي پي در پي بوده كه از سال 2006 به اين سو نصيب رژيم صهيونيستي شده است. و خوب طبيعي است که اين رژيم غاصب و جعلي که موجوديت خود را در خطر ميبيند احساس نگراني ميکند. چرا که از يک سو گروههاي مبارز با تغيير ايدئولوژي فهميدهاند که سنتهاي خدا قابل تبديل نيست و در صورت ايستادگي در راه حق وعدههاي الهي شامل حال آنها خواهد شد و پيروزي يکي پس از ديگري نمايان ميگردد و در طرف مقابل صهيونيستها هستند که آنها هم اتفاقا ًاين روند را باور دارند و متوجه شکست حتمي خود در آيندهاي نزديک هستند. و لذا تمام تلاش صهيونيستها براي تغيير اين روند است که طرح کنگره آمريکا هم از اين جمله تلاشهاست و صدالبته شواهد بيانگر اين واقعيت است که هيچ فاکتوري قدرت صعودي کردن اين منحني رو به افول را ندارد.
* پس شما معتقديد که اسرائيل واقف به اين است که عمليات نظامي عليه نظامي عليه ايران يک جنون تمامعيار است؟
- بله، قطعا.
* اگر اسرائيل هوس کند نقش يک ديوانه را بازي کند، آيا ميتوان اين وعده را داد که مقصد بعدي اين ديوانه گورستان ابدي خواهد بود؟
- اگر اين ديوانهبازي سمت ايران باشد، قطعا اين آخرين باري خواهد بود که اسرائيل را در اين نقش ميبينيم. اين ادعا بر اين پايه است که اصولا تحليل موقعيت ايران کاملا جدا از گروههايي مثل حماس و حزبالله و حتي سوريه است! جمهوري اسلامي بارها ادعا کرده که توان نابودي اسرائيل را دارد و اين صرفا يک ادعا نيست و صهيونيستها هم بر طبق شواهدي که دارند به خوبي به صحت اين ادعا واقفند و تنها يک مساله در اين بين وجود دارد و همين باعثميشود که هر از گاهي اسرائيل عربدهکشي کند وآن هم اين است که اين رژيم تجربهاي از درگيري نظامي با ايران ندارد و نميتواند تصور کند چه ضربات مهيبي در انتظارش خواهد بود.
به هرحال من با اطمينان ميگويم اندکي پس از وقوع درگيري، محدودهاي به نام اسرائيل روي نقشه نخواهيم داشت. و اسرائيل هم ميداند که درگيري با ايران مثل درگيري با حزبالله يا حماس نيست که از آن براي دفعات بعد تجربه کسب کند؛ چرا که فرصتي براي اين رژيم باقي نخواهد ماند.
سعدالله زارعي كارشناس مسائل بينالملل:
* آقاي زارعي همان طور که مطلعيد، رئيسجمهور با تاکيد زيادي خبر از حمله قريبالوقوع اسرائيل به دو يا تعداد بيشتري از کشورهاي منطقه ميدهند. حتي بعد از مصاحبه با پرس. تي. وي وقتي مجري از احتمال حمله سخن ميراند آقاي احمدينژاد با تاکيد از قطعيت حمله سخن ميگويد. لطفا بفرمائيد قاطعيت رئيسجمهور در اين اظهارنظر از کجا نشات ميگيرد و آيا شما از نام کشورهاي مورد نظر آقاي احمدينژاد اطلاع داريد؟-
بنده در اين مورد نظر موافقي ندارم که اگر اجازه بدهيد توضيح دهم.
* بفرمائيد.
- برآوردهاي کارشناسي خلاف گفتههاي آقاي رئيسجمهور را اثبات ميکند! لذا براساس تجربهاي که از منطقه خاورميانه وجود دارد؛ هر گونه جنگي که آغازگر آن آمريکا يا اسرائيل باشند، از منطق نظامي و امنيتي برخوردار نيست! چرا که طي ده سال گذشته ما شاهد وقوع چهار جنگ که با ناکامي آغازگران آن همراه بود رو به رو بوديم.
جنگل اول جنگ افغانستان بود که در سال 2001 اتفاق افتاد و امروز همه تحليلگران به شکست آمريکا و کشورهاي عضو ناتو در اين جنگ اعتراف ميکنند. جنگ دوم در عراق و دو سال بعد از اشغال افغانستان رخ دادکه اين هم به شکست سنگين و زمينگيري آمريکاييها در اين کشور منتهي شد. به گونهاي که آمريکاييها براي اولين بار پاي ورقهاي را امضا کردند که آنها را مجبور به خروج از کشور تحت اشغالشان در موعد مقرر ميکرد. جنگ 33 روزه سومين جنگ بود که در تابستان 85 در لبنان اتفاق افتاد که به شکست کامل اسرائيليها انجاميد.
به شکلي که کارشناسان اين رژيم شکست آن تابستان را سنگينترين هزيمت در طول عمر رژيم صهيونيستي دانستند. جنگ چهارم که به شکست انجاميد جنگ 22 روزه اسرائيل در نوار غزه بود. كه در سال 87 رخ داد وآن هم به عنوان يک شکست مطلق در پرونده نظامي اسرائيل ثبت شد. که ارکان اين رژيم را به شدت به لرزه درآورد. بر همين اساس به نظر نميآيد که آمريکاييها و اسرائيليها که هر کدام تجربه دو جنگ منتهي به شکست را دارند به اين زودي اين تجربه تلخ را از ياد ببرند و يا در اين توهم به سر ببرند که مواجهه با ملت ايران آسانتر از مواجهه با افغانستان، عراق، لبنان و غزه است و لذا بحث درگيري اين دو کشور در يک جنگ جديد کاملا مردود است!
چرا که کارشناسان آمريکايي و اسرائيلي به خوبي واقفند که توان مقابله به مثل ايران از جمع چهار کشور ياد شده هم بيشتر است. بنابراين ديدگاههاي کارشناسي که مبتني بر تجربه و مطالعه اسناد فراوان است، وقوع جنگ را در سه يا چهار سال آينده نامحتمل و اصولا غير ممکن ميداند.
البته ملتهاي منطقه و عليالخصوص جمهوري اسلامي بايد هر نوع تحرک نظامي و امنيتي دشمن را با دقت رصد کنند و خود را براي قرار گرفتن در شرايط مختلف آماده نمايند.
لذا برداشت من اين است که منطقه خاورميانه از وقوع جنگهاي بينالمللي نظير افغانستان و عراق و جنگهاي بين دول نظير جنگ 33 روزه يک مرحله گذار را طي ميکند.
* اين مرحله گذار به چه مفهوم است؟
- به اين مفهوم که منطقه در حال خروج از جنگهاي بينالمللي و بين دول و ورود به جنگهاي داخلي است.
* شواهد و ادلهشما براي اين مدعا چيست؟
- اجلاس کابل و مفاد اين اجلاس حکايت از به رسميت شناختن طالبان داشت، از طرف ديگر در اين اجلاس سخن از ايجاد دو کشور در خاک کشور افغانستان به ميان آمد که اين احتمال وقوع جنگ داخلي درافغانستان، جنگ بين قواي دولتي پاکستان و بخشهاي پشتونشين پاکستان و افغانستان را افزايش ميدهد. در اين بين شاهد درگيريهاي طايفهاي در يمن بين حوثيها و دولت صنعا از يک طرف و جنگ بين جنوبيها و شماليها در اين کشور از طرف ديگر هستيم. اين درگيريها در حالي است که همزمان شاهد هستيم تنش در عراق و درميان ساکنان سه استان الانبار، صلاحالدين و نينوا با استانهاي جنوبي عراق که شيعه هستند افزايش يافته و احتمال درگيري ميان آنها را به شدت بالا برده است.
اما در لبنان باتوجه به آغاز دوباره دادگاه رفيق حريري احتمال بالايي براي وقوع درگيري ميان شيعيان و اهل سنت در اين کشور وجود دارد. بنابراين به نظر ميآيد اگر چشمانداز ديگري در خاورميانه وجود داشته باشد، دورنمايي به غير از درگيري طوايف را براي ما متصور نخواهد کرد که اين کاملا متفاوت از وقوع جنگ و درگيري يک قدرت بزرگ با کشورهاي منطقه و يا احتمال جنگ دو دولت در منطقه خاورميانه است.
* باتوجه به تحليلي که ارائه داديد فکر ميکنيد آقاي رئيسجمهور براساس کدام تحليل در مورد وقوع جنگ در منطقه با قاطعيت سخن ميگويند؟
- در واقع کارشناسان براساس تجربه خودشان و اطلاعاتي که دارند نظر ميدهند و مقامات سياسي براساس اطلاعات و جمعبنديهاي خودشان اظهار نظر ميکنند که اين دو از هم متفاوت است و اساسا نيازي هم به وجود تلازم ميان نظرات سطوح کاشناسي و سطوح سياسي نيست. لذا بايد به اين تحليلها از دو منظر جداگانه نگاه کرد. لذا تحليلهاي کارشناسي ما نه تنها خبر از يک جنگ فرامنطقهاي يا حتي بين دول در منطقه نميدهد که برعکس شواهد، حاکي از فروکش کردن نشانههاي چنين نبردي در منطقه است و همان طور که گفتم متاسفانه منطقه آبستن وقوع جنگهاي طايفهاي در داخل کشورهاست که اين هوشياري مردم ودولتهاي خاورميانه را طلب ميکند. البته دست آمريکاييها و انگليسيها به خوبي از پشت اين نقشها نمايان است و اگر آمريکا قصد ايجاد نزاع در منطقه را داشته باشد اين قصد نزاعهاي طايفهاي است که بنيان آن را در اجلاس کابل گذاشتند.
* بالاخره توجيهي پشت موضعگيري رئيسجمهور قرار دارد! ؟
- ببينيد، مقامات سياسي گاهي براي پيشگيري از احتمالات ضعيف هم هشدارهاي لازم را ميدهند وبه نظر من اين يک کار مسئولانه است. و طبعا از شخصي مثل آقاي احمدينژاد پذيرفته است که حتي در خصوص احتمالات بسيار ضعيف هم هشدارهاي لازم را براي از بين بردن اين حداقل احتمال بدهند. ولي به هر حال در چنين فضايي کارشناسان هم موظف هستند ديدگاه کارشناسي خود را ارائه کنند.
* آيا هشدارهاي آقاي رئيسجمهور، از طرح اخير نمايندگان کنگره آمريکا تاثير پذيرفته؟
- در واقع آمريکاييها مشغول مديريت يک جنگ رواني عليه جمهوري اسلامي هستند اين عمليات رواني داراي شاخههاي مختلفي است. که يکي از آن شاخهها مطرح کردن احتمال عمليات نظامي هوايي اسرائيل عليه جمهوري اسلامي ايران است و اين عميات رواني با اين گمان صورت ميگيرد که ايران تحت تاثير چشمانداز درگيري تهران - تلآويو از مواضع خود عقبنشيني ميکند. ولي همه ميدانند که اسرائيليها بسيار گرفتارتر از آن هستند که به خودشان جرئت دهند حتي به فکر عمليات نظامي عليه ايران باشند.
* آقاي زارعي! برخي کارشناسان متعتقدند آمريکاييها احتمالا با دو هدف در دو کشور منطقه جنگ به راه مياندازند اول با هدف کنترل چين اقدام به حمله نظامي به پاکستان خواهند کرد و دوم براي جلوگيري از خودمختاري شيعيان يمن و اتحاد آنها با شيعيان عربستان به يمن حمله ميکنند. آيا شما اين نظر را تاييد ميکنيد؟
- آمريکاييها بعد از تجربه شکست در افغانستان از حدود سه ماه پيش به يک جمعبندي رسيدند به اين مفهوم که تکيه بر اهرم نظامي براي دستيابي به هدف در افغانستان جوابگو نخواهد بود. و در همين راستا به بهانه مصاحبه آقاي مک کريستال با مجله آمريکايي پر فروش رولينگ استون، كه جو بايدن معاون رئيسجمهور آمريکا و کارل ايکنبري سفير اين کشور در کابل را به شدت مورد استهزا و انتقاد قرار داده بود، وي را که نماد عمليات نظامي در منطقه هلمند افغانستان بود را برکنار و به جاي وي پترائوس که نماد گفت و گوي سياسي در عراق است را منصوب کردند که ماجراي توافقنامه امنيتي که در دوران مسئوليت وي به امضاي مقامات بغداد و واشنگتن رسيد حاصل کار وي بود و اين علامتي بود که نشان ميداد يک تغيير اساسي در سياستهاي آمريکا در افغانستان رخ داده است. لذا به نظر ميآيد آمريکاييها در شرايط فعلي ترجيح ميدهند. ناامنيها در خاورميانه گسترش پيدا کند. تا درسايه اين ناامنيهانوعي خستگي درون سيستمي را به خاورميانه تزريق كنند تا در اثر آن دولتهاي منطقه خود به خود به دخالت آمريکا در امور خاورميانه احساس نياز كنند.
درست مثل زماني كه بعد از درگيريهاي خونين در منطقه بالكان بين صربها، کراواتها و مسلمانان، آمريکاييهابه عنوان ناجي وارد صحنه شدند و با طرح صلح ديتون عملا بر منطقه بالکان مسلط شدند. لذا آمريکاييها قصد پياده کردن مدل بالکان را براي منطقه افغانستان و پاکستان دارند و به اصطلاح در حال بالکانيزه کردن شرايط افغانستان و پاکستان هستند.
* پس شما حتي ورود مستقيم آمريکا به جنگ در پاکستان و يمن را هم منتفي ميدانيد؟
- بله، من معتقدم تجربه عمليات نظامي به قصد تصرف يا انهدام براي آمريکاييها تجربه تلخي است و بعيد است که آنها اين تجربه تلخ را تکرار کنند.
* بفرمائيد.
- برآوردهاي کارشناسي خلاف گفتههاي آقاي رئيسجمهور را اثبات ميکند! لذا براساس تجربهاي که از منطقه خاورميانه وجود دارد؛ هر گونه جنگي که آغازگر آن آمريکا يا اسرائيل باشند، از منطق نظامي و امنيتي برخوردار نيست! چرا که طي ده سال گذشته ما شاهد وقوع چهار جنگ که با ناکامي آغازگران آن همراه بود رو به رو بوديم.
جنگل اول جنگ افغانستان بود که در سال 2001 اتفاق افتاد و امروز همه تحليلگران به شکست آمريکا و کشورهاي عضو ناتو در اين جنگ اعتراف ميکنند. جنگ دوم در عراق و دو سال بعد از اشغال افغانستان رخ دادکه اين هم به شکست سنگين و زمينگيري آمريکاييها در اين کشور منتهي شد. به گونهاي که آمريکاييها براي اولين بار پاي ورقهاي را امضا کردند که آنها را مجبور به خروج از کشور تحت اشغالشان در موعد مقرر ميکرد. جنگ 33 روزه سومين جنگ بود که در تابستان 85 در لبنان اتفاق افتاد که به شکست کامل اسرائيليها انجاميد.
به شکلي که کارشناسان اين رژيم شکست آن تابستان را سنگينترين هزيمت در طول عمر رژيم صهيونيستي دانستند. جنگ چهارم که به شکست انجاميد جنگ 22 روزه اسرائيل در نوار غزه بود. كه در سال 87 رخ داد وآن هم به عنوان يک شکست مطلق در پرونده نظامي اسرائيل ثبت شد. که ارکان اين رژيم را به شدت به لرزه درآورد. بر همين اساس به نظر نميآيد که آمريکاييها و اسرائيليها که هر کدام تجربه دو جنگ منتهي به شکست را دارند به اين زودي اين تجربه تلخ را از ياد ببرند و يا در اين توهم به سر ببرند که مواجهه با ملت ايران آسانتر از مواجهه با افغانستان، عراق، لبنان و غزه است و لذا بحث درگيري اين دو کشور در يک جنگ جديد کاملا مردود است!
چرا که کارشناسان آمريکايي و اسرائيلي به خوبي واقفند که توان مقابله به مثل ايران از جمع چهار کشور ياد شده هم بيشتر است. بنابراين ديدگاههاي کارشناسي که مبتني بر تجربه و مطالعه اسناد فراوان است، وقوع جنگ را در سه يا چهار سال آينده نامحتمل و اصولا غير ممکن ميداند.
البته ملتهاي منطقه و عليالخصوص جمهوري اسلامي بايد هر نوع تحرک نظامي و امنيتي دشمن را با دقت رصد کنند و خود را براي قرار گرفتن در شرايط مختلف آماده نمايند.
لذا برداشت من اين است که منطقه خاورميانه از وقوع جنگهاي بينالمللي نظير افغانستان و عراق و جنگهاي بين دول نظير جنگ 33 روزه يک مرحله گذار را طي ميکند.
* اين مرحله گذار به چه مفهوم است؟
- به اين مفهوم که منطقه در حال خروج از جنگهاي بينالمللي و بين دول و ورود به جنگهاي داخلي است.
* شواهد و ادلهشما براي اين مدعا چيست؟
- اجلاس کابل و مفاد اين اجلاس حکايت از به رسميت شناختن طالبان داشت، از طرف ديگر در اين اجلاس سخن از ايجاد دو کشور در خاک کشور افغانستان به ميان آمد که اين احتمال وقوع جنگ داخلي درافغانستان، جنگ بين قواي دولتي پاکستان و بخشهاي پشتونشين پاکستان و افغانستان را افزايش ميدهد. در اين بين شاهد درگيريهاي طايفهاي در يمن بين حوثيها و دولت صنعا از يک طرف و جنگ بين جنوبيها و شماليها در اين کشور از طرف ديگر هستيم. اين درگيريها در حالي است که همزمان شاهد هستيم تنش در عراق و درميان ساکنان سه استان الانبار، صلاحالدين و نينوا با استانهاي جنوبي عراق که شيعه هستند افزايش يافته و احتمال درگيري ميان آنها را به شدت بالا برده است.
اما در لبنان باتوجه به آغاز دوباره دادگاه رفيق حريري احتمال بالايي براي وقوع درگيري ميان شيعيان و اهل سنت در اين کشور وجود دارد. بنابراين به نظر ميآيد اگر چشمانداز ديگري در خاورميانه وجود داشته باشد، دورنمايي به غير از درگيري طوايف را براي ما متصور نخواهد کرد که اين کاملا متفاوت از وقوع جنگ و درگيري يک قدرت بزرگ با کشورهاي منطقه و يا احتمال جنگ دو دولت در منطقه خاورميانه است.
* باتوجه به تحليلي که ارائه داديد فکر ميکنيد آقاي رئيسجمهور براساس کدام تحليل در مورد وقوع جنگ در منطقه با قاطعيت سخن ميگويند؟
- در واقع کارشناسان براساس تجربه خودشان و اطلاعاتي که دارند نظر ميدهند و مقامات سياسي براساس اطلاعات و جمعبنديهاي خودشان اظهار نظر ميکنند که اين دو از هم متفاوت است و اساسا نيازي هم به وجود تلازم ميان نظرات سطوح کاشناسي و سطوح سياسي نيست. لذا بايد به اين تحليلها از دو منظر جداگانه نگاه کرد. لذا تحليلهاي کارشناسي ما نه تنها خبر از يک جنگ فرامنطقهاي يا حتي بين دول در منطقه نميدهد که برعکس شواهد، حاکي از فروکش کردن نشانههاي چنين نبردي در منطقه است و همان طور که گفتم متاسفانه منطقه آبستن وقوع جنگهاي طايفهاي در داخل کشورهاست که اين هوشياري مردم ودولتهاي خاورميانه را طلب ميکند. البته دست آمريکاييها و انگليسيها به خوبي از پشت اين نقشها نمايان است و اگر آمريکا قصد ايجاد نزاع در منطقه را داشته باشد اين قصد نزاعهاي طايفهاي است که بنيان آن را در اجلاس کابل گذاشتند.
* بالاخره توجيهي پشت موضعگيري رئيسجمهور قرار دارد! ؟
- ببينيد، مقامات سياسي گاهي براي پيشگيري از احتمالات ضعيف هم هشدارهاي لازم را ميدهند وبه نظر من اين يک کار مسئولانه است. و طبعا از شخصي مثل آقاي احمدينژاد پذيرفته است که حتي در خصوص احتمالات بسيار ضعيف هم هشدارهاي لازم را براي از بين بردن اين حداقل احتمال بدهند. ولي به هر حال در چنين فضايي کارشناسان هم موظف هستند ديدگاه کارشناسي خود را ارائه کنند.
* آيا هشدارهاي آقاي رئيسجمهور، از طرح اخير نمايندگان کنگره آمريکا تاثير پذيرفته؟
- در واقع آمريکاييها مشغول مديريت يک جنگ رواني عليه جمهوري اسلامي هستند اين عمليات رواني داراي شاخههاي مختلفي است. که يکي از آن شاخهها مطرح کردن احتمال عمليات نظامي هوايي اسرائيل عليه جمهوري اسلامي ايران است و اين عميات رواني با اين گمان صورت ميگيرد که ايران تحت تاثير چشمانداز درگيري تهران - تلآويو از مواضع خود عقبنشيني ميکند. ولي همه ميدانند که اسرائيليها بسيار گرفتارتر از آن هستند که به خودشان جرئت دهند حتي به فکر عمليات نظامي عليه ايران باشند.
* آقاي زارعي! برخي کارشناسان متعتقدند آمريکاييها احتمالا با دو هدف در دو کشور منطقه جنگ به راه مياندازند اول با هدف کنترل چين اقدام به حمله نظامي به پاکستان خواهند کرد و دوم براي جلوگيري از خودمختاري شيعيان يمن و اتحاد آنها با شيعيان عربستان به يمن حمله ميکنند. آيا شما اين نظر را تاييد ميکنيد؟
- آمريکاييها بعد از تجربه شکست در افغانستان از حدود سه ماه پيش به يک جمعبندي رسيدند به اين مفهوم که تکيه بر اهرم نظامي براي دستيابي به هدف در افغانستان جوابگو نخواهد بود. و در همين راستا به بهانه مصاحبه آقاي مک کريستال با مجله آمريکايي پر فروش رولينگ استون، كه جو بايدن معاون رئيسجمهور آمريکا و کارل ايکنبري سفير اين کشور در کابل را به شدت مورد استهزا و انتقاد قرار داده بود، وي را که نماد عمليات نظامي در منطقه هلمند افغانستان بود را برکنار و به جاي وي پترائوس که نماد گفت و گوي سياسي در عراق است را منصوب کردند که ماجراي توافقنامه امنيتي که در دوران مسئوليت وي به امضاي مقامات بغداد و واشنگتن رسيد حاصل کار وي بود و اين علامتي بود که نشان ميداد يک تغيير اساسي در سياستهاي آمريکا در افغانستان رخ داده است. لذا به نظر ميآيد آمريکاييها در شرايط فعلي ترجيح ميدهند. ناامنيها در خاورميانه گسترش پيدا کند. تا درسايه اين ناامنيهانوعي خستگي درون سيستمي را به خاورميانه تزريق كنند تا در اثر آن دولتهاي منطقه خود به خود به دخالت آمريکا در امور خاورميانه احساس نياز كنند.
درست مثل زماني كه بعد از درگيريهاي خونين در منطقه بالكان بين صربها، کراواتها و مسلمانان، آمريکاييهابه عنوان ناجي وارد صحنه شدند و با طرح صلح ديتون عملا بر منطقه بالکان مسلط شدند. لذا آمريکاييها قصد پياده کردن مدل بالکان را براي منطقه افغانستان و پاکستان دارند و به اصطلاح در حال بالکانيزه کردن شرايط افغانستان و پاکستان هستند.
* پس شما حتي ورود مستقيم آمريکا به جنگ در پاکستان و يمن را هم منتفي ميدانيد؟
- بله، من معتقدم تجربه عمليات نظامي به قصد تصرف يا انهدام براي آمريکاييها تجربه تلخي است و بعيد است که آنها اين تجربه تلخ را تکرار کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر